گنجور

شمارهٔ ۶۸۶

ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام
آئینه دار حاجب رویت به تمام
شد روشنم که منزل سرو است جویبار
کز چشم من نمی رود آن سرو خوش خرام
دل انتظار وعده وصل تو میکشد
مسکین دل شکسته که دارد خیال خام
جانم به لب رسید چو زلف تو بگذرد
آید به لب هر آینه چون بگذرد ز کام
چشمم چو دید روی تو در تاب زلف گفت
صبح امید است که شد پایبند شام
خونش حلال باد که بی موجبی کند
نظارهٔ جمال نو بر عاشقان حرام
هر کس ز ننگ و نام طریقی گزیده اند
با عشق تو کمال بر آمد ز ننگ و نام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زنگیان زلف ترا شاه چین غلام
آئینه دار حاجب رویت به تمام
هوش مصنوعی: ای زلف سیاه تو، همچون شاهان زیباست و به مانند یک غلام، جلوه‌گر آینه‌دار چهره توست که به تمام زیبایی‌ات می‌بالد.
شد روشنم که منزل سرو است جویبار
کز چشم من نمی رود آن سرو خوش خرام
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که جویباری که از چشمانم جاری است، به خاطر آن سرو خوش‌حرکت، به منزل او مربوط می‌شود.
دل انتظار وعده وصل تو میکشد
مسکین دل شکسته که دارد خیال خام
هوش مصنوعی: دل، به شدت در انتظار دیدار توست، و این قلب شکسته، در خیال‌های بیهوده خود غرق شده است.
جانم به لب رسید چو زلف تو بگذرد
آید به لب هر آینه چون بگذرد ز کام
هوش مصنوعی: وقتی زلف تو از جلوی چشمم می‌گذرد، جانم به لب می‌رسد. هر بار که به یاد تو می‌افتم، انگار که از کام من گذشته‌ای و زندگی‌ام را پر از درد کرده‌ای.
چشمم چو دید روی تو در تاب زلف گفت
صبح امید است که شد پایبند شام
هوش مصنوعی: چشمم که روی تو را دید، زلف سیاهت را در تاب و تماشا کرد. به یادم آمد که صبح امید فرامی‌رسد و دیگر شب و تاریکی نمی‌ماند.
خونش حلال باد که بی موجبی کند
نظارهٔ جمال نو بر عاشقان حرام
هوش مصنوعی: خون او هدر باد که بدون دلیل به زیبایی نو نگاهی بیندازد، چون این کار برای عاشقان ممنوع است.
هر کس ز ننگ و نام طریقی گزیده اند
با عشق تو کمال بر آمد ز ننگ و نام
هوش مصنوعی: هر کسی که راهی را انتخاب کرده است تا از شرم و نام بد دوری کند، با عشق تو به کمال دست یافته و دیگر از این ننگ و نام هراسی ندارد.