گنجور

بخش ۵۵ - آمدن سام به پای قصر پری‌دخت و شرح آن

لبش بر لب شکرآلود کرد
گرفتش در آغوش و پدرود کرد
قمر رخ دو چشمش چو چشمه روان
چو محروم ماند از دلاور جوان
یل پیلتن را چو مه آب داد
شه چرخ رخ پیش اسبش نهاد
رخ آورد چون ماه خاور به چین
بد آشفته چون زلف دلبر به چین
به میدان چشم اشک گلگون فشاند
تکاور به قصر پری‌دخت راند
چو زرین علم شد ز عالم نهان
شب قیرگون زد دم از قیروان
جهان‌پهلوان رفت در پای قصر
به پرواز شد تا به اقصای قصر
به جولان درآورد که کوب را
برآورد آه دل آشوب را
به دود جگر چرخ را کله بست
به سوز نفس قلب گردون شکست
طناب نهم چرخ درهم کشید
قیام ششم پرده در هم درید
چو دریای سرکش درآمد به موج
چو عنقا خروشش درآمد به اوج
چو مه بر در قصر منزل گرفت
در قصر در آتش دل گرفت
پری‌دخت دلبر بت دل‌گسل
سروشش فرو گفت در گوش دل
که ای لعل کانی برون آ ز درج
برآ همچو خورشید رخشان به برج
که سر بر زد از کوه ماهی مهی
برآمد ز شرق آفتاب شهی
که کارآگهان با مه دلنواز
ز حال قمر رخ بگفتند باز
کجا در شب تیره آن نیک‌بخت
برون آوریدش ز زنجیر سخت
مه مهرپرور چو آمد به بام
مهش مهربان گشته ماهش غلام
ز شب بسته پیرایه بر آفتاب
فکنده شبش سایه بر ماهتاب
چو مه رفته بر آسمان پرند
ز عنبر گره کرده بر مه فکند
سیه شعری از عنبر مشک‌فام
فروهشته از طرف ماه تمام
به جادوی مرم فگن نیم مست
به غبغب ترنج و ترنجی به دست
مهی دید با طلعتی همچو ماه
فروزنده بر پشت ابر سیاه
خطش را زمشک تتاری غبار
مهش را شب قیرگون برکنار
چو مه را تهمتن سر بام دید
مسلسل به گرد مهش شام دید
روان با سرشک روان همچو باد
بغلطید و برخاک راه اوفتاد
گهرپوش لب را گهرریز کرد
بدو جان شیرین شکرریز کرد
ثنا گفت و گفت ای مه دلفروز
شب قدر بادا به روی تو روز
جهان روشن از روز شب زیورت
روان تشنه چشمه کوثرت
دل آشفته شام مه منزلت
روان گشته آب از چه بابلت
از آن چاه بابل که جان می‌برد
که چاهیست کآب روان می‌برد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لبش بر لب شکرآلود کرد
گرفتش در آغوش و پدرود کرد
هوش مصنوعی: او لب‌هایش را به لب‌های شیرین زده نزدیک کرد و در آغوشش گرفت و با او وداع کرد.
قمر رخ دو چشمش چو چشمه روان
چو محروم ماند از دلاور جوان
هوش مصنوعی: چهره او مانند ماه است و چشمانش همچون چشمه‌ای زیبا و زنده می‌درخشد، اما جوانمردی از دیدن او محروم مانده است.
یل پیلتن را چو مه آب داد
شه چرخ رخ پیش اسبش نهاد
هوش مصنوعی: به معنای این است که وقتی یل (جنگجو) به میدان می‌رود و جانش را در معرض خطر قرار می‌دهد، مانند ماهی که به دریا می‌زند، بخت و سرنوشت تا به او کمک کند. فرمانروای آسمان هم بر سرش سایه می‌افکند و به او برکت می‌دهد.
