گنجور

شمارهٔ ۹

بده آن راحِ روان‌پرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
چون برین درکشد آن ابلق چوگانی را
برو ای خواجه اگر زانک به صد جان عزیز
می‌فروشند بخر یوسف کنعانی را
گر تو انکار کنی مستی ما را چه عجب
کافران کفر شمارند مسلمانی را
ابر چشمم چو شود سیل‌فشان از لاله
کوه در دوش کشد جامهٔ بارانی را
کام درویش جز این نیست که بر وِفقِ مُراد
باز بیند عَلَمِ دولتِ سلطانی را
چشم خواجو چو سر طبلهٔ دُر بگشاید
از حیا آب کند گوهر عمّانی را
دل این سوخته بربود و به دربان گوید
که بران از درم آن شاعر کرمانی را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بده آن راحِ روان‌پرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
هوش مصنوعی: بده آن عطر خوشبوی روح‌بخش را تا ما بتوانیم آن معشوق روحانی را به خانه بیاوریم.
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
هوش مصنوعی: من اگر دیوانه شدم و این موضوع برملا شد، معذورم، زیرا آن پری زیبا قدرتی دارد که حتی دیو سلیمانی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
چون برین درکشد آن ابلق چوگانی را
هوش مصنوعی: من به پای اسبش پرچم می‌زنم، همچون گویی که وقتی به جلو می‌رود، آن اسب رنگین نیز با شوق و قدرت حرکت می‌کند.
برو ای خواجه اگر زانک به صد جان عزیز
می‌فروشند بخر یوسف کنعانی را
هوش مصنوعی: اگر تو می‌خواهی به خوبی بفروشی، برو و یوسف را که گران‌بهاست، بخر، حتی اگر باید جان خود را برایش بدهی.
گر تو انکار کنی مستی ما را چه عجب
کافران کفر شمارند مسلمانی را
هوش مصنوعی: اگر تو از مستی ما حرفی نزنی، عجیب نیست چرا که کافران هم می‌توانند ایمان را در شمار کافری خود قرار دهند.
ابر چشمم چو شود سیل‌فشان از لاله
کوه در دوش کشد جامهٔ بارانی را
هوش مصنوعی: وقتی که اشک‌های من مانند سیل جاری می‌شود، از لاله‌های کوه، بارانی به دوش می‌کشم.
کام درویش جز این نیست که بر وِفقِ مُراد
باز بیند عَلَمِ دولتِ سلطانی را
هوش مصنوعی: آرزو و خواسته درویش تنها این است که پرچم حکومت یک پادشاهی را مطابق میل و خواسته‌اش ببیند و بر اساس آن زندگی کند.
چشم خواجو چو سر طبلهٔ دُر بگشاید
از حیا آب کند گوهر عمّانی را
هوش مصنوعی: چشمان خواجو مانند درِ یک طبل پر از مروارید باز می‌شود و از خجالت، مروارید عمانی را به آب تبدیل می‌کند.
دل این سوخته بربود و به دربان گوید
که بران از درم آن شاعر کرمانی را
هوش مصنوعی: دل سوخته من از این سو گم شده و به دربان می‌گوید که آن شاعر کرمانی را از در من دور کن.

حاشیه ها

1402/09/13 09:12
علی سونامی

بیت 1:ای ساقی بده آن شراب شادمانی و خوش بو را،زیرا به وسیله بوی خوش باده،آن معشوق زیبا روی به کاشانه ما بیاید.

آن راح روان پرور ریحانی:تنسیق الصفات

ریحانی و روحانی:جناس

بت روحانی:استعاره از معشوق

بیت 2:

اینکه به من دیوانه میگوید عذر مرا بپذیرید که آن معشوق زیبا رو،حتی دیو حضرت سلیمان را تسخیر میکند چه برسد به من

تلمیح به داستان حضرت سلیمان و دیو ها

بیت ۳:

اگر آن معشوق بر اسب خود سوار باشد و چوگان خود را بیرون بیاورد  سرم را مانند توپ گوی به پایین میبرم تا سر من را به جای گوی ضربه بزند

گوی و چوگان تناسب

بیت ۴:

برو ای خواجه اگر آن گونه باشد که صد جان عزیز هم میفروشند تو یوسف کنعانی را (استعاره از معشوق)خریداری کن

عزیز:ایهام تبادر از عزیز مصر

تلمیح به داستان خریداری یوسف پیامبر در بازار برده فروشان

بیت۵:

در مستی ما تعجب نکن زیرا کافران هم مسلمانی را انکار میکنند(پس عیسی به دین خود موسی نیز به دین خود).

بیت دارای تمثیل است

بیت ۶ 

آنقدر سیل اشک چشمانم زیاد است که کوه ها را نیز در بر میگیرد و کوه ها نیز لباسی بارانی میپوشند تا آنها را در بر نگیرد.

ابرچشم:تشبیه بلیغ/بیت اغراق دارد/لاله :استعاره از اشک خونین

بیت ۷ و ۸:

اشک چشمان خواجو آنقدر گران بها است که گوهری که از دریای عمان به وجود میاد از خجالت آب میشود

بیت دارای تشبیه تفضیل است

کام درویش استعاره از خواجو

طبله در:استعاره از چشم و اشک آن

بیت ۹:دل این سوخته دل(خواجو)را ربودند و به دربان گوید که خواجو،آن شاعر کرمانب را از درهم دور کن

1402/10/07 13:01
تازه کار

ممنون از آقای علی سونامی