گنجور

شمارهٔ ۴

ای زده کوس شهنشاهی بر ایوان قدم
هر دو عالم بر صفات هستیِ ذاتت علم
عاجز از درک کمالت عقل اصحاب خرد
قاصر از ذیل جلالت دست ارباب همم
از شراب رحمتت هر جرعه یی آب حیات
وز خرابات هوایت هر سفالی جام جم
انس و جان از جام شوقت سر به سرمست الست
بحر و کان از فیض جودت غرق دریای نعم
از عطایت قطره گوهر بسته در کام صدف
وز نهیبت خون دل افسرده در شاخ بقم
با نفاذ حکم توست از مهر و مه آویخته
روز و شب قندیل سیم و زر بر این نیلی خیم
آن جهانداری تو کز خلوت سرای حکمتت
دو سراپرده ست صبح و شام از نور و ظلم
بر در قصر جلالت پاسبانی بیش نیست
شهسوار مهر یعنی خسرو انجم حشم
تا به گرد نقطهٔ امرت به سر گردد فلک
راست چون پرگار کج رو کرده است از سر قدم
از سموم آتش قهر تو در صحرای چین
خون دل می جوشد اندر ناف آهو دم به دم
از پی تسخیر دلها بسته دست قدرتت
بر بیاض چهرهٔ خوبان ز مشگ چین رقم
دل ز تاب مهر روشن بهر آن شد صبح را
کز ره صدق و صفا زد در ره شوقت قدم
تا کم و بیش از حساب سال و مه روشن شود
می شود هر ماه قرص مه به امرت بیش و کم
از هواداری لطفت کار سرو باغ راست
وز تمنّای سجودت قامت محراب خم
کلک صنعت زان دهان دلبران را نقش بست
کز وجود آن توان واقف شد از سرّ عدم
دوستان و دشمنان را گاه تشریف و عتاب
لطف و قهرت می دهد خاصیّت تریاق و سم
گه عزیزی را به یکدم می کنی خوار و ذلیل
گاه خواری را همی سازی عزیز و محترم
بعد ازین ما و سرشک خون که فردا بر درت
بیدلان را آبرویی نیست جز اشک ندم
گرچه غمگین اند خاص و عام از خوف گناه
لیک چون لطف تو عام است از گنه کاری چه غم
پادشاها نیک و بد چون بندهٔ خاص تواند
بر گناه جمله بخشای و بر این آشفته هم
بر خیالی خطّ عفوی کش که او دیوانه‌ای‌ست
چون به دیوان حسابت نیست بر مجنون قلم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زده کوس شهنشاهی بر ایوان قدم
هر دو عالم بر صفات هستیِ ذاتت علم
هوش مصنوعی: ای کسی که پرچم پادشاهی را بر فراز بناها بلند کرده‌ای، هر دو جهان به ویژگی‌های وجودی و حقیقت تو آگاهی دارند.
عاجز از درک کمالت عقل اصحاب خرد
قاصر از ذیل جلالت دست ارباب همم
هوش مصنوعی: عقل‌های دانا از درک کمال و جلال تو ناتوانند و حتی کسانی که دارای اراده و همت بالا هستند نیز نمی‌توانند به عمق عظمت و مقام تو پی ببرند.
از شراب رحمتت هر جرعه یی آب حیات
وز خرابات هوایت هر سفالی جام جم
هوش مصنوعی: از نعمت محبت تو هر جرعه‌ای مانند آب حیات است و از میخانه عشق تو هر ظروف سفالی به مانند جامی از جمیله است.
انس و جان از جام شوقت سر به سرمست الست
بحر و کان از فیض جودت غرق دریای نعم
هوش مصنوعی: عشق و روح من به خاطر محبت تو سرشار از شادی و نشاط است، مانند دریا که از نعمت‌های فراوان تو سیراب شده و غرق شده است.
از عطایت قطره گوهر بسته در کام صدف
وز نهیبت خون دل افسرده در شاخ بقم
هوش مصنوعی: عطای تو مانند یک دانه ارزشمند و گرانبهاست که در کام صدف قرار گرفته و از بزرگی و قدرت تو، دل‌های افسرده مانند شاخ بقم به خون می‌نشینند.
با نفاذ حکم توست از مهر و مه آویخته
روز و شب قندیل سیم و زر بر این نیلی خیم
هوش مصنوعی: با قدرت و تأثیر فرمان تو، روز و شب همچون چراغی از نقره و طلا در آسمان آویخته‌اند و این چادر نیلی را روشن کرده‌اند.
آن جهانداری تو کز خلوت سرای حکمتت
دو سراپرده ست صبح و شام از نور و ظلم
هوش مصنوعی: ای کسی که حاکم بر جهان هستی، در گوشه‌ی دل‌نشین علم و حکمتت، دو پرده‌ی روشن و تار وجود دارد که صبح و شام با نور و ظلمت در هم می‌آمیزند.
