گنجور

شمارهٔ ۵۶ - فی مدح الصاحب السعید جلال الحق و الدین الخوافی طاب الله ثراه

زهی از درت آسمان را وظیفه
گرفته ز دست تو دریا وظیفه
ز لطفت صبا کرده طرف چمن را
نهالی گلریز و دیبا وظیفه
عروس فلک را ز سمّ سمندت
شده معجر گرد والا وظیفه
ز انعام عام تو گردون دون را
بغلطاق زربفت خارا وظیفه
شکر پاسخان ضمیر تو داده
بطوطی ز لعل شکرخا وظیفه
دو هندوی دریا دل چشم ما را
ز کلک تو لؤلؤی لالا وظیفه
جهان را بفرّ تو هر روز قرصی
ازین مطبخ سیم سیما وظیفه
فرستاده فراش خلوتسرایت
بخاقان ایوان علیا وظیفه
ز لعل لب ساقیان جلالت
شه چرخ را جام صهبا وظیفه
بیمن مدیح تو صد باره هر شب
ز شعرم طلب کرده شعری وظیفه
حسام تو چون باده نوشان سرکش
می لعلش از خون اعدا وظیفه
ظفر کرده خیل ترا فتح و نصرت
بر اموال انا فتحنا وظیفه
ز خاشاک رویان کویت گرفته
مقیمان طاق معلّا وظیفه
فلک کرده از خون خصمت زمین را
طبقهای یاقوت حمرا وظیفه
مه برج دین رکن دنیی و دولت
که دارد ز تو دین و دنیا وظیفه
تو آن مهدئی کاخترانرا ز رایت
در آخر زمان شد مهیا وظیفه
دل مملکت بخش دریا نوالت
بسائل دهد ملک دارا وظیفه
بپروانه ات قیصر قصر گردون
رساند بدین دیر مینا وظیفه
عطارد بتوفیق گیتی گشایت
کند حاصل از برج جوزا وظیفه
قضا را بود بدره ی بدر هر شب
بدورت ز دیوان اعلا وظیفه
دهد حلقه ی زلف افکار فکرت
به بیاع بازار سودا وظیفه
بود فیلسوف خرد را موّجه
بر آن خاطر معنی آرا وظیفه
مگس گر بقاف قبولش دهی ره
برون آرد از چشم عنقا وظیفه
کند میغ را دیده ی بد سگالت
گهر بعد از ادرار و اجری وظیفه
ستانند از جامعه داران جودت
درختان خشک معرّا وظیفه
ز دارالشفای ثنای تو هر دم
کند عقل صادق تمنا وظیفه
کند رای اعلای کشور فروزش
بسلطان اقلیم بالا وظیفه
بسبزی فلک بهر وجه نباتت
نوشتست بر کوه و صحرا وظیفه
ایا راهب دیر نیلوفری را
ز خاک درت کحل عیسی وظیفه
چو مائیم غوّاص دریای مدحت
چرا باز می گیری از ما وظیفه
عروسان طبع مرا از چه معنی
فتادست چون طرّه در پا وظیفه
ز داعی چه صادر شد آخر کزین در
بسی عاطفت یافت الا وظیفه
تو بحر محیطی و باید که باشد
ز موج عطای تو ما را وظیفه
درین مدت از من نیامد گناهی
بجز اینکه کردم تقاضا وظیفه
نگر تا نگوئی که چون آه سردم
ز باد هوا شد ممشّی وظیفه
چو ماهم بسی منزلت گشت حاصل
ز خورشید عونت خصوصاً وظیفه
اگر شد خطائی بر آن پوش دامن
وگر نی کنونم بفرما وظیفه
الا تا بُود ارغوان از بهارش
می لاله رنگ مصفّی وظیفه
چنان باد رای امیدت که از وی
ستاند گل سرخ رعنا وظیفه
بماناد بخت جوانت که یابند
باقبال او پیر و برنا وظیفه
برید جهان گرد یعنی صبا را
بصیت جلال تو بادا وظیفه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی از درت آسمان را وظیفه
گرفته ز دست تو دریا وظیفه
هوش مصنوعی: ای کاش از دروازه‌ات آسمان، وظایفش را به عهده گرفته و دریای زندگی نیز به خاطر تو مسئولیت‌هایش را بپذیرد.
