گنجور

مرثیه ای در سوگ عبدالکریم برزنجی

پی گلگشت در فصل بهاری
گذشتم بر ‌کنار مرغزاری
نگه کردم که مرغ گلستانی
نوا سنج است در مرثیه خوانی
تذرو از مد آهش سرو بر سر
به دل بیم فراقش کشته یکسر
کشیده قمری از اندوه جانکاه
زبان در انما اشکوا الی الله
نهاده سر به زانو بید مجنون
سخنگو سوسن اندر هجو گردون
گل سوری گریبان چاک کرده
پریشان سبزه رو در خاک کرده
گرفته آه خاک از یاد مهتاب
کند فریاد و کف بر سر زند آب
چنان گشته است نرگس مست و محزون
تو گویی گاو چشمش داده افیون
بنفشه دال گشته از تظلم
زبان لاله لال است از تکلم
سخن می کند از بیداد طاعون
به ناخن خال روی آسمان گون
یکی از سبزه پوشان در گلستان
با پاسخ تر زبان شد همچو مستان
که بحر علم و دانش، کوه عرفان
به برج زهد و تقوی مهر رخشان
سلاله صاحب الخلق العظیم
امام العالم عبدالکریم
ز چشم دهر شد خورشید وش گم
از آن تر دامنیم از اشک شبنم
به زیر خاک گنج آسا چو پی برد
ز رشک ارض گردون خون دل خورد
دعت یا لیتنی کنت ترابا
لعل الی بعدالموت آبا
به جنت جای کرد آن قطب کامل
بنات النعش وش گردش افاضل
بنی تا ریخهم ربی الرحیم
کفاکم خالدا داری النعیم
فغان از جور این خونریز فرهاد
ستون بیستون همت افتاد
کسی چون او به فن حق پرستی
نگشته ثبت در دیوان هستی
کلام و زیج و حکمت با نجومش
بدی یک قطره از بحر علومش
چنان آگه بد از اسرار تنزیل
تو گویی اوستادش بود جبریل
ز موج فکرتش گردون حبابی
ز علمش لوح یک حرفی از کتابی
شدی نسخ ار دوصد چون گلشن راز
بلا فکر و توقف گفتیش باز
عرض علمی نبد در دیر فانی
که در وی باشد او را هیچ ثانی
اجل تا دام بر مردم نهاده
چنین مرغی به دامش کی فتاده
سزد گر چرخ ازین ماتم ستیزد
دو صد پروین ز مهر و ماه ریزد
ز بس بارد ز چشم اختران خون
که گردد بی ستون این چرخ گلگون
بیا خالد به شکر ایزدی کوش
ز صهبای تحمل جرعه ای نوش
لباس گریه را یکباره کن شق
روانش را روان کن رحمت حق
نماند هیچکس در زیر گردون
اگر شه گر گدا، گر نیک و گر دون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پی گلگشت در فصل بهاری
گذشتم بر ‌کنار مرغزاری
هوش مصنوعی: در روزهای بهاری، در حال قدم زدن از کنار یک دشت پرگل و زیبایی عبور کردم.
نگه کردم که مرغ گلستانی
نوا سنج است در مرثیه خوانی
هوش مصنوعی: به تماشا نشستم تا ببینم که پرنده‌ای از باغ گل، در حال سرود خوانی است و غم‌انگیز می‌خواند.
تذرو از مد آهش سرو بر سر
به دل بیم فراقش کشته یکسر
هوش مصنوعی: باد معطرش، درخت سرو را در دل غم جدایی‌اش به شدت تحت تأثیر قرار داده و آن را به سوگ نشسته است.
کشیده قمری از اندوه جانکاه
زبان در انما اشکوا الی الله
هوش مصنوعی: قمر با اندوه عمیق خود، درد و گله‌اش را فقط به خدا می‌گوید.
نهاده سر به زانو بید مجنون
سخنگو سوسن اندر هجو گردون
هوش مصنوعی: بید مجنون، سرش را به زانو گذاشته و به سخن آمدن سوسن در انتقاد از دنیا اشاره دارد.
