گنجور

شمارهٔ ۳۶

سنبلش برگ ارغوان بگرفت
سبزه اش طرف گلستان بگرفت
بر شکر طوطیش نشیمن کرد
بر قمر زاغش آشیان بگرفت
دور از آن روی بوستان افروز
لاله را دل ز بوستان بگرفت
چون شبش گرد ماه خرمن کرد
آه من راه کهکشان بگرفت
هندوی قیرگون او بکمند
قیروان تا بقیروان بگرفت
چون ز تنگ شکر شکر می ریخت
سخنش تنگ در دهان بگرفت
دل بیمار من بخونخواری
خوی آن چشم ناتوان بگرفت
آتش طبع و آب دیده ی من
همچو باد صبا جهان بگرفت
خواجو از جان خسته دل برداشت
زانک بی او دلش ز جان بگرفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سنبلش برگ ارغوان بگرفت
سبزه اش طرف گلستان بگرفت
هوش مصنوعی: سنبل، که به نوعی گل معروف است، برگ‌های ارغوانی و زیبایی دارد. سبزه‌اش در کنار گلستان و در میان گل‌های دیگر رشد کرده است.
بر شکر طوطیش نشیمن کرد
بر قمر زاغش آشیان بگرفت
هوش مصنوعی: طوطی بر روی شکر به زندگی مشغول شد و زاغ در کنار ماه، آشیانه‌ای برای خود ساخت.
دور از آن روی بوستان افروز
لاله را دل ز بوستان بگرفت
هوش مصنوعی: دل از زیبایی‌های دلنواز باغ دور افتاده و به یاد لاله‌ای که همانند خورشید درخشان است، غمگین شده است.
چون شبش گرد ماه خرمن کرد
آه من راه کهکشان بگرفت
هوش مصنوعی: زمانی که شب مانند گردی دور ماه را فرا می‌گیرد، درد و اندوه من مسیر کهکشان را مسدود می‌کند.
هندوی قیرگون او بکمند
قیروان تا بقیروان بگرفت
هوش مصنوعی: مرد هندو با چهره‌ای سیاه و دودی در حال دویدن به سمت قیروان بود و بلاخره به آنجا رسید.
چون ز تنگ شکر شکر می ریخت
سخنش تنگ در دهان بگرفت
هوش مصنوعی: وقتی که شکر در تنگ می‌ریخت، سخن او هم در دهانش محدود شد.
دل بیمار من بخونخواری
خوی آن چشم ناتوان بگرفت
هوش مصنوعی: دل بیمار من تحت تأثیر اشک‌های آن چشم ناتوان قرار گرفت.
آتش طبع و آب دیده ی من
همچو باد صبا جهان بگرفت
هوش مصنوعی: خشم و احساسات درونی من، همانند نسیم صبحگاهی، همه جا را فرا گرفته است.
خواجو از جان خسته دل برداشت
زانک بی او دلش ز جان بگرفت
هوش مصنوعی: خواجو به دلیل دل‌خوشی نداشتن از نبود یار، از جان خود خسته و مایوس شده است و احساس می‌کند که دلش بدون او دیگر ارزش و حسی ندارد.