گنجور

بخش ۱۲ - در پادشاهی ضحاک و مآل و احوال وی گوید

چو ضحاک برتخت شد شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد برین روزگار دراز
نهان گشت آئین فرزانگان
پراگنده شد کار دیوانگان
هنر خوار شد جادوئی ارجمند
نهان راستی آشکار را گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو خواهر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاک‌دامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان
بدان اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادوئی
بیامخت‌شان کژی و بدخوئی
ندانست خود جز بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
چنان شد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
از آن ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش برون آختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
دو پاکیزه از کشور پادشاه
دو مرد گرانمایه پارسا
یکی نامش ارمایل پاک دین
دگر نام گرمایل پیش‌بین
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و از لشکرش
وز آن رسم‌های بد اندر خورش
یکی گفت ما را به خوالیگری
بر شه شدن از ره چاکری
وز آن پس یکی چاره‌ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
برفتند خوالیگری ساختند
خورشها بی‌اندازه پرداختند
خورش خانه پادشاه جهان
گرفت آن دو بیداد خرد جوان
چو آمد به هنگام خون ریختن
ز شیرین روان اندر آویختن
از آن روز بانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
برآورد خوالیگر آن را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
وز آن هر یکی را بپرداختند
جز آن چار? نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسپند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا نیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
ترا از جهان کوه و دشتست بهر
بجای سرش زان سر بی‌بها
خورش ساختند از پی اژدها
ازین گونه هر ماهیان سی جوان
ازیشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
بر آنسان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادی پیش
کنون کرد از آن تخمه دارد نژاد
که آباد باید به دل برش یاد
پس آئین ضحاک واژونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی
ز مردان جنگی یکی خواستی
بکشتی و با دیو برخاستی
کجا دختری یافتی خوب روی
به پرده درون بر ز وی گفتگوی
پرستنده کردیش در پیش خویش
نه رسم کئی بدنه آئین کیش
چو از روزگارش چهل سال ماند
نگر تا به سر برش یزدان چه راند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ضحاک برتخت شد شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
هوش مصنوعی: زمانی که ضحاک بر تخت سلطنت نشست و شاه شد، هزاران سال مجالس و جشن‌ها بر پا گردید.
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد برین روزگار دراز
هوش مصنوعی: تمام دوران به سوی او بازگشت کرده و این روزگار طولانی دوباره نمایان شده است.
نهان گشت آئین فرزانگان
پراگنده شد کار دیوانگان
هوش مصنوعی: آیین و روش خردمندان پنهان شده و کار دیوانگان به هم ریخته و پراکنده گردیده است.
هنر خوار شد جادوئی ارجمند
نهان راستی آشکار را گزند
هوش مصنوعی: هنر و استعداد با ارزش به فراموشی سپرده شده و واقعیت‌های روشن آسیب می‌بینند.
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
هوش مصنوعی: دست دیوان بر کارهای بد دراز شده است و از خوبی‌ها جز در خفا سخن نمی‌گویند.
دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
هوش مصنوعی: دو شیء پاک و زیبا را از خانه جمشید بیرون آوردند، در حالی که لرزان و ناپایدار مانند بید بودند.
که جمشید را هر دو خواهر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
هوش مصنوعی: جمشید به همراه هر دو خواهرش، تاجی بر سر بانوان قرار داد که مانند افسر و نشانه‌ی بزرگی بود.
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاک‌دامن به نام ارنواز
هوش مصنوعی: در میان زنان زیبا، شهری به نام ناز و دختری دیگر با نام ارنواز وجود دارند که از پاکدامنی و عفت خاصی برخوردارند.
به ایوان ضحاک بردندشان
بدان اژدهافش سپردندشان
هوش مصنوعی: آنها را به کاخ ضحاک بردند و به آن اژدهای وحشتناک سپردند.
بپروردشان از ره جادوئی
بیامخت‌شان کژی و بدخوئی
هوش مصنوعی: او آن‌ها را با شیوه‌ای جادویی تربیت کرد و به آن‌ها ناپاکی و بدخلقی آموخت.
ندانست خود جز بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
هوش مصنوعی: او نمی‌دانست که تنها چیزی که آموخته، بدی کردن است؛ مثل کشتن، غارت کردن و آتش زدن.
چنان شد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه پهلوان
هوش مصنوعی: هر شب دو جوان، چه از طبقه پایین‌تر و چه از خانواده‌های قابلیت، در کنار هم جمع می‌شوند.
خورشگر ببردی به ایوان شاه
از آن ساختی راه درمان شاه
هوش مصنوعی: آشپز خورش را به پیشگاه شاه برد و از آن غذایی تهیه کرد که باعث بهبودی و درمان شاه شد.
بکشتی و مغزش برون آختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
هوش مصنوعی: کشتی این اژدها را و مغز آن را بیرون آوردی، سپس آن را به خوراک تبدیل کردی.
دو پاکیزه از کشور پادشاه
دو مرد گرانمایه پارسا
هوش مصنوعی: دو نفر با تقوا و بافرهنگ از سرزمین پادشاه وجود دارند.
یکی نامش ارمایل پاک دین
دگر نام گرمایل پیش‌بین