گل سوری گریبان چاک کرده
پریشان سبزه رو در خاک کرده
هوش مصنوعی: گل سرخ در پیراهنش چاکی ایجاد کرده و زیبایی سبزه‌رو را در دل خاک پنهان کرده است.
گرفته آه خاک از یاد مهتاب
کند فریاد و کف بر سر زند آب
هوش مصنوعی: آب در دل تاریکی شب از یاد زیبایی و روشنی ماه ناراحت است و به خاطر این غم سرش را به حالت اعتراض به زمین می‌کوبد و فریاد می‌زند.
چنان گشته است نرگس مست و محزون
تو گویی گاو چشمش داده افیون
هوش مصنوعی: چشم‌های نرگس، تحت تأثیر حالت افسردگی و سرخوشی تو، به قدری غم‌انگیز و گیج شده که انگار از خماری خمار بوده‌اند.
بنفشه دال گشته از تظلم
زبان لاله لال است از تکلم
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر ناله و شکایتش پژمرده شده و لاله به خاطر سکوتش به هیچ چیزی نمی‌گوید.
سخن می کند از بیداد طاعون
به ناخن خال روی آسمان گون
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک وضعیت ناعادلانه و دردناکی می‌پردازد که مانند طاعون فراگیر شده و به آسیب‌های آن اشاره می‌کند. همچنین، وجود نشانه‌ها و علامتی را بر روی آسمان، به نوعی از ارتباط با این بیداد و مشکلات دنیای انسان‌ها نشان می‌دهد.
یکی از سبزه پوشان در گلستان
با پاسخ تر زبان شد همچو مستان
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که در گلستان لباس سبز پوشیده بود، با جواب دادن به دیگران با شوری شبیه به مست‌ها به صحبت در آمد.
که بحر علم و دانش، کوه عرفان
به برج زهد و تقوی مهر رخشان
هوش مصنوعی: در اینجا به عظمت و عمق علم و دانش اشاره شده است که همچون دریای وسیع و بی‌پایان است. همچنین کوه عرفان به معنای بلندی و استواری در درک و شناخت حقیقت، با یادآوری زهد و تقوی، به نوعی نور و روشنایی اشاره دارد که انسان‌های با ایمان را هدایت می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تلاش برای رسیدن به کمالات معنوی و علمی است.
سلاله صاحب الخلق العظیم
امام العالم عبدالکریم
هوش مصنوعی: نسل و فرزند صاحب خلق بزرگ، امام جهان، عبدالکریم.
ز چشم دهر شد خورشید وش گم
از آن تر دامنیم از اشک شبنم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دست آوردن یک دستاورد بزرگ و درخشان را که در نتیجه تغییرات زندگی و زمان به دست آمده، توصیف می‌کند. او به تبدیل شدن نورانی و درخشان خود به خورشید اشاره می‌کند، در حالی که همچنان از غم و اندوهی که همچون اشک شبنم بر دامن او نشسته، ناراحت است. به عبارت دیگر، با وجود موفقیت‌ها و زیبایی‌هایی که دارد، هنوز در قلبش حس غم و نگرانیش را حس می‌کند.
به زیر خاک گنج آسا چو پی برد
ز رشک ارض گردون خون دل خورد
هوش مصنوعی: وقتی به عمق زمین و گنج hidden آن پی برد، از حسادت و کینه آسمان، دلش وتاضی و غم خورد.
دعت یا لیتنی کنت ترابا
لعل الی بعدالموت آبا
هوش مصنوعی: ای کاش من هم خاک بودم تا شاید پس از مرگ، به آغوشِ پدرانم برگردم.
به جنت جای کرد آن قطب کامل
بنات النعش وش گردش افاضل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که به مقام بلندی دست یافته و به اوج کمال رسیده است. او مانند ستاره‌ای در آسمان می‌درخشد و بر اساس احترام و ارزش‌هایی که دارد، دیگران به سمت او گرایش پیدا می‌کنند. به طور کلی، این فرد به عنوان رهبری فرهیخته و مثال‌زدنی شناخته می‌شود که تاثیر مثبتی بر دیگران دارد.
