شمارهٔ ۱ - المسمط المثمن فی نعت النبی الامی العربی الهاشمی القرشی
صبحدم چون نوبت سلطان اختر می زدند
خیمه زرین ستون بر طاق اخضر می زدند
خاکیان لاف از هوای آتش تر می زدند
و آتش اندر خرمن زهد مزوّر می زدند
حلقه ی زر بر در پیروزه منظر می زدند
وین کلاه سایبانرا قبه از زر می زدند
شب نشینان چون دم از مه روی خاور می زدند
صبحدم بر می کشید از مهر روی آتشین
رخت بیرون بردم از مطموره ی کون و مکان
توسنِ همّت براندم تا به اوج لامکان
خطّهئی دیدم برون از شهربند جسم و جان
ساکنانش بی سکون و قائلانش بی زبان
مجتمع بر عرصه ی آن جمله ی کرّوبیان
وز زبرجد منبری عالی نهاده در میان
من ز جام بیخودی سرمست و بر بالای آن
واعظی می گفت هر ساعت بآواز حزین
یا جمیع المسلمین صلوا علی خیرالوری
قائد الغر الذی فاحت به ریح الهدی
مصطفی مسند نشین بارگاه اصطفا
مطلع صبح نبوت آفتاب انبیا
مفتی درس الهی صوفی صفِّ صفا
معنی گیسوی او واللیل و عارض والضحی
خسرو عرش آستان، کرسی نشین کبریا
مهبط ناموس اکبر ، رحمت اللعالمین
ای عَلَم بر تختگاه عالم بالا زده
نوبت صبح دنی بر بام او ادنی زده
بارگاه اجتبا بر ذوره ی علیا زده
خیمه ی لولاک بر نه خرگه مینا زده
در دل شب بانگ سبحان الذی اسری زده
بر در قصرِ فاوحی بانگ ما اوحی زده
آدم خاکی هنوز از آب و گل دم نازده
خاک پایت بود کحل قاصرات الطرف عین
ای بغلطاق لعمرک بر قد قدر تو راست
چون تو شمشادی ز باغ قم فانذر برنخاست
در هوای خاکبوست قامت گردون دوتاست
بی درودت صومعه در خورد نفت و بوریاست
ابر اگر سقّای درگاهت نگردد بی حیاست
مشک چین هر نکته کز بویت نمیگوید خطاست
بر سر دوش تو آن مرغول جعد مُشک ساست
یا فراز شاخ سدره شهپر روح الامین
ای تو در بستانسرای لی مع الله خوش نظر
کرده بر صدر الم نشرح دل پاکت مقر
در شبستان ابیت افکنده خوان ماحضر
وز سرانگشت تو منشق ماه زرّین سپر
نرگس مکحولت از بستان ما زاغ البصر
وز عقیقت درج لااحصی ثنای پرگهر
سر بر آر از مرقد و مستان غفلت را نگر
دیده بگشای و گنه کاران امّت را ببین
بوده در هجرت ترا صدّیق اکبر یار غار
گشته اسلام از عمر بعد از وفاتت آشکار
سور قرآن مانده از عثمان عفّان استوار
وز علی قانون دین و رسم ملّت برقرار
ساعدین عرش را سبطین معصومت سِوار
بادپای شرع را عمّین مغفورت سوار
باد بر اولاد و اصحاب تو در لیل و نهار
صد هزاران آفرین از حضرت جان آفرین
یا شفیع المذنبین عذر گناه ما بخواه
زانک بیرون از تو نبود عاصیان را عذر خواه
چون محاسن در مقابح شد سپید و دل سیاه
می کنم خرگاه زنگاری کبود از دود آه
دارم از حسرت دلی آشفته و حالی تباه
وین قد همچون الفنون گشته از تاب گناه
دست خواجو گیر و بیرون آر ازین تاریک چاه
تا شود با ساکنان عالم علوی قرین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدم چون نوبت سلطان اختر می زدند
خیمه زرین ستون بر طاق اخضر می زدند
هوش مصنوعی: صبح که میشد، به هنگام طلوع ستارهی سرخ، چادرهای طلایی را زیر آسمان آبی برپا میکردند.
خاکیان لاف از هوای آتش تر می زدند
و آتش اندر خرمن زهد مزوّر می زدند
هوش مصنوعی: انسانهای زمینی به خیال خود از آتش و گرمائش سخن میرانیدند، در حالی که آتش واقعی در باطن و در دل ریاکاریِ زهدِ کاذبشان شعلهور بود.
حلقه ی زر بر در پیروزه منظر می زدند
وین کلاه سایبانرا قبه از زر می زدند
هوش مصنوعی: در اطراف در، حلقههای زرینی قرار داشت و بر فراز آن، کلاهی قرار داده شده بود که به شکل گنبدی از طلا ساخته شده بود.
