گنجور

شمارهٔ ۵۳۳

نور چشمی تو ما را نظری می‌باید
گر رسد صد نظر از تو دگری می‌باید
باز بنما رخ زیا چو بریدی سر زلف
منقطع شد شب پره سحری می‌باید
به عبادت سخنی گوی که رنجوران را
از شفاخانه آن لب شکری می‌باید
توتیا را نتوانم که ببینم به دو چشم
سرمه چشم من از خاک دری می‌باید
دل عشاق گرفتی به سر زلف سپار
تا به هم بر نرود ملک سری می‌باید
به کبوتر چه فرستم که برد نامه شوق
که مرا سوی تو بال و پری می‌باید
چه متاعی‌ست سخن‌های دلاویز کمال
لایق گوش تو به زین گهری می‌باید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نور چشمی تو ما را نظری می‌باید
گر رسد صد نظر از تو دگری می‌باید
هوش مصنوعی: چشمانت برای ما به یک نگاه نیاز دارد و اگر یکصد نگاه دیگر هم از تو برسد، باز هم ما به نگاه تو نیازمندیم.
باز بنما رخ زیا چو بریدی سر زلف
منقطع شد شب پره سحری می‌باید
هوش مصنوعی: لطفاً دوباره چهره‌ی زیبا و دل‌انگیزت را نشان بده، زیرا وقتی که زلف من قطع شد، شب پره‌ها باید به سحر بیایند.
به عبادت سخنی گوی که رنجوران را
از شفاخانه آن لب شکری می‌باید
هوش مصنوعی: به دعا، کلامی بگو که نیازمندان و رنجوران از درگاه پروردگار مدد بگیرند و از آرامش و شفای روحی بهره‌مند شوند.
توتیا را نتوانم که ببینم به دو چشم
سرمه چشم من از خاک دری می‌باید
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم توتیای را به چشم خود ببینم، زیرا چشم من به دلیل خاکی که در آن هست، نیاز به دریایی دارد.
دل عشاق گرفتی به سر زلف سپار
تا به هم بر نرود ملک سری می‌باید
هوش مصنوعی: عشاق را دلی دادی و زلفی در سرشان به ودیعه گذاشتی تا این که میان آنها نه جنگی باشد و نه مشکلی.
به کبوتر چه فرستم که برد نامه شوق
که مرا سوی تو بال و پری می‌باید
هوش مصنوعی: به کبوتر چه چیز بفرستم که پیام عشق را برساند؟ زیرا برای رسیدن به تو به بال و پر نیاز دارم.
چه متاعی‌ست سخن‌های دلاویز کمال
لایق گوش تو به زین گهری می‌باید
هوش مصنوعی: سخن‌های زیبا و دلنشین چه کالای ارزشمندی هستند؛ لایق تو، گوش تو باید پذیرای این گوهرهای گرانبها باشد.