شمارهٔ ۱۹۳
بر سر کوی تو اندیشه ی جان نتوان کرد
پیش لعلت صفت زاده ی کان نتوان کرد
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
که بگل چشمه ی خورشید نهان نتوان کرد
از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم
گفت کان نکته ی باریک عیان نتوان کرد
با تو صد سال زبان قلم ار شرح دهد
شمه ئی از غم عشق تو بیان نتوان کرد
نوشداروی من از لعل تو می فرمایند
بشکر گرچه دوای خفقان نتوان کرد
ناوک غمزه ات از جوشن جانم بگذشت
در صف معرکه اندیشه ی جان نتوان کرد
گر بتیغم بزنی از تو ننالم که زدوست
زخم شمشیر توان خورد و فغان نتوان کرد
راستی گرچه ببالای تو می ماند سرو
نسبت قد تو با سروروان نتوان کرد
خواجو از دور زمان آنچه ترا پیش آید
جز بدوران زمان فکرت آن نتوان کرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سر کوی تو اندیشه ی جان نتوان کرد
پیش لعلت صفت زاده ی کان نتوان کرد
هوش مصنوعی: در خیابان تو نمیتوان به فکر جان بود، زیرا زیبایی تو آنقدر جذاب و دلربا است که نمیتوان کاری جز شگفتی و تحسین انجام داد.
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
که بگل چشمه ی خورشید نهان نتوان کرد
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات را نمیتوان در دل پنهان کرد، همانطور که نمیتوان نور خورشید را در چشمهای پنهان نمود.
از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم
گفت کان نکته ی باریک عیان نتوان کرد
هوش مصنوعی: از تو خواستم که دربارهٔ مشکل مهمی صحبت کنیم، ولی تو گفتی که این نکتهٔ ظریف و دقیق را نمیتوان به راحتی بیان کرد.
با تو صد سال زبان قلم ار شرح دهد
شمه ئی از غم عشق تو بیان نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم قلم با تو به نوشتن دربارهی اندوه عشق تو بپردازد، نمیتواند حتی گوشهای از آن را بیان کند.
نوشداروی من از لعل تو می فرمایند
بشکر گرچه دوای خفقان نتوان کرد
هوش مصنوعی: نوشداروی من از لبان تو است و میگویند که احساس شکرگذاری میکنم، هرچند نمیتوانم درد و ناراحتیام را درمان کنم.
ناوک غمزه ات از جوشن جانم بگذشت
در صف معرکه اندیشه ی جان نتوان کرد
هوش مصنوعی: چشمک زیبای تو همچون یک تیر، از مرز وجود من عبور کرد و در میدان تفکر و احساس، نمیتوان به راحتی به جان و روح خود پرداخته و تمرکز کرد.
گر بتیغم بزنی از تو ننالم که زدوست
زخم شمشیر توان خورد و فغان نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیب بزنی، من شکایت نخواهم کرد؛ زیرا از دوست، زخم شمشیر را میتوان تحمل کرد و نمیتوان فریادی سر داد.
راستی گرچه ببالای تو می ماند سرو
نسبت قد تو با سروروان نتوان کرد
هوش مصنوعی: درست است که بلندی تو مثل سرو زیباست، اما هیچ کس نمیتواند زیبایی و بزرگیت را با زیبایی و عظمت شاهان مقایسه کند.
خواجو از دور زمان آنچه ترا پیش آید
جز بدوران زمان فکرت آن نتوان کرد
هوش مصنوعی: خواجو میگوید که آنچه در آینده بر تو خواهد گذشت، تنها نتیجه و تأثیر زمان است و نمیتوان به جز آن چیزی را در فکر و دل داشت. در واقع، زمان و سرنوشت در پیش آمدهای زندگی نقش اصلی را دارند و نمیتوان از آنها فرار کرد.