شب نشینان چون دم از مه روی خاور می زدند
صبحدم بر می کشید از مهر روی آتشین
هوش مصنوعی: شبنشینان وقتی از چهرهی زیبا و دلربای خاور یاد میکردند، dawn آن چهرهی محبوب و درخشان مانند آتش از افق طلوع میکرد.
رخت بیرون بردم از مطموره ی کون و مکان
توسنِ همّت براندم تا به اوج لامکان
هوش مصنوعی: من لباس خود را از دنیای مادی بیرون کردم و اراده و عزم خود را به کار گرفتم تا به اوج بیزمانی و بیمکانی برسم.
خطّهئی دیدم برون از شهربند جسم و جان
ساکنانش بی سکون و قائلانش بی زبان
هوش مصنوعی: من جایی را دیدم که خارج از دیوارهای شهر بود، جایی که ساکنانش نه آرامش داشتند و نه گفتاری برای بیان خود.
مجتمع بر عرصه ی آن جمله ی کرّوبیان
وز زبرجد منبری عالی نهاده در میان
هوش مصنوعی: در عرصه آنجا، جمعی از فرشتگان قرار دارند و در وسط، منبری از سنگ زبرجد ساخته شده است که بسیار بلند و زیباست.
من ز جام بیخودی سرمست و بر بالای آن
واعظی می گفت هر ساعت بآواز حزین
هوش مصنوعی: من از جام غمخواری سرمست بودم و در آن حال، هر لحظه روحانی با صدایی اندوهناک سخن میگفت.
یا جمیع المسلمین صلوا علی خیرالوری
قائد الغر الذی فاحت به ریح الهدی
هوش مصنوعی: ای همه مسلمانان، بر بهترین مخلوق درود بفرستید؛ آن پیشوای بزرگ که عطر هدایت از وجودش پراکنده شده است.
مصطفی مسند نشین بارگاه اصطفا
مطلع صبح نبوت آفتاب انبیا
هوش مصنوعی: مصطفی در مقام و جایگاه برتری قرار دارد و همچون ستارهای درخشنده، آغازگر روز نبوت و راهنمای پیامبران است.
مفتی درس الهی صوفی صفِّ صفا
معنی گیسوی او واللیل و عارض والضحی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ویژگیهای خاص وجود معشوق میپردازد. شاعر اشاره دارد به شخصیتی که در مقام عالم و عارف قرار دارد و در عین حال به زیباییهای ظاهری و باطنی نیز میبالد. مفهوم گیسوی او به لطافت و جذابیت اشاره دارد و شب و روز در کنار ویژگیهای او به تصویر کشیده میشود، به نوعی که تمام این عناصر به نمایشگر زیبایی و نور در زندگی انسانها تبدیل میشوند.
خسرو عرش آستان، کرسی نشین کبریا
مهبط ناموس اکبر ، رحمت اللعالمین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و عظمت شخصی خاص میپردازد که در بالاترین جایگاه وجود دارد و به عنوان منبع رحمت و هدایت برای همه موجودات شناخته میشود. او در عرش الهی قرار دارد و به عنوان نمایندهای از قدرت و عظمت خداوند شناخته میشود که ناموس و اصول بزرگ را در دامن خود دارد.
ای عَلَم بر تختگاه عالم بالا زده
نوبت صبح دنی بر بام او ادنی زده
هوش مصنوعی: ای پرچم بر فراز عالم بالا، صبح جهان بر بام تو زودتر از همه سر زده است.
بارگاه اجتبا بر ذوره ی علیا زده
خیمه ی لولاک بر نه خرگه مینا زده
هوش مصنوعی: در مرتبهی بالا و مقام ممتاز، خیمهای از وجود تو بر پا شده است که به زیبایی و لطافت مانند میناست.
در دل شب بانگ سبحان الذی اسری زده
بر در قصرِ فاوحی بانگ ما اوحی زده
هوش مصنوعی: در دل شب ندا و صدای خداوندی که شبانه در آسمانها سفر کرد، به در قصر میرسد و صدا میزند که من وحی کردم.
آدم خاکی هنوز از آب و گل دم نازده
خاک پایت بود کحل قاصرات الطرف عین
هوش مصنوعی: انسان خاکی هنوز از مواد اولیهاش دم نزنیده و به دنیای مادی وابسته است، اما در عین حال، با نگاه به چیزهای بزرگ و عمیقتر، به آثار و نشانههای خداوند اشاره میکند.
ای بغلطاق لعمرک بر قد قدر تو راست
چون تو شمشادی ز باغ قم فانذر برنخاست
هوش مصنوعی: ای بیتوجهی، به خدا قسم، بر قامت تو راست است، همچون شمشاد که از باغ قم بروجود آورده است و بر لبانش از درد و نازش برنخاست.