ز لطفت صبا کرده طرف چمن را
نهالی گلریز و دیبا وظیفه
هوش مصنوعی: از مهربانی تو، نسیم چمن را به رنگ و بویی دلپذیر آغوش کرده و درختانی پر از گل و زیبایی به وجود آورده است.
عروس فلک را ز سمّ سمندت
شده معجر گرد والا وظیفه
هوش مصنوعی: عروس آسمان به خاطر زیبایی و شکوه تو همچون چادری زیبا بر سر خود دارد و وظیفه تو این است که به این زیبایی ادامه دهی.
ز انعام عام تو گردون دون را
بغلطاق زربفت خارا وظیفه
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های عمومی تو، ای آسمان، خزانه‌ای از زر بافته شده است که وظیفه‌اش تامین رفاه و آسایش است.
شکر پاسخان ضمیر تو داده
بطوطی ز لعل شکرخا وظیفه
هوش مصنوعی: شکر بر زبان تو پاسخ می‌دهد؛ طوطی با لبی از لعل شیرین، وظیفه‌اش را به خوبی انجام می‌دهد.
دو هندوی دریا دل چشم ما را
ز کلک تو لؤلؤی لالا وظیفه
هوش مصنوعی: دو دوست شجاع و دلیر با چشمانی زیبا و درخشان همچون مروارید، از دل آثار تو دنیایی زیبا و پرمعنی را به ما تقدیم می‌کنند.
جهان را بفرّ تو هر روز قرصی
ازین مطبخ سیم سیما وظیفه
هوش مصنوعی: دنیا را با وزش تو هر روز لقمه‌ای از این آشپزخانه پر ز زیبایی و وظیفه به دیگران می‌دهند.
فرستاده فراش خلوتسرایت
بخاقان ایوان علیا وظیفه
هوش مصنوعی: پیامی از خدمتگزار خصوصی به پادشاه علیا فرستاده شده است.
ز لعل لب ساقیان جلالت
شه چرخ را جام صهبا وظیفه
هوش مصنوعی: لب‌های سرخ ساقی به قدری زیباست که شکوه و عظمت شاه را به یاد می‌آورد، به طوری که چرخ فلک را به نوشیدن می‌طلبد.
بیمن مدیح تو صد باره هر شب
ز شعرم طلب کرده شعری وظیفه
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، هر شب بارها از شعرم خواسته شده که شعری بگویم، گویی این وظیفه‌ام است.
حسام تو چون باده نوشان سرکش
می لعلش از خون اعدا وظیفه
هوش مصنوعی: حسام، تو مانند باده‌ای سرکش هستی که می‌خوردی و رنگ لعل و قرمز آن از خون دشمنان تشکیل شده است.
ظفر کرده خیل ترا فتح و نصرت
بر اموال انا فتحنا وظیفه
هوش مصنوعی: پیروزی شما بر دشمنان و موفقیت در کسب و کارتان، نشان از یاری و حمایت الهی دارد.
ز خاشاک رویان کویت گرفته
مقیمان طاق معلّا وظیفه
هوش مصنوعی: در بوته‌های خشک و بی‌ارزش کوی تو، ساکنان طاق معلق به وظیفه خود مشغول‌اند.
فلک کرده از خون خصمت زمین را
طبقهای یاقوت حمرا وظیفه
هوش مصنوعی: آسمان از خون دشمن تو زمین را به رنگ یاقوت قرمز درآورده است.
