گنجور

شمارهٔ ۵۶

دل به زاری دامن زلف جفا کارش گرفت
چون از او نگشاد کاری پای دیوارش گرفت
سرگران دارد ز خواب ناتوانی غمزه‌اش
باز تا خون کدامین چشم بیدارش گرفت
یارب آن طاووس باغ کیست کز رفتار او
کبک تعلیم خرامیدن ز رفتارش گرفت
هندوی دزد پریشان کار یعنی زلف را
سر همی برد و همانا بر سر کارش گرفت
کنج درویشی ست در عالم خیالی را و بس
گنج مقصودی که بعد از رنج بسیارش گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به زاری دامن زلف جفا کارش گرفت
چون از او نگشاد کاری پای دیوارش گرفت
هوش مصنوعی: دل به شدت ناراحت و نالان شد و به زلف‌های کسی که به او ظلم کرده بود، چنگ زد. چون او هیچ کاری برایش نمی‌کرد، دلش را به دیوارش چسباند و از او دور نشد.
سرگران دارد ز خواب ناتوانی غمزه‌اش
باز تا خون کدامین چشم بیدارش گرفت
هوش مصنوعی: سرگران، که به خواب ناتوانی رفته است، از غمزه‌اش بیدار می‌شود و حالا می‌خواهد بداند که خون کدامین چشم او را بیدار کرده است.
یارب آن طاووس باغ کیست کز رفتار او
کبک تعلیم خرامیدن ز رفتارش گرفت
هوش مصنوعی: ای خدای من، آن طاووس زیبای باغ چه کسی است که رفتار او مانند کبک، دیگران را به آرامی و خرامیدن می‌آموزد؟
هندوی دزد پریشان کار یعنی زلف را
سر همی برد و همانا بر سر کارش گرفت
هوش مصنوعی: هندوی دزد با حرف و زلفی آشفته، مشغول کار خود است و به خوبی بر روی کارش تمرکز کرده است.
کنج درویشی ست در عالم خیالی را و بس
گنج مقصودی که بعد از رنج بسیارش گرفت
هوش مصنوعی: در دنیای خیال، فضایی وجود دارد که شبیه به گوشه‌ای از زندگی یک درویش است و این تنها گنجی است که بعد از تحمل سختی‌های فراوان به دست می‌آید.