بخش ۴۹ - آمدن فغفور به نزد پریدخت
عنان بر در طوبی آباد زد
ز دو چشم خود باغ را آب زد
ببوسید خاک سراپرده را
به لب برنهاد آب افسرده را
یکی از مقیمان آن بارگاه
فرو گفت در گوش فغفور شاه
از آن رفتن سام در بوستان
دگر قتل چوبک زن و پاسبان
ولیکن بگفت این که شب تا سحر
بخورد از نبات پریدخت بر
چو آن گفته بشنید فغفور چین
برآشفت و بر ابرو افکند چین
ولیکن به یل راز پیدا نکرد
به دل غیر تدبیر را جا نکرد
دلش خون شد و چهرهاش زعفران
بخواندش بر خویشتن سروران
بگفتا چه سازم که این مرد گرد
نهنگی است با رزم و با دست برد
سر ژند جادو ز تن دور کرد
مکوکال را زنده در گور کرد
به نخجیر سر دیو جادو ربود
طلسمات زرینهدژ برگشود
مگر چاره سازم به هنگام می
به بیهوش دارو بگیریم وی
همی گفت گیرم به نرمش مگر
زنم گردنش را به تیغ و تبر
بزرگان لشکر همه همنفس
بگفتند چاره همین است و بس
نگرد از بد و نیک با او سخن
نشد سام آگه از آن انجمن
همان شب یکی بزم فرمود شاه
نشستند گردان زرین کلاه
می لعل در ساغر انداختند
به مجلس همه سر برافراختند
به می مست گشتند پیر و جوان
ز باده شده چهره چون زعفران
همه باده خوردند برنا و پیر
بسی مست و بیهش بسی شیرگیر
شهنشاه جام دمادم به سام
بپیمود از شام تا وقت بام
چو شد بام پس داروی هوش بر
فکندند در جام یل بیخبر
پریدخت از آن جامهها پاره کرد
نتانست مکر پدر چاره کرد
بزد دست و بدرید جامه به زار
به رخ برزده از طپانچه هزار
به فندق دو گل را خراشیده کرد
چو باران به گل اشک پاشیده کرد
به گیسوی چون سنبلش چنگ زد
همی بر سر و سینهاش سنگ زد
ز مهر رخ یار پرجوش گشت
ز پا اندر افتاد و بیهوش گشت
چو شد سام سست از می خوشگوار
بیفتاد از پای آن نامدار
بخش ۴۸ - غزل خواندن پریدخت: همان دم پریدخت فغفور چینبخش ۵۰ - آگاه شدن فغفور (از) ملاقات سام با پریدخت و بند کردن سام را: گرفتند او را هم اندر زمان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عنان بر در طوبی آباد زد
ز دو چشم خود باغ را آب زد
هوش مصنوعی: با دو چشم خود بر درختان طوبی نگاهی انداخت و باغ را سیراب کرد.
ببوسید خاک سراپرده را
به لب برنهاد آب افسرده را
هوش مصنوعی: خاک چادر را بوسید و با لب، آب غمگین را بالا برد.
یکی از مقیمان آن بارگاه
فرو گفت در گوش فغفور شاه
هوش مصنوعی: یکی از ساکنان آن کاخ به آرامی در گوش شاه فغفور چیزی گفت.
از آن رفتن سام در بوستان
دگر قتل چوبک زن و پاسبان
هوش مصنوعی: سام به باغی دیگر رفت، جایی که دیگر چوبکزن و پاسبانی وجود ندارد و ماجراهای جدیدی آغاز میشود.
ولیکن بگفت این که شب تا سحر
بخورد از نبات پریدخت بر
هوش مصنوعی: اما او گفت که کسی که شب تا صبح از شکر دختر پری میخورد، خوشبخت است.
چو آن گفته بشنید فغفور چین
برآشفت و بر ابرو افکند چین
هوش مصنوعی: وقتی فغفور چین آن حرف را شنید، بسیار ناراحت شد و ابروانش را در هم کشید.
ولیکن به یل راز پیدا نکرد
به دل غیر تدبیر را جا نکرد
هوش مصنوعی: اما یل (سردار) به راز دست نیافت و در دل هیچ کس دیگری جایی برای تدبیر پیدا نکرد.
دلش خون شد و چهرهاش زعفران
بخواندش بر خویشتن سروران
هوش مصنوعی: دلش پر از اندوه شد و چهرهاش به رنگ زعفران درآمد، به گونهای که این حال او برای دیگران به یادگار ماند.
