رباعی ۸۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی ۸۳ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در تصحیح احمد شاملو به جای کلمه موافقت مرافقت ضبط شده است
مرافقه یعنی دوست شدن اما مرافقت به چه معناست؟
هردو که مرافقت شد؟
دوستان وقتی دور هم جمع هستید و دور هم خوش هستید، از من (شاعر در زمانی که درگذشته است) هم یاد کنید.
هنگامی که دور هم باده ی خوشگوار می نوشید، وقتی که (مثل قدیم ها که من زنده بودم) نوبت به من رسید، جام را نگونسار کنید. یعنی سهم من را به زمین بریزید.
(از خاک به من خواهد رسید!)
من اگه جای شاعر بودم به این صورت شعر رو میگفتم
یاران به مرافت چو دیدارکنند
باید که ز دوست یاد بسیار کنند
چون باده خوشگوار نوشند به هم
نوبت چو به رفته شد نگونسار کنند
به نظر بنده شاعر در این صورت به صورت کلی تر
با آیندگان صحبت میکرد
با تشکر از توجه شما
محمد پارسای عبدی هستم از رشت
یاران به مرافقت(دوستی و رفاقت) چو دیدار کنید
شاید (شایسته است) که ز دوست یاد بسیار کنید (منظور دوستانی که نیستند یا در این جهان و یا در آن مکان)
چون باده خوشگوار نوشید به هم (در قدیم نوبتی مینوشیده اند و همه در یک پیاله)
نوبت چو به ما رسد( که حضور نداریم) نگونسار کنید
در قدیم پس از یک دور، پیاله ای هم به روی زمین به یاد دوستان غایب می ریخته اند حافظ میفرماید اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
یاران چو به اتفاق دیدار کنید
باید که زِ دوست یاد بسیار کنید
چون بادهٔ خوشگوار نوشید بهم
نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید
چون نوبت مارسد نگون سارکنید.. به به
چه بیت نابی
چه غوغایی کرده خیام نیشابوری این دانشمند اهل نجوم ریاضی دان و مورخ
بیت آخر
منظورشان میتواند این نیز باشد وقتی که در اوج خوشبختی هستید ویا دورهم بیشتر یاران جمع ومشغول باده گساری سرمستی یادی هم از رفقای غایب چه در حیاط وچه آنانی که نیستند.. برای خودمان این پیش آمد کرده.... آه که چه دردناک است حتی یاد آوری آن صحنه 😓 از گوسفندان خودمان من داداشم شیر دوشیدیم که صبحانه خوریم که داداش بزرگم خبر بس تللللللللخ مرگ عزیز ترین ما را به ما داد وای ویلا 😢😢 دنیا بر سر ما آوار گشت بعدسه سال که پدر مان را از دست داده بودیم حالا مادر نیز 🤔🤔😓😓😓
شیری که دوشیده بودیم نان داخلش ترید کرده بودیم مثلا چاشت بخوریم داخل چاله ای که گاها برای سگ گله غدا می ریختیم خالی کردیم... ای خدا از وفای سگ واحیرتا... ماکه چون سیلاب بهاری با زاری مویه کنان گریه و شیون سر درگریبان هم خونابه گریه میکردیم از دیدن چنین حالات ما سگ ها هم لب به غذا نزدند و این صحنه بس تعجب انگیز نیز بر حیرت از شگفتی های این دوار چرخه دنیای دون افزود ما هم به قلبی متلاطم از آینده ای نا معلوم 😴😴😴🤔🤔
این همان می نابی بود که نگون سار شد 😓💯💯👌