مه برج دین رکن دنیی و دولت
که دارد ز تو دین و دنیا وظیفه
هوش مصنوعی: ماه درخشان دین، اساس دنیا و حکومت است. کسی که هم دین و هم دنیا را از تو دارد و به تو وابسته است، مسئولیت‌های خاصی دارد.
تو آن مهدئی کاخترانرا ز رایت
در آخر زمان شد مهیا وظیفه
هوش مصنوعی: تو مهدی هستی که در آخر الزمان، برای گشایش و نجات و رفع مشکلات مردم آماده‌ای.
دل مملکت بخش دریا نوالت
بسائل دهد ملک دارا وظیفه
هوش مصنوعی: دل دریای مملکت، به تو بخشش می‌کند و سرزمین‌های ثروتمند به تو خدمت می‌کنند.
بپروانه ات قیصر قصر گردون
رساند بدین دیر مینا وظیفه
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی زیبایی و اهمیت معشوق را بیان می‌کند. شاعر می‌گوید که معشوق، مانند یک پرنده یا پروانه، به گردونه و مقام بالایی می‌رسد و در این میخانه، که نماد خوشی و لذت است، وظیفه و مسئولیتی به او واگذار شده است. در واقع، عشق و زیبایی او به حدی است که در دنیای رفیع و عالی نفوذ پیدا کرده و مشغول خدمت به مردم است.
عطارد بتوفیق گیتی گشایت
کند حاصل از برج جوزا وظیفه
هوش مصنوعی: عطارد به کمک موفقیت‌های زندگی، نتایجی را از برج دو قلو به دست خواهد آورد.
قضا را بود بدره ی بدر هر شب
بدورت ز دیوان اعلا وظیفه
هوش مصنوعی: قضا و قدر شب هر روز مانند رختخوابی است که به دور از دیوان عرشیان به سر می‌برد.
دهد حلقه ی زلف افکار فکرت
به بیاع بازار سودا وظیفه
هوش مصنوعی: زلفی که به دور افکارت پیچیده شده، تو را به بازار خرید و فروش اندیشه‌ها می‌برد و وظایف و مسئولیت‌های مختلفی را به دوش تو می‌گذارد.
بود فیلسوف خرد را موّجه
بر آن خاطر معنی آرا وظیفه
هوش مصنوعی: فیلسوف، عقل را در راستای درک معانی و وظایف قرار داده است.
مگس گر بقاف قبولش دهی ره
برون آرد از چشم عنقا وظیفه
هوش مصنوعی: اگر به مگس اجازه ورود به قافله مورد قبول را بدهی، می‌تواند تو را از چشم عنقا (موجود افسانه‌ای) دور کند و از مسیر اصلی‌ات منحرف کند.
کند میغ را دیده ی بد سگالت
گهر بعد از ادرار و اجری وظیفه
هوش مصنوعی: وقتی براق و زیبای ماه را با نگاه ملامت‌آمیز خود می‌نگرید، زیبایی و قدرتمندی که بعد از سختی‌ها و چالش‌ها به دست آمده، مانند دُر ناب و با ارزشی می‌درخشد.
ستانند از جامعه داران جودت
درختان خشک معرّا وظیفه
هوش مصنوعی: از جامعه‌ای که ثروتمندان دارند، درختان خشک و بی‌برگ را حاضران به کمکی برای خود برمی‌دارند.
ز دارالشفای ثنای تو هر دم
کند عقل صادق تمنا وظیفه
هوش مصنوعی: عقل راستگو هر لحظه از دارالشفای ستایش تو خواستار است و این وظیفه اوست.
کند رای اعلای کشور فروزش
بسلطان اقلیم بالا وظیفه
هوش مصنوعی: خرد بالای کشور بر تلاش برای خدمت به پادشاه کشور بزرگ، تأکید دارد.
بسبزی فلک بهر وجه نباتت
نوشتست بر کوه و صحرا وظیفه
هوش مصنوعی: آسمان به هر طریقی که شده، برای تو نشانه‌های سبزی و رشد را روی کوه‌ها و دشت‌ها ثبت کرده است.
