گنجور

شمارهٔ ۶۰۴

کشت چشم تو ام به شیوه و ناز
نظری سوی کشتگان انداز
خستگان را به پرسشی دریاب
بیدلان را به وعده‌ای بنواز
دل بیچاره شد ز هجر تو خون
چاره کار او به وصل بساز
امشب افکن ز روی خویش نقاب
شمع مجلس ز شرم گر بگداز
ما گداییم و مفلس و نوکر
ما غریبیم و تو غریب نواز
از تو سر گر طلب کنند ای دل
جان بنه بر سر و روان درباز
عاقبت زلف او به دست آری
گر بیابی کمال عمر دراز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشت چشم تو ام به شیوه و ناز
نظری سوی کشتگان انداز
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری زیبا و فریبنده‌اند که با یک نگاه، دل‌های عاشقان را می‌کشی و به سوی خود جذب می‌کنی.
خستگان را به پرسشی دریاب
بیدلان را به وعده‌ای بنواز
هوش مصنوعی: بیدلان را با وعده‌ای دلگرم کن و خستگان را با یک پرسش و توجه خود در کنار خود داشته باش.
دل بیچاره شد ز هجر تو خون
چاره کار او به وصل بساز
هوش مصنوعی: دل بیچاره به خاطر دوری تو بسیار رنج می‌کشد، و تنها راه حل این دردش، وصل و بودن به همراه توست.
امشب افکن ز روی خویش نقاب
شمع مجلس ز شرم گر بگداز
هوش مصنوعی: امشب پرده‌ات را کنار بزن و خود را نمایش بده، چون شمع مجلس به خاطر شرم ذوب می‌شود.
ما گداییم و مفلس و نوکر
ما غریبیم و تو غریب نواز
هوش مصنوعی: ما نیازمندان و فقیران هستیم و تو به مهمانی غریبان اهمیت می‌دهی و به ما محبت می‌کنی.
از تو سر گر طلب کنند ای دل
جان بنه بر سر و روان درباز
هوش مصنوعی: اگر از تو درخواست کنند، ای دل، جان خود را فدای عشق کن و از دروازه‌ی وجودت بگذر.
عاقبت زلف او به دست آری
گر بیابی کمال عمر دراز
هوش مصنوعی: اگر بتوانی زلف او را به دست بیاوری، در آن صورت به کمال و خوشبختی در زندگی خواهی رسید.