بگفتا چه سازم که این مرد گرد
نهنگی است با رزم و با دست برد
هوش مصنوعی: او گفت: چه کاری باید انجام دهم که این مرد به مانند نهنگی بزرگ و با قدرت در نبرد و غارت است؟
سر ژند جادو ز تن دور کرد
مکوکال را زنده در گور کرد
هوش مصنوعی: سر جادو را از بدن دور کرد و مکوکال را در حال زنده بودن به خاک سپرد.
به نخجیر سر دیو جادو ربود
طلسمات زرینهدژ برگشود
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این دارد که شخصی به دام شکار دیو جادو افتاده و با استفاده از طلسمات خاص، که به نوعی قدرت و محافظت محسوب میشوند، بر مشکلات غلبه کرده و از موانع عبور کرده است.
مگر چاره سازم به هنگام می
به بیهوش دارو بگیریم وی
هوش مصنوعی: آیا میتوانم در زمان مستی دارویی بیابم که کمکم کند؟
همی گفت گیرم به نرمش مگر
زنم گردنش را به تیغ و تبر
هوش مصنوعی: او در حال گفتن است که شاید بتوانم با نرمی و ملایمت به او نزدیک شوم، اما در دل ممکن است بخواهم گردنش را با شمشیر و تبر بزنم.
بزرگان لشکر همه همنفس
بگفتند چاره همین است و بس
هوش مصنوعی: فرماندهان و پیشوایان لشکر جمع شدند و همگی به این نتیجه رسیدند که تنها این راه حل کافی است.
نگرد از بد و نیک با او سخن
نشد سام آگه از آن انجمن
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، وقتی با او صحبت کردی، نیکی به وجود نیامد. سام از آن نشست باخبر است.
همان شب یکی بزم فرمود شاه
نشستند گردان زرین کلاه
هوش مصنوعی: در آن شب، شاه میهمانی ترتیب داد و جمعی با کلاههای طلایی دور هم نشستند.
می لعل در ساغر انداختند
به مجلس همه سر برافراختند
هوش مصنوعی: در مجلس، می لعل را در داخل جام ریختند و همه حضار سرهای خود را بالا کردند.
به می مست گشتند پیر و جوان
ز باده شده چهره چون زعفران
هوش مصنوعی: همه از پیر و جوان به نوشیدن شراب مشغول شدند و رنگ چهرهشان به مانند زعفران تغییر کرد.
همه باده خوردند برنا و پیر
بسی مست و بیهش بسی شیرگیر
هوش مصنوعی: همه، چه جوان و چه پیر، نوشیدنی خوردند و اکنون بسیاری به حالت مستی و بیخبری فرو رفتهاند، و بسیاری هم از لذت آن بهرهمند شدهاند.
شهنشاه جام دمادم به سام
بپیمود از شام تا وقت بام
هوش مصنوعی: پادشاه هر لحظه در حال نوشیدن از شیشهای بود و از شهر شام به سمت سام در حرکت بود تا صبح فرا برسد.
چو شد بام پس داروی هوش بر
فکندند در جام یل بیخبر
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرارسید، داروی هوش را در جامی ریختند و یل بیخبر از آن شد.
پریدخت از آن جامهها پاره کرد
نتانست مکر پدر چاره کرد
هوش مصنوعی: دختر پری لباسهایش را پاره کرد، زیرا نتوانست از فریب پدرش فرار کند.
بزد دست و بدرید جامه به زار
به رخ برزده از طپانچه هزار
هوش مصنوعی: دستش را بالا برد و جامه را پاره کرد، در حالی که روی صورتش ردهای ناشی از ضربهها نمایان بود.
به فندق دو گل را خراشیده کرد
چو باران به گل اشک پاشیده کرد
هوش مصنوعی: دو گل را مانند فندق خراش داد، همانطور که باران بر گلها اشک میپاشد.
به گیسوی چون سنبلش چنگ زد
همی بر سر و سینهاش سنگ زد
هوش مصنوعی: او با دست خود به موهای خوشبویش چنگ میزد و بر سر و سینهاش سنگ میانداخت.
ز مهر رخ یار پرجوش گشت
ز پا اندر افتاد و بیهوش گشت
هوش مصنوعی: از عشق چهره محبوب، دل شاد و پرانرژی شد، اما بهقدری تحت تاثیر قرار گرفت که از پا افتاد و بیهوش گردید.
چو شد سام سست از می خوشگوار
بیفتاد از پای آن نامدار
هوش مصنوعی: زمانی که سام تحت تأثیر شراب لذتبخش قرار گرفت، از پای آن پهلوان بزرگ سقوط کرد.