رباعی ۹۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی ۹۹ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مرحبا بر خیام و اشعار بی مثالش
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
حافظ همین مفهوم را اینطور می فرماید که :
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کاریست...راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
مستی بالاترین مرتبه ای هست که انسان می تونه بهش دست پیدا کنه. که در اون همه دانش ها رو در اختیار داریم و هر جای حقیقت بی انتها رو که بخوایم می تونیم دریابیم.
متن صحیح بیت دوم بدین گونه می باشد:
با این همه از دانشِ خود بیزارم
گر مرتبه ای وَرایِ مستی دانم
" وَرایِ مستی "
من ظاهرِ نیستی و هستی دانم
من باطنِ هر فراز و پستی دانم
با این همه از دانشِ خود شرمم باد
گر مرتبه ای وَرایِ مستی دانم
- ظاهر و باطن: همه چیز
- نیستی و هستی: مرگ و زندگی
- فراز و پستی: رویداد (اتفاق) های تلخ و شیرین، بالا و پائینِ زندگی
- مرتبه: هریک از مراحل سلوک
- سلوک: سِیر در مراتب وجود برای رسیدن به کمال و نیل به خداوند که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شبزندهداری و ترک شهوات است
- وَرای: فراتر، بالاتر
- مستی: بیخودی، فنا
برداشت آزاد:
من با وجود اینکه از تمامیِ پدید آمدن ها و از بین رفتن هایِ این دنیا و از همه یِ اتفاقاتِ تلخ و شیرینِ زندگی آگاهی دارم، ولی با این همه وقتی میزانِ آگاهی و هوشیاریِ خود را با آگاهی کُل که همان خداوند است مقایسه می کنم از ناچیزیِ دانشِ خود که چرا نمی توانم آنچنان که شایسته است پی به ماهیت وجودیِ خداوند ببرم، شرمگین هستم.
در واقع حکیم عمر خیام به ما می گوید، حتی اگر به تمامی دانش ها و رازهایِ جهانِ هستی دست پیدا کنی هنوز هم در برابر دانشِ خداوند، هیچ و ناچیز هستی. پیوستن به خداوند و بندگیِ او تنها راهِ جاودانگی و بیکران شدن بوده که از گذرگاهِ دل میسر می شود نه منِ ذهنی و کسبِ علم و...
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدرِ دانشِ خود هرکسی کند اِدراک
به چشمِ خلق عزیزِ جهان شود حافظ
که بر درِ تو نِهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک
دیوان حافظ » غزل 300
- نظر: اندیشه (فِکر)
- اِدراک: پی بردن (فهمیدن)
- تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند / به قدرِ دانشِ خود هرکسی کند اِدراک: پروردگارا، چه کسی می تواند آنچنان که شایسته یِ توست تو را بشناسد؟ هرکسی به اندازه یِ دانش و فهمِ خود از زیبائیها وتوانائی هایِ تو دریافت می کند
- عزیز: بزرگوار، نورِ چشم
- مَسکَنَت: درماندگی، بینوایی
- به چشمِ خلق عزیزِ جهان شود حافظ / که بر درِ تو نِهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک: حافظ (تو) در نگاه مردمان بزرگوار و نورچشمی خواهی شد، اگر تنها بر درگاهِ خداوند رویِ بیچارگی و بی نوایی بسایی و تسلیمِ خواست او باشی. اگر در پیش خداوند اذعان کنی که هیچ هم نیستی! آنگاه رشد و کمال تو به سوی بی نهایت و جاودانگی آغاز خواهد شد
این حاشیه گواه از بیسوادی کامل و یا عدم شناخت خیام و اندیشه های خیام هست
خیام هیچ اعتقادی به خدا و آخرت نداشته و اهم موضوعات رباعی ها . غنیمت شمردن زمان حال و این دنیا هست
لطفا مقدمه صادق هدایت در همین کتاب را مطالعه کنید .
درود بر شما بانوی فرهیخته، لطفا اگر امکانش هست راه ارتباطی ای بفرمایید جهت گفتگو، با سپاس
متن بیت اول رباعی شماره 41 از مجموعه رباعیات استاد دکتر الهی قمشه ای:
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر نوازدستی دانم
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هرفراز و پستی دانم
به نظر من کلید درک مفهوم رباعی بالا رو باید در رباعی زیر پیدا کرد :
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
بیشتر توضیح نمیدم تا نظرات بقیه دوستان رو بشنوم.
کلیدیترین واژه این رباعی «مستی» است.
«مستی» منظور خیام رهایی از کالبد جان در عالم حیات و اتصال به منبع لایزال هستی میباشد که حدود علوم در دایره حیات زمینی نگنجد مگر آنکه در مدهوشی و مستی به ادراک کامل برسی.