گنجور

شمارهٔ ۵۴۷

هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد
کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد
هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد
کان وعده را به چشم همان دم وفا نکرد
روئی نماند کز سره طه به چین نساخت
پشتی نمانده کز خم ابرو دو تا نکرد
بیمار کرد و درد فرستاد و جان ستاند
بیمار عشق را به ازین کس دوا نکرد
خواهیم کرد گفت به دفع رقیب فکر
فکریه صواب بود ندانم چرا نکرد
منت پذیر آن لب العلم که پیش خال
خط را به بوسه جای من خسته جا نکرد
تا خاک آستان نو آورد در نظر
چشم کمال آرزوی توتیا نکرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد
کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد
هوش مصنوعی: هرگز آن دختر زیبا اجازه نداد که باد، زلف‌هایش را به هم بزند و از هر طرف، موهایش را پراکنده کند.
هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد
کان وعده را به چشم همان دم وفا نکرد
هوش مصنوعی: چشمان او هرگز به بی‌وفایی وعده ندادند، زیرا آن وعده را در همان لحظه به حقیقت نرساندند.
روئی نماند کز سره طه به چین نساخت
پشتی نمانده کز خم ابرو دو تا نکرد
هوش مصنوعی: هیچ چهره‌ای باقی نمانده که زیبایی‌اش به معصومیت طه بنجامه نداشته باشد و هیچ پشتی هم نمانده که از قوس ابروی کسی دو نداشته باشد.
بیمار کرد و درد فرستاد و جان ستاند
بیمار عشق را به ازین کس دوا نکرد
هوش مصنوعی: عشق به قدر کافی درد و Rغماهایی را برای خود به همراه دارد که هیچ درمانی نمی‌تواند آن را بهبود بخشد و در نهایت جان عاشق را می‌گیرد.
خواهیم کرد گفت به دفع رقیب فکر
فکریه صواب بود ندانم چرا نکرد
هوش مصنوعی: ما تصمیم داریم برای مقابله با رقیب اقدام کنیم، ولی نمی‌دانم چرا این فکر درست را عملی نکردیم.
منت پذیر آن لب العلم که پیش خال
خط را به بوسه جای من خسته جا نکرد
هوش مصنوعی: بوسه‌ای که بر لب‌های آگاه و دانا زده می‌شود، جایگاه من را در دل خال خط نمی‌تواند پر کند.
تا خاک آستان نو آورد در نظر
چشم کمال آرزوی توتیا نکرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک درگاه تو را با کمال به یاد آورد، هیچ چیز دیگری را آرزو نکرد.