گنجور

شمارهٔ ۴۲

ترا که طره ی مشکین و خط نگاریست
چه غم ز چهره ی زرد و سرشک گلناریست
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست
از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست
بیا که در غم هجر تو کار دیده ی من
ز شوق لعل روان بر قدت گهرباریست
ندانیم این نفس روح بخش جان پرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست
شنیده ام که ز زر کارها چو زر گردد
مرا چو زر نبود چاره و ناله و زاریست
به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاریست
مده به دست سر زلف خواجو دل
که کار سنبل هندوی او سیه کاریست
چنین که طره ی او را شکسته می بینی
به زیر هر سر مویش هزار طرّاریست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا که طره ی مشکین و خط نگاریست
چه غم ز چهره ی زرد و سرشک گلناریست
هوش مصنوعی: تو با موهای مشکی و خط زیبایت چه غمی داری از چهره زرد و اشک غمگین؟
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست
هوش مصنوعی: آه از چشمان تو که جانم را به درد آورد. چه مردمی هستند که در ظاهر خود را انسان نشان می‌دهند اما در باطن باعث آزار دیگران هستند.
از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست
هوش مصنوعی: نمی‌توان درک کرد که چگونه چشمان توانای او، که به نظر ناتوان می‌آیند، می‌توانند موجب درد و رنج دل شکسته‌ها شوند و در عین حال، این درد، به نوعی برای خود آنها تبدیل به غذایی برای بیماری می‌شود.
بیا که در غم هجر تو کار دیده ی من
ز شوق لعل روان بر قدت گهرباریست
هوش مصنوعی: بیا تا به خاطر دوری تو، چشمانم از شوق دیدن قامت تو مانند جواهر درخشان شود.
ندانیم این نفس روح بخش جان پرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست
هوش مصنوعی: نمی‌دانیم این روح زنده‌کننده که جان را پرورش می‌دهد، نسیم موهای توست یا بوی مشک تاتاری.
شنیده ام که ز زر کارها چو زر گردد
مرا چو زر نبود چاره و ناله و زاریست
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که وقتی به زر تبدیل می‌شود، کارها آسان‌تر می‌شود، اما وقتی من مانند زر نیستم، تنها چاره‌ام ناله و زاری است.
به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاریست
هوش مصنوعی: در محضرتی که پادشاهان حتی جرأت صحبت کردن ندارند، دیگر چه جایی برای ناله و گله کردن مردمی که در بازار سرگردانند، وجود دارد؟
مده به دست سر زلف خواجو دل
که کار سنبل هندوی او سیه کاریست
هوش مصنوعی: به موهای زیبا و ظریف خواجو اعتماد نکن، چون دل را به درد می‌آورد و کار او در عشق بی‌نتیجه و تلخ است.
چنین که طره ی او را شکسته می بینی
به زیر هر سر مویش هزار طرّاریست
هوش مصنوعی: به همین شیوه که موهای او را بهم ریخته و شکسته می‌بینی، زیر هر تار مویش هزار زیبایی و جذابیت نهفته است.

حاشیه ها

1399/09/22 01:11
احمدعلی غلامی

با توجه به غزل لسان الغیب حافظ:
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست ......
می توان گفت لسان الغیب حافظ این غزل را به استقبال از غزل خواجو کرمانی ساخته و پرداخته است. غزل حافظ در 10 بیت و بسیار روان و دارای تشبیهات دلنشین است و حافظ در چند بیت از این تشبیهات بهره برده و در مقام مقابله با خواجو برآمده است.
1399/09/02