ایا راهب دیر نیلوفری را
ز خاک درت کحل عیسی وظیفه
هوش مصنوعی: آیا راهب دیر نیلوفری می‌تواند از خاک درِ تو، سرمستی و روشنایی چشم عیسی را بگیرد؟
چو مائیم غوّاص دریای مدحت
چرا باز می گیری از ما وظیفه
هوش مصنوعی: ما مانند غواصانی هستیم که در دریاچه ستایش و مدح فرو رفته‌ایم، پس چرا از ما انتظار کار و وظیفه‌ای نمی‌خواهی؟
عروسان طبع مرا از چه معنی
فتادست چون طرّه در پا وظیفه
هوش مصنوعی: عروس‌هایی که در دل من نقش بسته‌اند، چرا از چه معنی بهره‌مندند؟ مثل این می‌ماند که رشته موها در قید و بند وظایف قرار گرفته‌اند.
ز داعی چه صادر شد آخر کزین در
بسی عاطفت یافت الا وظیفه
هوش مصنوعی: از ندا و دعوتی که به گوش رسید، نتیجه‌اش این بود که در این دنیا جز وظیفه و رسالت چیزی نصیب انسان نشد، حتی اگر محبت‌ها نیز در کار باشد.
تو بحر محیطی و باید که باشد
ز موج عطای تو ما را وظیفه
هوش مصنوعی: تو همچون دریای وسیعی هستی و بر ما وظیفه است که از بخشش‌ها و نعمت‌های تو بهره‌مند شویم.
درین مدت از من نیامد گناهی
بجز اینکه کردم تقاضا وظیفه
هوش مصنوعی: در این مدت تنها چیزی که از من سر زده، تنها این است که وظیفه‌ام را درخواست کرده‌ام و گناهی نکرده‌ام.
نگر تا نگوئی که چون آه سردم
ز باد هوا شد ممشّی وظیفه
هوش مصنوعی: مراقب باش که مبادا بگویی چگونه آه من به خاطر باد سردی به جایی نرسید و بی‌فایده شد.
چو ماهم بسی منزلت گشت حاصل
ز خورشید عونت خصوصاً وظیفه
هوش مصنوعی: زمانی که ما به منزلت و مقام بالایی رسیدیم، این دستاورد خاصی بوده که از خورشید (معرفت یا نور) و کمک‌های خاص تو به دست آمده است.
اگر شد خطائی بر آن پوش دامن
وگر نی کنونم بفرما وظیفه
هوش مصنوعی: اگر خطایی از سوی او رخ دهد، آن را نادیده بگیر و اگر نه، اکنون به من بگو که چه باید بکنم.
الا تا بُود ارغوان از بهارش
می لاله رنگ مصفّی وظیفه
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارغوان در بهار رنگ خود را باز کند، وظیفه‌ام را با رنگی خالص و زیبایی مثل گل لاله انجام می‌دهم.
چنان باد رای امیدت که از وی
ستاند گل سرخ رعنا وظیفه
هوش مصنوعی: چنان امیدت مانند بادی است که می‌تواند گل سرخ زیبا و خوشبو را از تو بگیرد.
بماناد بخت جوانت که یابند
باقبال او پیر و برنا وظیفه
هوش مصنوعی: بخت جوان تو همچنان باقی می‌ماند که هر دو پیر و جوان با خوش‌شانسی او وظایف خود را انجام دهند.
برید جهان گرد یعنی صبا را
بصیت جلال تو بادا وظیفه
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که شاعر به وصف زیبایی و جلال صبا (باد) پرداخته و آرزو می‌کند که این جلال و شکوه به او نسبت داده شود. به عبارت دیگر، شاعر از زیبایی‌های طبیعت و تاثیر آن بر جهان سخن می‌گوید و می‌خواهد که این زیبایی به او تعلق داشته باشد.