شمارهٔ ۲۲
شامش از صبح فروزنده در آویخته است
شبش از چشمه ی خورشید برانگیخته است
گوئیا آنک گلستان رخش میآراست
سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است
یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر
گرد آئینه چینش بخطا بیخته است
تا چه دیدست که آن سنبل گل فرسا را
دستها بسته و از سرو در آویخته است
نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست
آنک پیوند من سوخته بگسیخته است
تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت
شادی از جان من غمزده بگریخته است
جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست
زانک با خاک سر کوت بر آمیخته است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شامش از صبح فروزنده در آویخته است
شبش از چشمه ی خورشید برانگیخته است
هوش مصنوعی: شامش مانند صبحی درخشان است و شبش تحت تأثیر چشمهی نور خورشید زنده شده است.
گوئیا آنک گلستان رخش میآراست
سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گلستان زیبای چهرهاش را با گل سنبل زینت بخشیده و بر روی برگهای سمن نیز گلها پراکنده شده است.
یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر
گرد آئینه چینش بخطا بیخته است
هوش مصنوعی: شاید تنها به خاطر از دست دادن خود، آرایشگر زیبا در اطراف آینه با عطر و بوی خاص چهرهاش را بیدقت به نمایش گذاشته است.
تا چه دیدست که آن سنبل گل فرسا را
دستها بسته و از سرو در آویخته است
هوش مصنوعی: این ابراز احساس میکند که نمیدانیم چه چیزی باعث شده که گل زیبا و خوشبو که به طور طبیعی باید آزاد و سرزنده باشد، دستهایش بسته شده و از درخت سرو آویزان شده است. این وضعیت نشاندهندهی غم و ناامیدی میتواند باشد، بهطوری که زیبایی و شادابی در یک موقعیت ناخوشایند قرار گرفته است.
نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست
آنک پیوند من سوخته بگسیخته است
هوش مصنوعی: نمیتوانم به زیبایی و جذابیت خم ابروی او دست بیابم، زیرا رابطهام با او به پایان رسیده و از هم گسسته است.
تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت
شادی از جان من غمزده بگریخته است
هوش مصنوعی: وقتی که غم تو در دل من جا گرفت، شادی و خوشحالی از وجودم فرار کرد.
جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست
زانک با خاک سر کوت بر آمیخته است
هوش مصنوعی: وجود خواجو از غبار قدمت خالی نیست، زیرا او با خاک سر خود در آمیخته است.