شمارهٔ ۱۰۸
چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند
با من خسته برآنند که از پیش برانند
می کشند از پی خویشم که بزاری بکشندم
که مرا تا نکشند از غم خویشم نرهانند
صبر تلخست و طبیبان ز شکر خنده ی شیرین
همچو فرهاد بجز شربت زهرم نچشانند
ایکه بر خسته دلان می گذری از سر حشمت
هیچ دانی که شب هجر تو چون می گذرانند
گر توانی بعنایت نظری کن که ضعیفان
صبر از آن نرگس مخمور توانا نتوانند
چه تمتّع بود ارباب کرم را ز تنعم
گر نصیبی بگدایان محلّت نرسانند
بجز از مردمک دیده اگر تشنه بمیرم
آبم این طایفه بی روی تو بر لب نچکانند
آنچنان بسته ی زنجیر سر زلف تو گشتم
که همه خلق جهانم ز کمندت نجهانند
عارفان تا که بجز روی تو در غیر نبینند
شمع را چون تو بمجلس بنشینی بنشانند
جز میانت سر موئی نشناسیم ولیکن
عاقلان معنی این نکته ی باریک ندانند
خواجو از مغبچگان روی مگردان که ازین روی
اهل دل معتکف کوی خرابات مغانند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند
با من خسته برآنند که از پیش برانند
هوش مصنوعی: چه کسانی هستند که در فکر و نیت خود دلهای دیگران را میشکنند؟ آنها با من خسته و ناتوان هستند و تنها هدفشان این است که مرا از پیش خود برانند.
می کشند از پی خویشم که بزاری بکشندم
که مرا تا نکشند از غم خویشم نرهانند
هوش مصنوعی: میکشند تا من را بکشند، اما تا زمانی که از غم و درد خودم رها نشوم، این کار را نمیتوانند انجام دهند.
صبر تلخست و طبیبان ز شکر خنده ی شیرین
همچو فرهاد بجز شربت زهرم نچشانند
هوش مصنوعی: صبر کردن سخت و دشوار است و پزشکان، مانند فرهاد، حتی وقتی که شکر شیرین در اختیار دارند، نمیگذارند که از زهر برای درمان استفاده کنند.
ایکه بر خسته دلان می گذری از سر حشمت
هیچ دانی که شب هجر تو چون می گذرانند
هوش مصنوعی: ای آن که با شکوه و عظمت از کنار دلهای خسته میگذری، آیا میدانی که شبهای بیتابی و دوری تو چگونه بر دلها میگذرد؟
گر توانی بعنایت نظری کن که ضعیفان
صبر از آن نرگس مخمور توانا نتوانند
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، با لبخند و توجهی به من بنگر که ضعیفان نمیتوانند از زیبایی و خواب آلودگی چشمان تو صبر کنند.
چه تمتّع بود ارباب کرم را ز تنعم
گر نصیبی بگدایان محلّت نرسانند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اربابان بخشش و کرم، از زندگی راحت و لذتها چه بهرهای خواهند برد، اگر نتوانند بخشی از این نعمتها را به نیازمندان و فقرا برسانند؟ به عبارت دیگر، خوشی و برخورداری واقعی زمانی معنا پیدا میکند که به دیگران نیز کمک شود و سهمی از آن به کسانی که به کمک نیاز دارند، داده شود.
بجز از مردمک دیده اگر تشنه بمیرم
آبم این طایفه بی روی تو بر لب نچکانند
هوش مصنوعی: اگر به جز مردمک چشمم کسی را نداشته باشم، حتی اگر از تشنگی بمیرم، این گروه هرگز آب را بر لبانم نمیگذارند.
آنچنان بسته ی زنجیر سر زلف تو گشتم
که همه خلق جهانم ز کمندت نجهانند
هوش مصنوعی: من به قدری در اسارت زلف تو گرفتار شدم که همهی مردم جهان نتوانند از چنگال تو بگریزند.
عارفان تا که بجز روی تو در غیر نبینند
شمع را چون تو بمجلس بنشینی بنشانند
هوش مصنوعی: عارفان زمانی که به غیر از چهره تو چیزی ننگرند، در حضور تو همچون شمع میدرخشند و وقتی تو به مجلسی بیایی، آن نور را خاموش میکنند.
جز میانت سر موئی نشناسیم ولیکن
عاقلان معنی این نکته ی باریک ندانند
هوش مصنوعی: ما تنها در میان تو چیز کوچکی را میشناسیم، اما عاقلها نمیفهمند که این نکته چه معنای عمیقی دارد.
خواجو از مغبچگان روی مگردان که ازین روی
اهل دل معتکف کوی خرابات مغانند
هوش مصنوعی: خواجو از کسانی که مینوشند و در حال خوشگذرانی هستند روی خود را برگردان، زیرا اهل دل و عارفان به خاطر عشق و شوق به معشوق در کنار این خرابات و میخانهها اعتکاف کردهاند.

خواجوی کرمانی