گنجور

شمارهٔ ۷۸

گر دلم روز وداع از پی محمل می شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد
هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زانک پیش از همه سیلاب بمنزل می شد
گفتم از محمل آن جان جهان برگردم
پایم از خون دل سوخته در گل می شد
راستی هر که در آن سرو خرامان می دید
همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می شد
ساربان خیمه برون می زد و اینم عجبست
که قیامت نشد آنروز که محمل می شد
قاتلم می شد و چون خون ز جراحت می رفت
جان من نعره زنان از پی قاتل می شد
همچو بید از غم هجران دل من می لرزید
کان سهی سرو خرامان متمایل می شد
پند عاقل نکند سود که در بند فراق
دل دیوانه ندیدیم که عاقل می شد
بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو
هیچ سالک نشنیدیم که واصل می شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر دلم روز وداع از پی محمل می شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد
هوش مصنوعی: اگر قلب من در روز وداع به دنبال محمل می‌رفت، تو نباید تصور کنی که آن معشوقم از دل می‌رفت.
هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زانک پیش از همه سیلاب بمنزل می شد
هوش مصنوعی: هیچ قافله‌ای نمی‌تواند از آب جدا شود، زیرا پیش از هر چیزی، سیلاب به سمت منزل حرکت می‌کند.
گفتم از محمل آن جان جهان برگردم
پایم از خون دل سوخته در گل می شد
هوش مصنوعی: گفتم از این دنیای پر از درد و رنج دور شوم، اما پایم در غم و ناراحتی‌ام چنان غرق شده که نمی‌توانم حرکت کنم.
راستی هر که در آن سرو خرامان می دید
همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می شد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی آن دختر سرسخت و باوقار را می‌دید، به مانند من، تحت تأثیر جذابیت و سحر آن می‌افتاد.
ساربان خیمه برون می زد و اینم عجبست
که قیامت نشد آنروز که محمل می شد
هوش مصنوعی: کاروان‌دار خیمه را برمی‌چید و جای تعجب است که آن روز که بار و بنه را حمل می‌کرد، خبری از قیامت نبود.
قاتلم می شد و چون خون ز جراحت می رفت
جان من نعره زنان از پی قاتل می شد
هوش مصنوعی: قاتل به من آسیب می‌زد و به دلیل خونریزی از جراحت، جانم به سمت مرگ می‌رفت، در حالی که با صدای بلند از پی او می‌دویدم.
همچو بید از غم هجران دل من می لرزید
کان سهی سرو خرامان متمایل می شد
هوش مصنوعی: دل من از غم جدایی به شدت می‌لرزید، مثل بیدی که در باد تکان می‌خورد، زمانی که آن سرو خوش‌حالت به سمت من متمایل می‌شد.
پند عاقل نکند سود که در بند فراق
دل دیوانه ندیدیم که عاقل می شد
هوش مصنوعی: عاقل هیچگاه از نصیحت خود بهره‌ای نمی‌برد، زیرا دیوانه‌ای را ندیدیم که به خاطر دوری از معشوقش عاقل شود.
بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو
هیچ سالک نشنیدیم که واصل می شد
هوش مصنوعی: از خودت گذر کن، زیرا هیچ سالکی را نشنیدیم که بدون بریدن از مسیرهای سخت و دشوار به هدفش رسیده باشد.