بنی تا ریخهم ربی الرحیم
کفاکم خالدا داری النعیم
هوش مصنوعی: من با رحمت الهی، شما را به خوشبختی و نعمت‌های فراوان می‌رسانم و همواره در کنار شما خواهم بود.
فغان از جور این خونریز فرهاد
ستون بیستون همت افتاد
هوش مصنوعی: آه از ظلم این قاتل! فرهاد، که به خاطر عشقش تلاش زیادی کرده، اکنون ناامید و زمین‌گیر شده است.
کسی چون او به فن حق پرستی
نگشته ثبت در دیوان هستی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند او در دانش حق‌پرستی به ثبت نرسیده و در جهان هستی نامش حک شده است.
کلام و زیج و حکمت با نجومش
بدی یک قطره از بحر علومش
هوش مصنوعی: حرف‌ها و علم و دانش علمی مانند نجوم، تنها یک قطره از دریای وسیع علم او به شمار می‌روند.
چنان آگه بد از اسرار تنزیل
تو گویی اوستادش بود جبریل
هوش مصنوعی: به قدری از رازهای نازل شده آگاه است که انگار خودش استاد جبرئیل است.
ز موج فکرتش گردون حبابی
ز علمش لوح یک حرفی از کتابی
هوش مصنوعی: از نیروی فکر او، همچون حبابی که روی آب می‌زند، پدیده‌ای در آسمان شکل می‌گیرد و از دانش او، لوحی که تنها یک کلمه دارد، از کتابی به وجود می‌آید.
شدی نسخ ار دوصد چون گلشن راز
بلا فکر و توقف گفتیش باز
هوش مصنوعی: اگرچه دو صد بار مانند گلشن راز به تو فکر کردم و توقف کردم، اما باز هم نتوانستم سخنانت را فراموش کنم.
عرض علمی نبد در دیر فانی
که در وی باشد او را هیچ ثانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در معبد دنیا، هیچ دانش و علمی پایدار نیست و اگر کسی در آنجا باشد، هیچ جز و همتایی برای او وجود ندارد. به عبارتی دیگر، ارزش و اعتبار علم در این دنیا ناپایدار است و هر چیزی که در اینجا وجود دارد، موقتی و فانی است.
اجل تا دام بر مردم نهاده
چنین مرغی به دامش کی فتاده
هوش مصنوعی: مردم در دام مرگ گرفتار شده‌اند و به همین دلیل چنین مرغان خوشبخت و ارزشمندی به دام آن‌ها نمی‌افتند.
سزد گر چرخ ازین ماتم ستیزد
دو صد پروین ز مهر و ماه ریزد
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بخواهد به خاطر این ماتم و غم، با سرنوشت بجنگد، پس باید از آسمان دو صد ستاره مانند پروین به زمین بریزد.
ز بس بارد ز چشم اختران خون
که گردد بی ستون این چرخ گلگون
هوش مصنوعی: از بس که اشک ستاره‌ها فرو می‌ریزد، این آسمان سرخ و بی‌پایه می‌شود.
بیا خالد به شکر ایزدی کوش
ز صهبای تحمل جرعه ای نوش
هوش مصنوعی: به تو پیشنهاد می‌کنم که به شکرگزاری پروردگار بپردازی و از نعمت‌ها بهره‌مند شوی. به جای غم و اندوه، کمی از شراب تحمل بنوشی و لذت ببری.
لباس گریه را یکباره کن شق
روانش را روان کن رحمت حق
هوش مصنوعی: لباس غم را کنار بگذار و به جریان آزاد زندگی بپرداز. رحمت خداوند را جلب کن.
نماند هیچکس در زیر گردون
اگر شه گر گدا، گر نیک و گر دون
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی در زیر آسمان وجود داشته باشد، دیگر هیچ کس باقی نخواهد ماند، چه بزرگ باشد، چه کوچک، چه ثروتمند باشد و چه تهیدست.