گنجور

شمارهٔ ۶۳

ماهم از شب سایبان بر آفتاب انداختست
سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
بر کنار لاله زار عارضش باد صبا
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداختست
حلقه های جعد چین بر چین مه فرسای را
یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست
تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند
بر کنار دانه دام از مشک ناب انداختست
آن دو هندوی سیه کار کمند انداز را
همچو دزدان بسته و بر آفتاب انداختست
منکه چون زلفش شدم سر حلقه ی شوریدگان
حلقه وارم بر در آیا از چه باب انداختست
مردم چشم ارز چشم من بیفتد دور نیست
چون بخونریزی سپر بر روی آب انداختست
ساقی مستان که هوش می پرستان می برد
گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست
در رهش خواجو بآب دیده و خون جگر
دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداختست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماهم از شب سایبان بر آفتاب انداختست
سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
هوش مصنوعی: ما را در شب از آفتاب پناه داده‌اند و سرما مانند پیراهنی از گل‌های تازه، روی ما را پوشانده است.
بر کنار لاله زار عارضش باد صبا
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداختست
هوش مصنوعی: در کنار گلزار، نسیم ملایمی که می‌وزد، گل‌های سنبل را که پر از رطوبت هستند به حالت‌هایی زیبا و دلنشین می‌پیچاند.
حلقه های جعد چین بر چین مه فرسای را
یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست
هوش مصنوعی: چهارچوب‌های پیچیده موها، مانند حلقه‌هایی که بر سر چهره زیبا می‌پیچند، به طور متوالی در روح من گره خورده‌اند و مانند طنابی بر جانم تأثیر گذاشته‌اند.
تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند
بر کنار دانه دام از مشک ناب انداختست
هوش مصنوعی: مرغ دلم مانند کبوتر در کنار دانه‌ای که در دام قرار دارد، گرفتار شده است و این اسیر شدن به خاطر جمال ناب و خوشبویی است که او را به خود جلب کرده است.
آن دو هندوی سیه کار کمند انداز را
همچو دزدان بسته و بر آفتاب انداختست
هوش مصنوعی: دو هندوی تیره‌دل مانند دزدان، به دام افتاده و به زیر آفتاب کشیده شده‌اند.
منکه چون زلفش شدم سر حلقه ی شوریدگان
حلقه وارم بر در آیا از چه باب انداختست
هوش مصنوعی: من که به خاطر زیبایی او مثل زلف او در میان عاشقان قرار گرفته‌ام، حالا نمی‌دانم چرا من را دور کرده و از خود رنجیده است.
مردم چشم ارز چشم من بیفتد دور نیست
چون بخونریزی سپر بر روی آب انداختست
هوش مصنوعی: مردم، اگر چشم من از نگاه تو دور شود، بعید نیست که مثل کسی که برای نجات خود سپری روی آب می‌اندازد، به خونریزی دچار شوم.
ساقی مستان که هوش می پرستان می برد
گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست
هوش مصنوعی: ای ساقی مستی که عقل می‌پرستان را می‌برد، گویی تو دارویی را در شراب ریخته‌ای که همه را بی‌هوش می‌کند.
در رهش خواجو بآب دیده و خون جگر
دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداختست
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، خواجو با اشک و غم دل مانند دریا شده و به خاطر عشقش، خود را به سختی انداخته است.

حاشیه ها

1396/06/16 20:09
موریانه

ما هم، در مصرع نخست باید تصحیح شود و فاصله از میانِ این دو واژه حذف شود و ماهم شود!
باری سخن این نبود و ما در اینجا یک شعر با بیانی شاعرانه داریم که یک نوعِ بی بدیلی هست. اصلا زبان و کلامِ من ناتوان است از بیان حسِ عظیمی که در فرمِ شاعرانه ی این شعر است. روانت شاد خواجو