شمارهٔ ۲۶۰
ای سواد خط تو شرح مصابیح جمال
طاق پیروزه ی ابروی تو پیوسته هلال
زلف هندوی تو چینی و ترا رومی روی
چشم ترک تو ختائی و ترا زنگی خال
کی شکیبد دلم از چشمه ی نوشت هیهات
تشنه در بادیه چون بگذرد از آب زلال
گر بُود شوق حرم بعد منازل سهلست
هجر در راه حقیقت نکند منع وصال
نتوان گفت که می در نظرت هست حرام
زانک در گلشن فردوس بُود باده حلال
بر بنا گوش تو خال حبشی هر که بدید
گفت بر گوشه ی خورشید نشستست بلال
چون خیال تو درآید بعیادت ز درم
خویش را باز ندانم من مسکین ز خیال
گفتم از دیده شوم غرقه ی خون روزی چند
چشم دریا دل من شور برآورد که سال
چه کند گر نکند شرح جمالت خواجو
که بوصف تو رساندست سخن را بکمال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سواد خط تو شرح مصابیح جمال
طاق پیروزه ی ابروی تو پیوسته هلال
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو مانند چراغی درخشان است که جلوهگری ابروی تو همیشه به صورت هلالی متمایل است.
زلف هندوی تو چینی و ترا رومی روی
چشم ترک تو ختائی و ترا زنگی خال
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زیبا و پیچیده تو به زلف هندی ها شبیه است و چهره تو مثل رومی ها جذاب است. تیرگی پوست تو یادآور زیبایی ترک هاست و لکه ای که بر چهره ات است، به رنگ زنگار می ماند.
کی شکیبد دلم از چشمه ی نوشت هیهات
تشنه در بادیه چون بگذرد از آب زلال
هوش مصنوعی: دل من هیچگاه از نوشتن خسته نمیشود، چرا که مانند کسی که در بیابان تشنه است و هنگامی که از آب زلال میگذرد، لذت میبرد.
گر بُود شوق حرم بعد منازل سهلست
هجر در راه حقیقت نکند منع وصال
هوش مصنوعی: اگر شوق زیارت حرم در دل وجود داشته باشد، میتوان از مشکلات و دوریها عبور کرد. هیچ مانعی نمیتواند بر سر راه رسیدن به حقیقت و وصال قرار بگیرد.
نتوان گفت که می در نظرت هست حرام
زانک در گلشن فردوس بُود باده حلال
هوش مصنوعی: نمیتوان گفت که در نگاه تو نوشیدنی حرام است، چون در بهشت، شراب حلال است.
بر بنا گوش تو خال حبشی هر که بدید
گفت بر گوشه ی خورشید نشستست بلال
هوش مصنوعی: بر روی گوش تو خال سیاه و زیبایی است که هر کسی آن را ببیند میگوید بلال بر گوشهی خورشید نشسته است.
چون خیال تو درآید بعیادت ز درم
خویش را باز ندانم من مسکین ز خیال
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو به سراغم میآید، نمیدانم چگونه از خودم مراقبت کنم و در خانهام را باز کنم. من در این خیال گم شدهام.
گفتم از دیده شوم غرقه ی خون روزی چند
چشم دریا دل من شور برآورد که سال
هوش مصنوعی: به او گفتم که مدتی از دیدن بیرون میروم و در غم شدید غرق هستم. اما چشمان دریا، دل من را پر از هیجان و التهاب کرد و به من نشان داد که باید صبر کنم و سالها احساساتم را تحمل کنم.
چه کند گر نکند شرح جمالت خواجو
که بوصف تو رساندست سخن را بکمال
هوش مصنوعی: اگر خواجو درباره زیبایی تو سخن بگوید، چه اتفاقی میافتد؟ او نمیتواند آن را به طور کامل و درست توصیف کند.