در هوای خاکبوست قامت گردون دوتاست
بی درودت صومعه در خورد نفت و بوریاست
هوش مصنوعی: در هوای خوشبوی تو، آسمان دوپاره شده است و بدون سلام و احوالپرسی تو، معبد و مکان عبادت تبدیل به خاک و ویرانی شده است.
ابر اگر سقّای درگاهت نگردد بی حیاست
مشک چین هر نکته کز بویت نمیگوید خطاست
هوش مصنوعی: اگر ابر به خاطر تو آبرو نداشته باشد و در برابر تو سنگین نماند، پس هر چیزی که از بوی تو میگوید، درست نیست.
بر سر دوش تو آن مرغول جعد مُشک ساست
یا فراز شاخ سدره شهپر روح الامین
هوش مصنوعی: بر دوش تو آنطور گیسوی مجعد و خوشبو وجود دارد یا اینکه در بالای درخت سدره، پر پرواز فرشتهی روحالامین است.
ای تو در بستانسرای لی مع الله خوش نظر
کرده بر صدر الم نشرح دل پاکت مقر
هوش مصنوعی: ای تو که در باغ سرای لی مع الله با نگاهی زیبا بر صدر دل پاکت نشستهای.
در شبستان ابیت افکنده خوان ماحضر
وز سرانگشت تو منشق ماه زرّین سپر
هوش مصنوعی: در فضایی که پر از زیبایی است، ما سفرهای گستردهای داریم. و از انگشت تو، نوری طلایی میتابد که همچون سپری درخشان میباشد.
نرگس مکحولت از بستان ما زاغ البصر
وز عقیقت درج لااحصی ثنای پرگهر
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند نرگس زیباست و درختان باغ ما پر از زیبایی و شگفتی هستند؛ همیشه نمیتوانم زیبایی و ارزش تو را توصیف کنم.
سر بر آر از مرقد و مستان غفلت را نگر
دیده بگشای و گنه کاران امّت را ببین
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شو و به دور و برت نگاه کن، چشمانت را باز کن و افراد خطاکار امت را ببین.
بوده در هجرت ترا صدّیق اکبر یار غار
گشته اسلام از عمر بعد از وفاتت آشکار
هوش مصنوعی: در زمان هجرت، دوستی بزرگ و وفادار در کنار تو بوده و پس از رحلت تو، اسلام به وضوح و به روشنی از سوی عمر به همگان معرفی شده است.
سور قرآن مانده از عثمان عفّان استوار
وز علی قانون دین و رسم ملّت برقرار
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره میکند که قرآن که یادگار عثمان عفّان است به عنوان یک سند محکم و پایدار باقی مانده و از سوی علی (ع) اصول دین و سنتهای ملت به درستی برقرار شده است. در واقع، اشارهای به استواری و اهمیت قرآن و نقش علی (ع) در تداوم و حفظ دین دارد.
ساعدین عرش را سبطین معصومت سِوار
بادپای شرع را عمّین مغفورت سوار
هوش مصنوعی: دو پسر معصوم به همراه فرشتگان الهی در زیر سایه قوانین شرع مبارک قرار گرفتهاند.
باد بر اولاد و اصحاب تو در لیل و نهار
صد هزاران آفرین از حضرت جان آفرین
هوش مصنوعی: باد، در شب و روز، برای فرزندان و دوستان تو هزاران درود و برکت از جانب خالق حیات میفرستد.
یا شفیع المذنبین عذر گناه ما بخواه
زانک بیرون از تو نبود عاصیان را عذر خواه
هوش مصنوعی: ای شفیع گناهکاران، از تو خواهش میکنیم که برای ما عذر بخواهی، چرا که هیچکس غیر از تو نمیتواند عذر گناهکاران را بپذیرد.
چون محاسن در مقابح شد سپید و دل سیاه
می کنم خرگاه زنگاری کبود از دود آه
هوش مصنوعی: زمانی که چهره زیبا به خاطر ننگ و عیب سفید شده و دل من تاریک و پر از غم است، با ناراحتی و اندوه، کلبهای پر از سیاهی و غبار را برپا میکنم که ناشی از دود آه و اندوه من است.
دارم از حسرت دلی آشفته و حالی تباه
وین قد همچون الفنون گشته از تاب گناه
هوش مصنوعی: من در حسرتی عمیق به سر میبرم و حالتی پریشان و نابسامان دارم. این حالت به قدری شدید است که ناتوانی و سردرگمیام مانند الفنون که به خاطر تپش گناه بههم ریخته، شده است.
دست خواجو گیر و بیرون آر ازین تاریک چاه
تا شود با ساکنان عالم علوی قرین
هوش مصنوعی: دست خواجو را بگیر و او را از این چاه تاریک نجات بده تا بتواند در کنار ساکنان آسمانها زندگی کند.