شمارهٔ ۵۴۱
هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در
غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
در سجود آمد در و دیوار پیش آن جمال
از نو در بتخانه ها هر سورتی کانگیختند
قصه دردم فرو می ریخت گردم پیش دوست
گر پس از من دوستان خاک مرا می پیختند
مدعی گوید کمال از عشق رویت شد چو زر
چند گوید چون مرا از بوته زینسان ریختند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
هوش مصنوعی: هر جا که بوی خوشی از مجلس مستی به مشام میرسید، می پرستان از هر طرف به آنجا هجوم میآوردند و خود را به حالت شرابنوشی میرساندند.
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
هوش مصنوعی: غم و اندوه ما باعث شد که شراب، دیگر طعمی نداشته باشد. در این حال، ساقیان مشغول آمادهسازی نوشیدنیهای شیرین و دلپذیر بودند.
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
هوش مصنوعی: آهوها در گوشه باغ گل، آن دو چشم را دیدند و هر یک با تیر نگاه غمزه، جانشان را به خطر انداخت و فرار کردند.
تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در
غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو را از چهرهات ربودند و در دنیای گل و آب غوطهور کردند و سپس آن را به گردن تو آویختند.
در سجود آمد در و دیوار پیش آن جمال
از نو در بتخانه ها هر سورتی کانگیختند
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی او، همه چیز سجده کردند و در خانههای بت، هر شکلی که دیده میشد، به احترام او به شوق آمده بود.
قصه دردم فرو می ریخت گردم پیش دوست
گر پس از من دوستان خاک مرا می پیختند
هوش مصنوعی: من دردی دارم که مثل داستانی در دل من جاری است و اگر دوستانم پس از من به خاک من بیفتند، این درد همچنان با من خواهد بود.
مدعی گوید کمال از عشق رویت شد چو زر
چند گوید چون مرا از بوته زینسان ریختند
هوش مصنوعی: مدعی میگوید که کمال و زیبایی از عشق به چهرهات به دست آمده است؛ اما من میگویم چگونه میتوان زری را در نظر آورد وقتی که مرا اینگونه از قید و بند آزاد کردند.