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها به نام ارمایل است که دیندار و پاک‌نفس است و دیگری به نام گرمایل که پیشگو و آینده‌نگر است.
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
هوش مصنوعی: آنقدر بد شده‌اند که روزی در مورد هر چیزی، چه کم و چه زیاد، به یکدیگر صحبت می‌کردند.
ز بیدادگر شاه و از لشکرش
وز آن رسم‌های بد اندر خورش
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم شاه و سربازانش و از آن عادات ناپسند که در میان آنها مرسوم است.
یکی گفت ما را به خوالیگری
بر شه شدن از ره چاکری
هوش مصنوعی: یکی گفت: ما به خاطر آراسته‌گی و زیبایی، حاضر شده‌ایم که در پیشگاه شاه قرار بگیریم و از خدمتگزاری به او لذت ببریم.
وز آن پس یکی چاره‌ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
هوش مصنوعی: سپس کسی تصمیم به پیدا کردن راه حلی گرفت و به انواع تفکر و اندیشه مشغول شد.
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
هوش مصنوعی: آیا می‌توان از دو نفر که خون یکی را می‌ریزند، خواست که دیگری را نجات دهند؟
برفتند خوالیگری ساختند
خورشها بی‌اندازه پرداختند
هوش مصنوعی: آنها رفتند و در کنار هم زندگی خوبی را ساختند و برای خوشحالی و لذت خود بسیار خرج کردند.
خورش خانه پادشاه جهان
گرفت آن دو بیداد خرد جوان
هوش مصنوعی: خورشید در خانه پادشاه جهان درخشید و آن دو جوان به خاطر ظلم و ستمی که دیدند، دچار رنج و ناراحتی شدند.
چو آمد به هنگام خون ریختن
ز شیرین روان اندر آویختن
هوش مصنوعی: وقتی زمان خونریزی فرا رسید، شیرین به سرعت به دفاع از جان خود پرداخت.
از آن روز بانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
هوش مصنوعی: از آن روز، افرادی که به مردم ظلم می‌کردند، دو جوان را به زور گرفته و می‌کشند.
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
هوش مصنوعی: زنان به سمت خوالیگران با شتاب حرکت کردند و از بالای سر آنان به‌سرعت پایین آمدند.
برآورد خوالیگر آن را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
هوش مصنوعی: صوفی جگرش پر از درد و غم است و چشمانش از کینه پر شده‌اند.
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کنید که در این دنیا، برخی از آدم‌ها با اعمال نادرست و ظلم‌هایی که انجام می‌دهند، به قضاوت و رفتار دیگران توجه می‌کنند.
وز آن هر یکی را بپرداختند
جز آن چار? نیز نشناختند
هوش مصنوعی: از آن‌ها هر کدام را پرداختند و خبری از آن چهارم باقی نماند که شناخته شود.
برون کرد مغز سر گوسپند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
هوش مصنوعی: سر گوسفند را بیرون آوردند و با مغز آن موجود محترم ترکیب کردند.
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا نیاری سر اندر نهفت
هوش مصنوعی: کسی جانش را به دیگری بخشید و به او هشدار داد که مواظب باشد و سرش را در پنهانی فرو نبرد.
نگر تا نباشی به آباد شهر
ترا از جهان کوه و دشتست بهر
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا نباشی، زندگی و زیبایی‌های شهر برای تو بی‌معنا خواهد بود. دنیا همچون کوه و دشت است که بدون حضور تو ارزش و جذابیتی ندارد.
بجای سرش زان سر بی‌بها
خورش ساختند از پی اژدها
هوش مصنوعی: به جای اینکه برایش سر با ارزشی تهیه کنند، از سر بی‌ارزش برای مقابله با اژدها خورش درست کردند.
ازین گونه هر ماهیان سی جوان
ازیشان همی یافتندی روان
هوش مصنوعی: هر ماهی در این حالت، جوانان بسیاری را از خود می‌بیند و این جوانان همواره در حال رشد و زندگی هستند.
چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
بر آنسان که نشناختندی که کیست
هوش مصنوعی: وقتی که مردی از میان آنها به گرد آمد، به قدری بود که آنها نتوانستند او را بشناسند و نفهمیدند که چه کسی است.
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادی پیش
هوش مصنوعی: تو چند بز و میش را به آنها سپردی و دشت را به آنها واگذار کردی.
کنون کرد از آن تخمه دارد نژاد
که آباد باید به دل برش یاد
هوش مصنوعی: اکنون از آن نسل به یادگار مانده، نشانه‌ای است که باید با دل آباد شود.
پس آئین ضحاک واژونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی
هوش مصنوعی: آیین ضحاک به قدری زشت و بد شده است که وقتی انسان به آن فکر می‌کند، از خودش بیزار می‌شود.
ز مردان جنگی یکی خواستی
بکشتی و با دیو برخاستی
هوش مصنوعی: از میان مردان جنگی، یکی را انتخاب کردی تا با او مبارزه کنی و با دیو روبرو شدی.
کجا دختری یافتی خوب روی
به پرده درون بر ز وی گفتگوی
هوش مصنوعی: دختری با زیبایی کجا پیدا کردی که به درون پرده بیفتد و در مورد او صحبت کنیم؟
پرستنده کردیش در پیش خویش
نه رسم کئی بدنه آئین کیش
هوش مصنوعی: تو را در برابر خود پرستشی کردی، نه این‌که شیوه‌ای از بدعت و ناهنجاری باشد.
چو از روزگارش چهل سال ماند
نگر تا به سر برش یزدان چه راند
هوش مصنوعی: وقتی که او از روزگار چهل سال گذشت، ببین در نهایت یزدان چه سرنوشتی برایش رقم خواهد زد.

حاشیه ها

1403/07/24 23:09
نوید خانلو

اون دوست عزیزی که گفته بود کرد تا همین صد سال پیشم معنی کوچرو پارسی رو داشته جملش خنده داره چون از همون اول ایران تماماً متعلق به فارس ها نبوده که تمام ساکنانش فارس باشنددوما اینکه در تمامی متون تاریخی چرا باید برای کوچرو ها سرزمینی مشخص تعریف بشه مثل کاشغری  حتی ما در متون تاریخی بعد فروپاشی مادها بارهای بار شاهد نام بردن منطقه جغرافیایی وقومی بنام کردوئنه یاکاردوچی هستیم