شمارهٔ ۶۴۴
مرا بگفت کسان چون قلم مران از پیش
که من از دست تو خواهم گرفت خودسر خویش
چو دل حدیث تو گوید ز دیده خون بچکد
رود هر آینه خون چون دهن گشاید ریش
اگر بریش دلم نیش نیز دره نگرد
در آن نظاره به حیرت فرو رود سر نیش
بدست غمزه روانتر روانه کن تیری
که صبر آن نکند دل که بر کشی از کیش
دلا بیار سر و جان برسم درویشی
که بی معامله آمد مرید نا درویش
به حلق های غلامی مرا گران شده گوش
چنانکه نشنوم این بار پند نیک اندیش
مزید جور ز دل کم نکرد هر کمال
چرا که جور تو بیش است و مهر بیش از پیش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا بگفت کسان چون قلم مران از پیش
که من از دست تو خواهم گرفت خودسر خویش
هوش مصنوعی: به من گفتند که وقتی قلم را از جلویم میبردی، تردید نکن که من خودم به تنهایی از تو خواهم گرفت.
چو دل حدیث تو گوید ز دیده خون بچکد
رود هر آینه خون چون دهن گشاید ریش
هوش مصنوعی: زمانی که دل از محبت تو سخن بگوید، چشمانم اشک از غم میریزد. هر وقت که دهان باز میکنم، گویا از درد دل، خون میبارد.
اگر بریش دلم نیش نیز دره نگرد
در آن نظاره به حیرت فرو رود سر نیش
هوش مصنوعی: اگر دلم را نیشی هم برسد، باز هم در نگاه به تو غرق حیرت میشوم.
بدست غمزه روانتر روانه کن تیری
که صبر آن نکند دل که بر کشی از کیش
هوش مصنوعی: با نگاه جذاب و دلربا خود، میتوانی قلب را به شتاب بیندازی، چرا که دل تاب صبر و انتظار را ندارد و نمیتواند از عشق و محبت چشم بپوشد.
دلا بیار سر و جان برسم درویشی
که بی معامله آمد مرید نا درویش
هوش مصنوعی: به دل، جان و سر را به پای درویشی بگذار که بدون هیچ گونه معامله و شرطی، متحول شده و از نوع دوستی با اهل حقیقت بهرهمند گشته است، نه از آن کسانی که به دنبال منافع خود هستند.
به حلق های غلامی مرا گران شده گوش
چنانکه نشنوم این بار پند نیک اندیش
هوش مصنوعی: به خاطر خدمت به دیگران، گوشم پر شده و نمیتوانم به خوبی نصیحتهای خوب را بشنوم.
مزید جور ز دل کم نکرد هر کمال
چرا که جور تو بیش است و مهر بیش از پیش
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از دل نمیکاهد، هر چه خوبی باشد، چرا که ظلم تو فراوان است و محبت نیز روز به روز بیشتر میشود.