رخ آورد چون ماه خاور به چین
بد آشفته چون زلف دلبر به چین
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند ماه درخشان شرق است و زلف‌های دلبرش به‌قدری درهم و آشفته هستند که توجه هر بیننده‌ای را جلب می‌کنند.
به میدان چشم اشک گلگون فشاند
تکاور به قصر پری‌دخت راند
هوش مصنوعی: در میدان، اشک‌های سرخ مانند گل از چشمانش ریخت و دلیرانه به سوی قصر دختر پری‌چهره پیش رفت.
چو زرین علم شد ز عالم نهان
شب قیرگون زد دم از قیروان
هوش مصنوعی: هنگامی که علم همچون طلا از واقعیت پنهان بیرون آمد، شب تاریک به مانند قیر بر زمین نشست و از قیران سخن گفت.
جهان‌پهلوان رفت در پای قصر
به پرواز شد تا به اقصای قصر
هوش مصنوعی: جهان‌پهلوان به سمت قصر رفت و از آنجا پروازی بلند گرفت تا به دورترین نقطه قصر برسد.
به جولان درآورد که کوب را
برآورد آه دل آشوب را
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای به جنب و جوش درآمد که احساسات درونش را به وضوح بیان کرد و دل‌تنگی و آشفتگی‌اش را نمایان ساخت.
به دود جگر چرخ را کله بست
به سوز نفس قلب گردون شکست
هوش مصنوعی: با دود دل، چرخ زندگی را متوقف کرد و با نفس سوزان، قلب آسمان را شکست.
طناب نهم چرخ درهم کشید
قیام ششم پرده در هم درید
هوش مصنوعی: طناب نهم به طور تنگ به دور هم پیچیده است و قیام ششم پرده را پاره کرده است.
چو دریای سرکش درآمد به موج
چو عنقا خروشش درآمد به اوج
هوش مصنوعی: وقتی که دریا به طغیان افتاد و موج‌هایش به شدت بالا آمد، صدای او مانند پرنده‌ای افسانه‌ای به اوج و بلندی رسید.
چو مه بر در قصر منزل گرفت
در قصر در آتش دل گرفت
هوش مصنوعی: وقتی ماه در درگاه کاخ قرار گرفت، در درون کاخ آتش دل شعله ور شد.
پری‌دخت دلبر بت دل‌گسل
سروشش فرو گفت در گوش دل
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلنشین، که دل را می‌شکند، رازهایی را به آرامی در گوش دل می‌گوید.
که ای لعل کانی برون آ ز درج
برآ همچو خورشید رخشان به برج
هوش مصنوعی: ای لعل زیبا، از درون سنگی خود به بیرون بیا و همچون خورشید درخشان در آسمان ظاهر شو.
که سر بر زد از کوه ماهی مهی
برآمد ز شرق آفتاب شهی
هوش مصنوعی: از کوه، ماهی به‌ظاهر زیبا و روشن نمایان شد و از سوی شرق، آفتاب با شکوهی چون پادشاه به‌روشنی درآمد.
که کارآگهان با مه دلنواز
ز حال قمر رخ بگفتند باز
هوش مصنوعی: کسانی که در هنر و مهارت استادند، با زیبایی و جاذبه دلنشین خود درباره حال و وضعیت قمر گفتگو کردند.
کجا در شب تیره آن نیک‌بخت
برون آوریدش ز زنجیر سخت
هوش مصنوعی: در کجای این شب تاریک می‌توان آن خوشبخت را از زنجیرهای محکم آزاد کرد؟
مه مهرپرور چو آمد به بام
مهش مهربان گشته ماهش غلام
هوش مصنوعی: وقتی ماه روشن و مهربان به بام خانه‌اش می‌آید، ماهی که تحت تأثیر نور او قرار گرفته، به خدمتگزار و غلام او تبدیل می‌شود.
