شمارهٔ ۲۵ - ایضاً
دمی بصحبت پیری رسیده بودم دوش
که بود منشی دیوان چرخ را استاد
ز حال بنده بپرسید و گفت نشنیدم
قصیده ئی که بتجدیدت اتفاق افتاد
دعاش کردم و گفتم که گفته ام دو سه بیت
بمدح خواجه ی آفاق صدر دولت و داد
گشاد رشته ی لؤلؤی نظم آن ابیات
ولی هنوز سر درج مکرمت نگشاد
سیاه گشت مرا دیده چون مداد و هنوز
بهیچوجه بهای مداد نفرستاد
چو این حدیث بگفتم بچشم کین در من
نگاه کرد و بخندید و گفت شرمت باد
شمارهٔ ۲۴ - کتب الی مولی السعید غیاث الدین زنگیشاه الخوافی: غیاث دولت و دین کهف عالمشمارهٔ ۲۶ - وله: صدر بلند مرتبه یحیی که معطیی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دمی بصحبت پیری رسیده بودم دوش
که بود منشی دیوان چرخ را استاد
هوش مصنوعی: وقتی که به گفتگو با یک پیرمرد نشسته بودم، ناگهان متوجه شدم که او همان کسی است که کارهای بزرگ و مهمی در زندگی انجام داده و در حقیقت مانند یک استاد بوده است.
ز حال بنده بپرسید و گفت نشنیدم
قصیده ئی که بتجدیدت اتفاق افتاد
هوش مصنوعی: او از حال من پرسید و گفت که شعری را که درباره تو سروده شده، نشنیدهام.
دعاش کردم و گفتم که گفته ام دو سه بیت
بمدح خواجه ی آفاق صدر دولت و داد
هوش مصنوعی: من از خدا خواستم و گفتم که چند بیتی را در ستایش خواجه آفاق، صدر دیوان و دادگری بگویم.
گشاد رشته ی لؤلؤی نظم آن ابیات
ولی هنوز سر درج مکرمت نگشاد
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب زیبا و دلنشین اشعار مانند دانههای مروارید است، اما هنوز نتوانستهاند به مقام و ارزش واقعی خود در نوعی از بزرگی و افتخار دست یابند.
سیاه گشت مرا دیده چون مداد و هنوز
بهیچوجه بهای مداد نفرستاد
هوش مصنوعی: چشمم به رنگ سیاهی درآمده مانند مداد، و هنوز هیچگونه بهایی برای مدادم نپرداختهام.
چو این حدیث بگفتم بچشم کین در من
نگاه کرد و بخندید و گفت شرمت باد
هوش مصنوعی: وقتی این داستان را گفتم، او به من نگریست و با لبخند گفت: "شرم بر تو!"