شمارهٔ ۵۸۹
ما در این شهر ملولیم و از این قوم نغور
دور از این جمع پریشان و ز دلها شده دور
بکه بندم دل و در روی که بگشایم چشم
به دلارام رفیقی نه حریفی منظور
غیبتی نیست در این لیک بغایت برسید
غیت اهل دل از صحبت ارباب حضور
دور دور گل و ایام نشاط است و بهار
چون توان بود در این وقت ز باران مهجور
رو به راه آر چو مردان و ز سر ساز قدم
ورنه حقا که تو از عقل نباشی معذور
منم از روح بماند از پی آن حور برفت
آه از این خسته چه آید بجز از عجز و قصور
نورم از دیده برفته ست چو یوسف برود
لاجرم دیده بعقوب بماند بی نور
ناامید از کرم حق نتوان بود کمال
ماه پنهان شده را هم برسد وقت ظهور
عاقبت عاقبت کار بخیر انجامد
آخر الأمر مبدل شود این غم به سرور
ناشناسی در سه گوساله پرستند چه سود
صبر کن تا برسد موسی عمران از طور
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما در این شهر ملولیم و از این قوم نغور
دور از این جمع پریشان و ز دلها شده دور
هوش مصنوعی: ما در این شهر احساس ناامیدی میکنیم و از این مردم بیعلاقه دور هستیم، از این جمعی که پریشان و مضطرباند و دلهایمان از آنها جدا شده است.
بکه بندم دل و در روی که بگشایم چشم
به دلارام رفیقی نه حریفی منظور
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به کسی ببندم و چهرهاش را ببینم، این در واقع به خاطر دوستی با اوست، نه اینکه بخواهم با او رقابت کنم.
غیبتی نیست در این لیک بغایت برسید
غیت اهل دل از صحبت ارباب حضور
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که هیچ دوری و غیبی وجود ندارد و حقیقتاً ملاقات اهل دل با افراد آگاه و صاحب نظر به اوج خود رسیده است. این به معنای نزدیکی و ارتباط عمیق بین کسانی است که به تامل و تفکر میپردازند و کسانی که در موقعیتهای خاص و مقدس قرار دارند.
دور دور گل و ایام نشاط است و بهار
چون توان بود در این وقت ز باران مهجور
هوش مصنوعی: این زمان، زمان گل و شادی و بهار است و در این روزها، چگونه میتوان در میان باران و تنهایی ماند؟
رو به راه آر چو مردان و ز سر ساز قدم
ورنه حقا که تو از عقل نباشی معذور
هوش مصنوعی: به صراط مستقیم برو و مثل مردان عمل کن و با اراده پیش برو، وگرنه واقعاً باید بگویم که از عقل بیخبر هستی و دلیل بر این نادانی ندارید.
منم از روح بماند از پی آن حور برفت
آه از این خسته چه آید بجز از عجز و قصور
هوش مصنوعی: من از روح باقیماندهام و به دنبال آن دختر بهشتی رفتهام. آه، از این وضعیت خستهکننده چه انتظاری میتوان داشت جز ناتوانی و نقص.
نورم از دیده برفته ست چو یوسف برود
لاجرم دیده بعقوب بماند بی نور
هوش مصنوعی: نور من از چشمانم رفته است، مانند یوسف که از دیدگان برادرانش دور شده، بنابراین چشمهایم به اشک بازگشته و بینور ماندهاند.
ناامید از کرم حق نتوان بود کمال
ماه پنهان شده را هم برسد وقت ظهور
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند از رحمت خداوند ناامید باشد، چون حتی زمانی که ماه در پس ابرها پنهان است، بالاخره زمان ظهور و نمایان شدنش میرسد.
عاقبت عاقبت کار بخیر انجامد
آخر الأمر مبدل شود این غم به سرور
هوش مصنوعی: در نهایت، همه چیز به خوبی به پایان میرسد و در پایان، این ناراحتی به شادی تبدیل خواهد شد.
ناشناسی در سه گوساله پرستند چه سود
صبر کن تا برسد موسی عمران از طور
هوش مصنوعی: ناشناسی در کنار سه گوساله جایی ندارد؛ صبر کن تا موسی (علیهالسلام) از کوه طور بیاید.