گنجور

شمارهٔ ۲۸۶

ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
شکری از لب شیرین نگارم برسان
حلقه ی زلف دلارام من از هم بگشای
شمسه ئی زان گره غالیه بارم برسان
تار آن سلسله ی مشک فشان بر هم زن
بوئی از نافه ی آهوی تتارم برسان
گرت افتد بدواخانه ی وصلش گذری
مرهمی بهر دل ریش فگارم برسان
دم بدم تا کنمش بر ورق دیده سواد
نسخه ئی زان خط مشکین غبارم برسان
تا دهم بوسه و بر بازوی ایمان بندم
رقعه ئی از خط آن لاله عذارم برسان
پیش از آن کز من دلخسته نماند دیار
مژده ئی از ره یاری بدیارم برسان
چون بدان بقعه رسی رقعه ی من در نظر آر
نام من محو کن و نامه بیارم برسان
گر بخمخانه ی آن مغبچه ات راه بُود
سر خُم برکن و داروی خمارم برسان
دارد آن موی میان از من بیچاره کنار
یا رب آنموی میان را بکنارم برسان
دل خواجو شد و برخاک درش کرد قرار
خبری زاندل بی صبر و قرارم برسان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
شکری از لب شیرین نگارم برسان
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، لطفاً بوی بهار را به من برسان و همچنین پیامی از لب‌های شیرین معشوقم به همراه بیاور.
حلقه ی زلف دلارام من از هم بگشای
شمسه ئی زان گره غالیه بارم برسان
هوش مصنوعی: موهای دلبر زیبا و دلربای من را از هم باز کن تا بتوانم مانند خورشیدی که از میان گره‌ها می‌درخشد، از این گره‌های طلا مانند عبور کنم.
تار آن سلسله ی مشک فشان بر هم زن
بوئی از نافه ی آهوی تتارم برسان
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دل‌انگیزی اشاره دارد. شاعر از عطر و بوی خوشی صحبت می‌کند که از یک پارچه یا زنجیری که در آن مشک وجود دارد، جاری می‌شود. او همچنین از خواسته‌اش برای رسیدن به بوی خوشی که به یک آهوی خاص مربوط می‌شود، سخن می‌گوید. به طور کلی، این شعر تصویری از زیبایی و جذابیت طبیعت و عطر خوشی را به ذهن متبادر می‌کند.
گرت افتد بدواخانه ی وصلش گذری
مرهمی بهر دل ریش فگارم برسان
هوش مصنوعی: اگر به خانه دوست قدیمیش برسی، لطفا یادم کن و برای دل زخمی و رنجیده‌ام، مرهمی ببر.
دم بدم تا کنمش بر ورق دیده سواد
نسخه ئی زان خط مشکین غبارم برسان
هوش مصنوعی: هر لحظه می‌خواهم که بر روی کاغذ، نشانی از آن خط زیبا بنویسم تا غبار عشق آن را به من برساند.
تا دهم بوسه و بر بازوی ایمان بندم
رقعه ئی از خط آن لاله عذارم برسان
هوش مصنوعی: می‌خواهم بوسه‌ای بزنم و بر بازوی ایمانم چیزی بنویسیم. می‌خواهم نامه‌ای از خط آن دختر زیبا برایم بیاوری.
پیش از آن کز من دلخسته نماند دیار
مژده ئی از ره یاری بدیارم برسان
هوش مصنوعی: قبل از این که دیار من از دل‌تنگی، خالی بماند، پیام خوشی از طرف یار به من برسانید.
چون بدان بقعه رسی رقعه ی من در نظر آر
نام من محو کن و نامه بیارم برسان
هوش مصنوعی: وقتی به آن مکان رسیدی، نامه‌ام را در نظر بگیر و نامم را پاک کن تا نامه‌ام را به مقصد برسانی.
گر بخمخانه ی آن مغبچه ات راه بُود
سر خُم برکن و داروی خمارم برسان
هوش مصنوعی: اگر به میخانه آن معشوقه‌ات دسترسی داری، پس سر تشت را بلند کن و آن داروی درد جدایی‌ام را برایم بیاور.
دارد آن موی میان از من بیچاره کنار
یا رب آنموی میان را بکنارم برسان
هوش مصنوعی: مویی که در وسط سر من است، دل مرا به شدت آزرده کرده است. ای خدای بزرگ، آن مو را از من جدا کن و به کنار بگذار.
دل خواجو شد و برخاک درش کرد قرار
خبری زاندل بی صبر و قرارم برسان
هوش مصنوعی: دل خواجو آرامش یافت و بر خاک درش قرار گرفت؛ خبری از آن اندل بی‌صبر و آرامش به من برسان.