گنجور

شمارهٔ ۵۲۱

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد
در مطلع سخن سخن ما تمام شد
در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر
از چهره بر فروز چراغی که شام شد
زلفت صبا کشید و نشد آگه آن دو چشم
صیاد خواب داشت که غافل ز دام شد
بر خاک در حلال مکن خون عاشقان
صید کبوتران حرم چون حرام شد
صوفی نشد بدور لبت خالی از شراب
خاک وجودش از چه صراحی و جام شد
زاهد شده است در طمع باده بهشت
تنها به خدمتش که طمع نیز خام شد
دیگر چه حاصل از لقب زاهدی کمال
ناموس چون برفت برندی و نام شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد
در مطلع سخن سخن ما تمام شد
هوش مصنوعی: درخشش چهره‌ات تمام زیبایی‌ها را در خود دارد و با آغاز کلام، صحبت‌های ما به پایان رسید.
در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر
از چهره بر فروز چراغی که شام شد
هوش مصنوعی: در آرزوی دیدن تو، روزهای عمرم گذشت و حالا شب فرارسیده است، همان‌طور که چراغی روشن می‌شود.
زلفت صبا کشید و نشد آگه آن دو چشم
صیاد خواب داشت که غافل ز دام شد
هوش مصنوعی: نسیم زلف تو را به سوی خود کشید و آن دو چشم زیبا به خواب بودند و بی‌خبر از دام افتادند.
بر خاک در حلال مکن خون عاشقان
صید کبوتران حرم چون حرام شد
هوش مصنوعی: بر روی زمین، خون عاشقان را حلال نکن. زمانی که شکار کبوتران حرم حرام شده است.
صوفی نشد بدور لبت خالی از شراب
خاک وجودش از چه صراحی و جام شد
هوش مصنوعی: صوفی اگر به دور لبت شراب نباشد، پس خاک وجودش از چه ظرف و پیاله‌ای پر شده است؟
زاهد شده است در طمع باده بهشت
تنها به خدمتش که طمع نیز خام شد
هوش مصنوعی: زاهد فقط به دنبال لذت‌های بهشت است و در این مسیر، از امید و آرزوهای خود نیز دست برداشته است.
دیگر چه حاصل از لقب زاهدی کمال
ناموس چون برفت برندی و نام شد
هوش مصنوعی: دیگر چه فایده‌ای دارد که به زهد و پارسایی مشهور باشم، وقتی که عظمت و شرافت اخلاقی از دست رفته و نام نیک نیز به مرور زمان به فراموشی سپرده شده است؟