گنجور

شمارهٔ ۷

چو در گره فکنی آن کمند پرچین را
چو تاب طرّه به هم برزنی همه چین را
به انتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده ام در مقصوره ی جهان بین را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی
چه حاجت است به گل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
به بوی یوسف گمگشته ابن یامین را
به شعله ی دم آتشفشان ، بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر ز غصّه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
به حال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست در افکند جان شیرین را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در گره فکنی آن کمند پرچین را
چو تاب طرّه به هم برزنی همه چین را
هوش مصنوعی: وقتی که بندهای پیچیده و ظریف را می‌گشایی، مانند اینکه موی زیبایی را به هم بریزی، همه‌چیز به هم می‌ریزد.
به انتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده ام در مقصوره ی جهان بین را
هوش مصنوعی: هر شب تا روز، به امید رویای تو، چشم انتظار هستم و در دنیای خودم را باز کرده‌ام.
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
هوش مصنوعی: چطور ممکن است تو که دلbroken هستی، مرا شکار کنی؟ به هیچ وجه! یک مگس چگونه می‌تواند بر شاهین مسلط شود؟
چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی
چه حاجت است به گل بزم ویس و رامین را
هوش مصنوعی: وقتی چهره محبوب در برابر توست، دیگر نیاز به زیبایی باغ و گل‌های بهاری ندارید؛ چه نیازی به گل‌هاست وقتی که دلنشینی وصال ویس و رامین را تجربه می‌کنید؟
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
به بوی یوسف گمگشته ابن یامین را
هوش مصنوعی: ای برادران عزیز، این فرصت را غنیمت شمارید و از بوی خوش یوسف گم‌شده، فرزند یعقوب لذت ببرید.
به شعله ی دم آتشفشان ، بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
هوش مصنوعی: من با آتش آتشفشان، چراغی برای مجلس ناهید و شمعی برای پروین روشن می‌کنم.
اگر ز غصّه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
هوش مصنوعی: اگر بلبلان به خاطر غم و اندوه بمیرند، چه اهمیتی دارد که شقایق‌ها آب گرفته و نسرین‌ها سبز باشند؟
به حال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را
هوش مصنوعی: حال و روز دل‌شکسته‌ها و کسانی که در رنج و غم به سر می‌برند، برای سلاطین چه اهمیتی دارد؟
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را
هوش مصنوعی: اجازه نده که سلطان بدون اطلاع از وضعیت افراد، کسی را از جمع خود طرد کند. گدایی که بی‌نوا و دردمند است را نباید به راحتی از جمع دور کرد.
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را
هوش مصنوعی: نیازی به تیغ و قاتل ندارم که جانم را فدای چیزی کنم، وقتی که گاهی به آن بازوی زیبا و دلربا نگاه می‌کنم.
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست در افکند جان شیرین را
هوش مصنوعی: چرا خواجو را سرزنش می‌کنی در حالی که او مانند فرهاد جان شیرینش را برای عشق می‌گذارد؟