گنجور

شمارهٔ ۸۲

مرا از دل خبر جز بی دلی نیست
ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست
چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر
که باغ دهر جای خوشدلی نیست
به قول بی دلان در مذهب عشق
طریقی خوشتر از لایعقلی نیست
به زنجیر سر زلف تو دل را
زدن لاف جنون از عاقلی نیست
خیالی را به اقبال غلامی
نشانی به ز داغ مقبلی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا از دل خبر جز بی دلی نیست
ز جان حاصل به جز بی حاصلی نیست
هوش مصنوعی: خبر دلی برای من نیست جز ناامیدی، و از جان من نیز چیزی جز بی‌ثمری حاصل نمی‌شود.
چو غنچه تنگدل زآنم همه عمر
که باغ دهر جای خوشدلی نیست
هوش مصنوعی: من تمام عمر به این فکر بوده‌ام که با وجود تمام زیبایی‌ها و شادی‌ها، دنیا مکان مناسبی برای خوشحالی نیست. مثل غنچه‌ای که دلش پر از نگرانی است و نمی‌تواند خود را آزاد کند.
به قول بی دلان در مذهب عشق
طریقی خوشتر از لایعقلی نیست
هوش مصنوعی: به گفته افرادی که بی‌خبر از عشق‌اند، در دنیای عشق هیچ راهی لذت‌بخش‌تر از ترک عقل و منطق وجود ندارد.
به زنجیر سر زلف تو دل را
زدن لاف جنون از عاقلی نیست
هوش مصنوعی: با زنجیر موهای تو دل را به بند کشیدن، نشان‌دهنده‌ی دیوانگی است و این کار از کسی که عاقل باشد، بعید است.
خیالی را به اقبال غلامی
نشانی به ز داغ مقبلی نیست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در مقایسه با نشانه‌های واضح و مشخصی که می‌توانند از خوشبختی یا موفقیت خبر دهند، یک خیال یا آرزو که به خوبی می‌درخشد و نشان دهنده‌ی امید و سعادت است، دلنشین‌تر و با ارزش‌تر به نظر می‌رسد. به عبارتی، علامت‌های ظاهری عشق و محبت ارزش بیشتری دارند تا زخم‌ها و داغ‌هایی که ممکن است در دل داشته باشیم.