گنجور

شمارهٔ ۱۳۷

تا دلم در خم آن زلف سمن سا افتاد
کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد
بسکه دود دل من دوش ز گردن بگذشت
ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد
راستی را چو ز بالای توام یاد آمد
ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد
چشم دریا دل ما چون ز تموّج دم زد
شور در جان خروشنده دریا افتاد
اشکم از دیده از آن روی فتادست کزو
راز پنهان دل خسته بصحرا افتاد
گویدم مردمک دیده ی گریان که کنون
کار چشم تو چه اندیشه چو با ما افتاد
بلبل سوخته از بسکه برآورد نفیر
دود دل در جگر لاله ی حمرا افتاد
کوکب حسن چو گشت از رخ یوسف طالع
تاب در سینه ی پر مهر زلیخا افتاد
دل خواجو که چو وامق ز جهان فارد گشت
مهره ئی بود که در ششدر عذرا افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دلم در خم آن زلف سمن سا افتاد
کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که دلم در پیچ و تاب آن زلف خوشبو و زیبا گرفتار شد، وضعیت من همانند سر زلف تو به زمین افتاد.
بسکه دود دل من دوش ز گردن بگذشت
ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد
هوش مصنوعی: دل من آن قدر غم دارد که دود آن شب گذشته از گردنم گذشت و به‌قدری بالا رفته که در چشم جهان بین، ستاره ثریا را می‌پوشاند.
راستی را چو ز بالای توام یاد آمد
ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت برسم و یاد تو در دل من زنده شود، گویی صدای آه من در آسمان طنین‌انداز می‌شود.
چشم دریا دل ما چون ز تموّج دم زد
شور در جان خروشنده دریا افتاد
هوش مصنوعی: چشم دریا وقتی که به حرکت در آمد، به دل ما شور و هیجان بخشید و ما را به وجد آورد.
اشکم از دیده از آن روی فتادست کزو
راز پنهان دل خسته بصحرا افتاد
هوش مصنوعی: اشک‌های من به خاطر زیبایی‌اش از چشمانم سرازیر شده، همان زیبایی که باعث شده تا رازهای دل شکسسته‌ام در دل صحرا فاش شود.
گویدم مردمک دیده ی گریان که کنون
کار چشم تو چه اندیشه چو با ما افتاد
هوش مصنوعی: گفتم به مردمک چشم گریانت که اکنون حال چشم تو چه شده است که وقتی با ما روبه‌رو شدی؟
بلبل سوخته از بسکه برآورد نفیر
دود دل در جگر لاله ی حمرا افتاد
هوش مصنوعی: بلبل که به خاطر عشق و غم دلش در آتش سوخته، وقتی صدای ناله‌اش را بلند کرد، دود دلش به لاله‌ی سرخ رنگی که در جگرش بود، افتاد.
کوکب حسن چو گشت از رخ یوسف طالع
تاب در سینه ی پر مهر زلیخا افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی یوسف مانند ستاره‌ای درخشان در عالم نقش بست، دل پر محبت زلیخا را پر از نور و عشق کرد.
دل خواجو که چو وامق ز جهان فارد گشت
مهره ئی بود که در ششدر عذرا افتاد
هوش مصنوعی: دل خواجو که به مانند وامق از این دنیا دور افتاده است، مانند گوهری است که در چاه عذرا سقوط کرده است.

حاشیه ها

1399/06/12 07:09
علی اکبر ملازهی

فارد:
[رِ] (ع ص) یگانه. || درخت یکسو و تنها. (اقرب الموارد). || آهوی مادهء جدامانده از گله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || سکر فارد؛ شکر جید و سپید. (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از بازیهای نرد است، و آن به فرید شهرت دارد. (برهان). خانه گیر. رجوع به فرید و خانه گیر شود.