ز شب بسته پیرایه بر آفتاب
فکنده شبش سایه بر ماهتاب
هوش مصنوعی: شب با زینتی که دارد، نور خورشید را می‌پوشاند و سایه‌اش بر ماه می‌افتد.
چو مه رفته بر آسمان پرند
ز عنبر گره کرده بر مه فکند
هوش مصنوعی: زمانی که ماه به آسمان می‌رود، پرندگانی که از عطر عنبر بهره‌مند هستند، بر روی ماه نشسته و زیبایی خود را به نمایش می‌گذارند.
سیه شعری از عنبر مشک‌فام
فروهشته از طرف ماه تمام
هوش مصنوعی: شعری تیره و زیبا مانند عطر مشک که از سوی ماه کامل فرو افتاده است.
به جادوی مرم فگن نیم مست
به غبغب ترنج و ترنجی به دست
هوش مصنوعی: در میان جادو و وسوسه، در حالی که مست نیستم، به زیبایی میوه‌ای خوش‌بو و خوش‌رنگ دست می‌زنم.
مهی دید با طلعتی همچو ماه
فروزنده بر پشت ابر سیاه
هوش مصنوعی: محو تماشای چهره‌ای زیبا و درخشان شدم که مانند ماه درخشان بر روی ابرهای تیره قرار دارد.
خطش را زمشک تتاری غبار
مهش را شب قیرگون برکنار
هوش مصنوعی: جزنوشته‌اش را می‌توان با روشی زیبا توصیف کرد و تصویر می‌کند که چقدر این نوشته زیبا و جذاب است. در کنار آن، اشاره می‌شود که چگونه زیبایی او تحت تأثیر شب‌های تاریک و غبارآلود قرار می‌گیرد.
چو مه را تهمتن سر بام دید
مسلسل به گرد مهش شام دید
هوش مصنوعی: وقتی تهمتن (یکی از نام‌های رستم) ماه را از بالای بام مشاهده کرد، در اطراف ماه، زنجیره‌ای از ستاره‌ها را دید که مانند شامگاه می‌درخشیدند.
روان با سرشک روان همچو باد
بغلطید و برخاک راه اوفتاد
هوش مصنوعی: روح با اشکهایش مانند باد به حرکت درآمد و بر زمین افتاد.
گهرپوش لب را گهرریز کرد
بدو جان شیرین شکرریز کرد
هوش مصنوعی: لبی که با مروارید پوشیده شده، او را به شادی و خوشحالی می‌آورد و این شادی آن‌چنان شیرین است که جان را مانند شکر شیرین می‌کند.
ثنا گفت و گفت ای مه دلفروز
شب قدر بادا به روی تو روز
هوش مصنوعی: مدح و ستایش کرد و گفت: ای ماه زیبای شب قدر، امیدوارم که روزی بر تو بخندد و بر تو روشن شد.
جهان روشن از روز شب زیورت
روان تشنه چشمه کوثرت
هوش مصنوعی: دنیا از نور روز روشن است و شب، زینت توست. جان‌ها تشنه چشمه‌ساری هستند که بی‌نهایت و فراوانی را به همراه دارد.
دل آشفته شام مه منزلت
روان گشته آب از چه بابلت
هوش مصنوعی: دل بی‌قرار و مضطرب من به یاد تو در شب‌هایی چون مه روشن است، و چشمانم مانند جویبار، از شوق تو به‌سوی تو روان است.
از آن چاه بابل که جان می‌برد
که چاهیست کآب روان می‌برد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به چاهی است که جان آدمی را می‌گیرد و نشان‌دهنده‌ی عمق و خطر آن است. این چاه مانند چاهی است که آب زلال و روانی را به خود می‌کشاند، اما در عوض، قیمت سنگینی برای آن می‌پردازیم. به‌عبارتی، این تصویر از یک مکان فریبنده و خطرناک را توصیف می‌کند که ممکن است ظاهری جذاب داشته باشد، اما عواقبی وخیم دارد.