گنجور

شمارهٔ ۲۳

بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست
دارم ز میان تو تمنّای کناری
خود را چو کمر گرچه بزر بر تو توان بست
عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد
عمر ارچه بافسوس برون می رود از دست
از دیده بیفتاده سر شکم که بشوخی
بر گوشه ی چشم آمد و بر جای تو بنشست
تا حاجب ابروت چه در گوش تو گوید
کارد همه سر سوی بنا گوش تو پیوست
ای دانه مشکین تو دام دل عشّاق
از دام سر زلف تو آسان نتوان جست
معذورم اگر نیستم از وصل تو آگاه
کانرا خبرست از تو کش از خود خبری هست
گویند که خواجو برو از عشق بپرهیز
پرهیز کجا چشم توان داشتن از مست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست
هوش مصنوعی: دل خسته و غمگین من شکست، زیرا که دستی که زلف آشفته‌ات را آرایش می‌کند، باعث این شکستگی شد.
دارم ز میان تو تمنّای کناری
خود را چو کمر گرچه بزر بر تو توان بست
هوش مصنوعی: من از تو آرزوی نزدیکی و هم‌نشینی دارم؛ اگرچه هنوز نتوانسته‌ام به تو نزدیک شوم.
عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد
عمر ارچه بافسوس برون می رود از دست
هوش مصنوعی: زندگی تو به سرعت در حال گذر است و هرچقدر هم که افسوس بخوری، نمی‌توانی آن را بازگردانی. عمر اگرچه با تأسف و حسرت می‌گذرد، اما هیچ کنترلی بر روی آن نداری.
از دیده بیفتاده سر شکم که بشوخی
بر گوشه ی چشم آمد و بر جای تو بنشست
هوش مصنوعی: چشم به طعنه به آدمی نگاه می‌کند که به خاطر حسادت یا کینه به دیگری، خود را از نظر دور کرده و به جایی نشسته است که باید با خوشی و آرامش در آنجا باشد.
تا حاجب ابروت چه در گوش تو گوید
کارد همه سر سوی بنا گوش تو پیوست
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی ابروها و چهره معشوق اشاره دارد. او می‌گوید که هر چیزی که از طرف کسی (حاجب ابرو) درباره تو گفته شود، به روی تو تاثیر دارد و همه توجه‌ها به گوش تو معطوف شده است. به بیان دیگر، زیبایی تو آن‌قدر جذاب است که همگان مجذوب آن می‌شوند.
ای دانه مشکین تو دام دل عشّاق
از دام سر زلف تو آسان نتوان جست
هوش مصنوعی: ای دانه مشکی، تو عشق و دل‌باختگان را به دام می‌کشی و از زلف‌های خود نمی‌توان به راحتی رهایی یافت.
معذورم اگر نیستم از وصل تو آگاه
کانرا خبرست از تو کش از خود خبری هست
هوش مصنوعی: من از اینکه به وصال تو نرسیدم و از حال تو بی‌خبر هستم معذورم، زیرا آنچه از تو می‌دانم، خبر از خودم دارد.
گویند که خواجو برو از عشق بپرهیز
پرهیز کجا چشم توان داشتن از مست
هوش مصنوعی: می‌گویند که خواجو، از عشق دوری کن، اما چگونه می‌توان چشمی داشت که از شراب حالی خود را نداند؟