بر در قصر جلالت پاسبانی بیش نیست
شهسوار مهر یعنی خسرو انجم حشم
هوش مصنوعی: در برابر کاخ عظمت تنها یک نگهبان وجود دارد و آن شاهزاده مهر است که به عنوان سردار ستارگان شناخته می‌شود.
تا به گرد نقطهٔ امرت به سر گردد فلک
راست چون پرگار کج رو کرده است از سر قدم
هوش مصنوعی: زمانی که گردش فلک به دور نقطهٔ زندگی‌ات به پایان برسد، درست مانند پرگاری که کج شده باشد، نشان می‌دهد که از ابتدای مسیر، شرایط به گونه‌ای پیش رفته است که به انحراف منجر شده است.
از سموم آتش قهر تو در صحرای چین
خون دل می جوشد اندر ناف آهو دم به دم
هوش مصنوعی: عشق و آتش قهر تو آن‌قدر سوزان است که در صحرای چین، خون دل به دلایل سنگینی در وجود آهو جاری می‌شود، به طوری که این حالت هر لحظه ادامه دارد.
از پی تسخیر دلها بسته دست قدرتت
بر بیاض چهرهٔ خوبان ز مشگ چین رقم
هوش مصنوعی: برای تسخیر دل‌ها، قدرت تو همچون دستی بر صفحهٔ سفید چهرهٔ زیباها نقش می‌زند.
دل ز تاب مهر روشن بهر آن شد صبح را
کز ره صدق و صفا زد در ره شوقت قدم
هوش مصنوعی: دل به خاطر نور روشن عشق، به تاب و تلاطم افتاد؛ صبحی آغاز شد که به واسطه صداقت و پاکی، در مسیر محبت قدم گذاشت.
تا کم و بیش از حساب سال و مه روشن شود
می شود هر ماه قرص مه به امرت بیش و کم
هوش مصنوعی: تا زمانی که از حساب سال و ماه اطلاعاتی به دست آید، هر ماه ماه کامل به توجه به تو با جزئیات بیشتر و کمتر می‌شود.
از هواداری لطفت کار سرو باغ راست
وز تمنّای سجودت قامت محراب خم
هوش مصنوعی: از محبت تو، بلندی سرو در باغ را به اوج می‌رساند و از شوق سجود در برابر تو، قامت محراب خمیده می‌شود.
کلک صنعت زان دهان دلبران را نقش بست
کز وجود آن توان واقف شد از سرّ عدم
هوش مصنوعی: مهارت هنری از لب‌های دلبران به تصویر کشیده شد، که از وجود آن می‌توان به عمیق‌ترین راز عدم پی برد.
دوستان و دشمنان را گاه تشریف و عتاب
لطف و قهرت می دهد خاصیّت تریاق و سم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات دوستان و دشمنان با رفتار و گفتار خود می‌توانند احساساتی همچون محبت و خشم را به ما منتقل کنند، به گونه‌ای که این احساسات شبیه به خاصیت یک پادزهر یا زهر عمل می‌کنند.
گه عزیزی را به یکدم می کنی خوار و ذلیل
گاه خواری را همی سازی عزیز و محترم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات شخصی را در مدت زمانی کوتاه به پایین می‌آوری و به او بی‌احترامی می‌کنی، و گاهی هم کسی را که در نظر دیگران بی‌ارزش است، به یکباره محترم و عزیز می‌سازی.
بعد ازین ما و سرشک خون که فردا بر درت
بیدلان را آبرویی نیست جز اشک ندم
هوش مصنوعی: بعد از این، ما با اشک‌های خونین به درگاه تو می‌آییم و فردا که بی‌خودان به در تو خواهند آمد، دیگر برایشان آبرو و عزتی نمانده جز همین اشک‌ها.
گرچه غمگین اند خاص و عام از خوف گناه
لیک چون لطف تو عام است از گنه کاری چه غم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خاص و عام به خاطر ترس از گناه ناراحت هستند، اما چون مهربانی تو عمومی است، نگرانی از خطاها چه معنایی دارد؟
پادشاها نیک و بد چون بندهٔ خاص تواند
بر گناه جمله بخشای و بر این آشفته هم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، نیکو و بد هر دو از بندگان خاص تو هستند؛ می‌توانی بر همه گناهانشان ببخشی و بر این آشفتگی نیز مهر ورزی کنی.
بر خیالی خطّ عفوی کش که او دیوانه‌ای‌ست
چون به دیوان حسابت نیست بر مجنون قلم
هوش مصنوعی: بر روی تصوری، خطی از بخشش بکش، زیرا او فردی دیوانه است. وقتی حساب و کتابی برای مجنون نداری، بر دیوانگان نوشتن بی‌فایده است.