شمارهٔ ۱۰۷۰
نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی
سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی
تمنا کرده ام با خود که در پایش فتم بی خود
کم افتد در سر عاشق ازین خوشتر تمنائی
دل پروانه پیش شمع رأی سوختن دارد
نه بینم در میان جمع روشنتر ازین رایی
جمالت را چو بازاریست نیز از غمزه و مژگان
رها کن تا کند زلفت به حسن خویش سودائی
به صد نقش از خیال آراست رویت خانه دل را
ز مهرویان کرا باشد چنین روی دل آرائی
بهاران بی گل رویت به داغ دل برون آریم
چو لاله گر برون آیم به کوهی یا به صحرائی
نخواندی این مثل جانا تماشا رایگان باشد
رخی بنما ستان صد جان اجازت ده تماشائی
مرا تو چشم بینانی به تو زان در تماشایم
دلا می کن تماشائی چو داری چشم بینایی
کمال از سرو بالابان چه می پرسی نشان گفتی
مهی می جویم از هر سو مگر بینم زبالایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی
سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی
هوش مصنوعی: اگر علامتی از خاک پای او مییافتم، ترجیح میدادم در جایی سرم را به پای او بسپارم و در آنجا به حالت سجده در بیفتم.
تمنا کرده ام با خود که در پایش فتم بی خود
کم افتد در سر عاشق ازین خوشتر تمنائی
هوش مصنوعی: من آرزو کردهام که در عشق او به زمین بیفتم و در این حالت، از خودم بیخود شوم؛ زیرا هیچ خواستهای از این زیباتر نیست.
دل پروانه پیش شمع رأی سوختن دارد
نه بینم در میان جمع روشنتر ازین رایی
هوش مصنوعی: دل پروانه، یعنی جان پروانه، در برابر شمع، یعنی نور، آرزوی سوختن دارد. پروانه در میان جمع، نظر دیگری نمیبیند که روشنتر از این عشق و آرزو باشد.
جمالت را چو بازاریست نیز از غمزه و مژگان
رها کن تا کند زلفت به حسن خویش سودائی
هوش مصنوعی: زیباییات مانند یک بازار شلوغ است؛ پس با نگاهها و حرکتهای چشمانت خودت را آزاد کن تا موهایت به خاطر زیبایی خود دلبری کند.
به صد نقش از خیال آراست رویت خانه دل را
ز مهرویان کرا باشد چنین روی دل آرائی
هوش مصنوعی: با صد دلربایی و زیبایی چهرهات، دل من را ز رنج و غم آزاد کردی. چنین زیبایی و دلنشینی از کجا بر دل من فرود آمده است؟
بهاران بی گل رویت به داغ دل برون آریم
چو لاله گر برون آیم به کوهی یا به صحرائی
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی که چهره تو بدون گل است، دل ما در آتش عشق میسوزد. اگر من به دشت یا کوه بروم، همچنان دردم را با خود دارم.
نخواندی این مثل جانا تماشا رایگان باشد
رخی بنما ستان صد جان اجازت ده تماشائی
هوش مصنوعی: ای جانا! این تماشا را نادیده گرفتهای، چون این زیبایی رایگان است. اگر چهرهات را نشان دهی، صدها جان را برای دیدن تو فدای یک نگاه میکنم.
مرا تو چشم بینانی به تو زان در تماشایم
دلا می کن تماشائی چو داری چشم بینایی
هوش مصنوعی: تو چشمانی داری که میتوانی با آن به من نگاه کنی، پس ای دل، وقتی به من مینگری، تماشایت به گونهای باشد که به واقعیتم پی ببری.
کمال از سرو بالابان چه می پرسی نشان گفتی
مهی می جویم از هر سو مگر بینم زبالایی
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به پرسش از زیبایی و کمال سروهای بلند داری؟ من فقط به دنبال نشانی از ماه هستم و در هر طرف میگردم تا شاید از بلندی آنها ببینم.