گنجور

شمارهٔ ۶۸۸

باز در آن کو گذری یافتم
بر درش از کعبه دری یافتم
پیش گدایان سر کوی دوست
ملک جهان مختصری یافتم
جان و سر و دیده چه داریم دوست
از همه چون دوسری یافتم
گر نظر مردم مقبل به ماست
آن ز قبول نظری یافتم
ای که گریزد دلت از داغ عشق
رو که ترا بیجگری یافتم
بی خبر افتاده در آن کوست دل
این قدر از دله خبری یافتم
دلش شد و دلبر به کف آمد کمال
گر شبه گم شد گهری یافتم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز در آن کو گذری یافتم
بر درش از کعبه دری یافتم
هوش مصنوعی: دوباره در جایی که گذر کردم، دروازه‌ای از کعبه را پیدا کردم.
پیش گدایان سر کوی دوست
ملک جهان مختصری یافتم
هوش مصنوعی: در کنار در خانۀ دوست، برای من به اندازۀ اندکی از دنیا به دست آمد.
جان و سر و دیده چه داریم دوست
از همه چون دوسری یافتم
هوش مصنوعی: ما چه اهمیتی به جان و سر و دیده‌مان می‌دهیم، وقتی که دوست را در کنار خود داریم و احساس دوستی را تجربه کرده‌ایم.
گر نظر مردم مقبل به ماست
آن ز قبول نظری یافتم
هوش مصنوعی: اگر نظر مردم به ما جلب شود، به خاطر این است که نگاهی از جانب آن‌ها به ما اعتبار بخشیده است.
ای که گریزد دلت از داغ عشق
رو که ترا بیجگری یافتم
هوش مصنوعی: ای کسی که قلبت از درد عشق می‌گریزد، دور شو که من تو را بی‌وظیفه و بی‌وزن یافتم.
بی خبر افتاده در آن کوست دل
این قدر از دله خبری یافتم
هوش مصنوعی: دل بی‌خبر از درد و رنجی که دارد، در سرنوشت خود به جایی افتاده که خبر از حال و وضعیتش ندارد. این اندازه از نگرانی و درد را نیز تنها از درک دلم پیدا کرده‌ام.
دلش شد و دلبر به کف آمد کمال
گر شبه گم شد گهری یافتم
هوش مصنوعی: دلش خواست و معشوقه‌اش را به دست آورد. اگرچه شبیه به یک گم‌گشته بود، اما توانستم جواهری را پیدا کنم.