گنجور

بخش ۱۷ - حکایت

روزی به شمس‌الملوک قابوس وشمگیر برداشتند که مردی به درگاه آمده است و اسپی برهنه آورده و می‌گوید که به کشت خویش اندر بگرفته‌ام. پرسید که جو بود یا گندم؟ گفت جو. بفرمود تا خداوند اسپ را بیاوردند و چندان که قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بستد و به خداوند زمین داد و گفت خداوند زمین را بگویند که دهقانان چون خواهند که جو نیکو آید بدین وقت به اسپان دهند و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوند اسپ، اسپ را نگه دارند تا بکشت کسان اندر نیاید که جو توشه پیغامبران است و توشه پارسا مردمان که دین بدیشان درست شود و توشه چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان به پای بوَد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی به شمس‌الملوک قابوس وشمگیر برداشتند که مردی به درگاه آمده است و اسپی برهنه آورده و می‌گوید که به کشت خویش اندر بگرفته‌ام. پرسید که جو بود یا گندم؟ گفت جو. بفرمود تا خداوند اسپ را بیاوردند و چندان که قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بستد و به خداوند زمین داد و گفت خداوند زمین را بگویند که دهقانان چون خواهند که جو نیکو آید بدین وقت به اسپان دهند و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوند اسپ، اسپ را نگه دارند تا بکشت کسان اندر نیاید که جو توشه پیغامبران است و توشه پارسا مردمان که دین بدیشان درست شود و توشه چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان به پای بوَد.
هوش مصنوعی: روزی، شمس الملوک قابوس وشمگیر متوجه شد که مردی به درگاه سلطنت آمده و یک اسب بدون زین را به همراه دارد. این مرد ادعا می‌کرد که کشتزار خود را گرفته است. شمس از او پرسید که محصولش جو است یا گندم، و مرد پاسخ داد که جو است. شمس دستور داد تا صاحب اسب را به نزد او بیاورند و قیمت جو را در زمان برداشت تعیین کردند و به صاحب زمین پرداخت کردند. او همچنین گفت که باید به صاحب زمین اطلاع دهند که کشاورزان برای به دست آوردن جو با کیفیت باید به موقع به اسب‌ها بدهند. شمس در ادامه بیان کرد که ما این غرامت را به عنوان قیمت محصول مرداب پرداخت کردیم و باید صاحب اسب، اسب را نگه دارد تا دیگران نتوانند به کشتزار آسیب برسانند، چرا که جو غذای پیامبران، پارساها و چهارپایان است و باید برای رفاه جامعه حفظ شود.