گنجور

شمارهٔ ۳۷ - فی مدح شیخ الاعظم سرّالله فی الارضین امین الحق و الدین الکازرونی

دوش جانرا محرم اسرار أسری یافتم
لوح هستی خالی از نقش هیولی یافتم
چون بخرگاه چنینم برک دعوت ساختند
نزل ما اوحی در ایوان فاوحی یافتم
تا شدن مست مدام از ساغر انظر الیک
جای دل در بزمگاه طور سینا یافتم
توسن خاطر بسوی باغ مینو تاختم
رفعت آتش رخان در راغ مینا یافتم
حوریان طبع را چون قاصرات الطرف عین
در ریاض جنت فردوس مأوی یافتم
چون برون رفتم ز دارالملک هستی جای خویش
هر کجا کز جابرون باشد من آنجا یافتم
در جهانی کز جهان بی خودی می شد سخن
عقلرا سر حلقه بازار سودا یافتم
شاهدان ماهروی خرگه ابداع را
تاب در مرغول شبرنگ قمرسا یافتم
صبح صادق چون گریبان مرقع چاک کرد
دامن گردون پر از اشک ثریا یافتم
مفتی علم الهی را که خوانندش خرد
بر سر کوی تحیر مست و شیدا یافتم
بلبلان خوش نوای گلشن ارواح را
با ترنم ساز بزم دل هم آوا یافتم
دیده را هر دم بسا لؤلؤ که از دریای دل
در کنار مردم هندوی لالا یافتم
هرچه بر مجموعه سودا مسوّد کرده اند
سرّ آن مجموع در ضمن سویدا یافتم
راستی را چون سر از جیب حقیقت بر زدم
کسوت والای لا بر قید الا یافتم
چون مفصّل باز دیدم مجمل تحقیق را
کلی اصل تولا در تبرا یافتم
از خروش می پرستان قدح پیمای عشق
بر سر بازار حیرت شور و غوغا یافتم
وز شبیخون صف آرایان لشگرگاه مهر
چون فلک مُلک ملک را زیر و بالا یافتم
طایران تیز پرواز ریاض فقر را
آشیان بالای نه قصر معلّا یافتم
چون سر مقراض لا بر دامن الا زدم
گنج الا را بزیر دامن لا یافتم
سالها در نجد و جد از بیخودی کردم سلوک
بر اُمید آنک یابم مقصدی تا یافتم
پیر خود را چون ازین ظلمت سرا کردم عبور
شمع جمع روشنان چرخ اعلی یافتم
حجة الاسلام امین الحق و الدین کز جلال
پایه اش برتر زهفتم طاق خضرا یافتم
نسر طایر را بزیر بال باز همتش
چون مگس در سایه ی شهپر عنقا یافتم
از تحیر گم شدم در عرصه صحرای شوق
وانچه می جستم ز خاک کوی او وایافتم
شب نشینان سحرخیز فلک را رای او
شعله افروز قنادیل زوایا یافتم
با وجود صیقل ارشاد او اوتاد را
از کدورات جهان خاطر مجلّی یافتم
آنزمان کو خیمه زد بر طرف شادروان قرب
قدسیانرا جای در اقصی اقصی یافتم
حلقه زنجیر ذکرش چون بجنبش در فتاد
آسمانرا لرزه از هیبت بر اعضا یافتم
گاه نوشانوش میخواران جام معنویش
سبزپوشان فلک را در تماشا یافتم
هفت جلد لاجوردی را که چرخش می نهند
در دبیرستان تجریدش مجزّا یافتم
هر نفس خاشاک روبان درش را از علوّ
با خواقین سپهری در محاکا یافتم
چون بدیدم تیر چرخ از نوک کلکش برده بود
هر گهرکان بر کمر شمشیر جوزا یافتم
آستان خانقاهش را ز فرط ارتفاع
فوق این مقصوره ی مرفوع علیا یافتم
گر من دل مرده گشتم زنده دل زو دور نیست
زانک در انفاس او اعجاز عیسی یافتم
آشیان در بوم عشقش کن که پیش از رمز کن
شاهبازان خرد را این تقاضا یافتم
وادی شوقش که آنجا جای جانبازان بود
منزل شوریدگان بی سر و پا یافتم
لیکن از روی شرف جاروب خلوتگاه او
از سر زلف سمن فرسای حورا یافتم
هر غباری کز فضای کوی تکمیلش بخاست
من در او خاصیت کحل مسیحا یافتم
گر نهادم گردن تسلیم پیشش عیب نیست
زانک ذاتش راز هر عیبی معرّا یافتم
چون سفر کردم از آن وادی که او را منزلست
دامن کهسار از آب دیده دریا یافتم
جان خواجو باد قندیل عبادتگاه او
کز جهان روشندلان را این تمنی یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش جانرا محرم اسرار أسری یافتم
لوح هستی خالی از نقش هیولی یافتم
هوش مصنوعی: در شب گذشته، به رازهای عمیق زندگانی پی بردم و احساس کردم که وجودم مانند صفحه‌ای خالی است که هنوز هیچ جهانی بر آن نقش نیافته است.
چون بخرگاه چنینم برک دعوت ساختند
نزل ما اوحی در ایوان فاوحی یافتم
هوش مصنوعی: وقتی در بخرگاه با این حال به من دعوت کردند، در آنجا احساس کردم که چه حال و هوای عجیبی دارم.
تا شدن مست مدام از ساغر انظر الیک
جای دل در بزمگاه طور سینا یافتم
هوش مصنوعی: در حالی که از نوشیدن می مستانه هستم، به ساحت دل و جان خود در محفل راز و معناداری، همچون کوه طور سینا، نگاهی انداختم و به حقیقتی عمیق دست یافتم.
توسن خاطر بسوی باغ مینو تاختم
رفعت آتش رخان در راغ مینا یافتم
هوش مصنوعی: يک اسب تندرو را به سوی باغ بهشتی راندن، و در آنجا زیبایی و جذبه چهره‌های زیبا را یافتن.
حوریان طبع را چون قاصرات الطرف عین
در ریاض جنت فردوس مأوی یافتم
هوش مصنوعی: حوریانِ ماهر و خوش‌ذوق را همانند غزلالانِ محدود در باغ‌های بهشت فردوس یافتم.
چون برون رفتم ز دارالملک هستی جای خویش
هر کجا کز جابرون باشد من آنجا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی از کشور پادشاهی بیرون آمدم، هر کجا که احساس کردم جابر (ظالم) وجود دارد، به آنجا رسیدم و خودم را در آن مکان یافتم.
در جهانی کز جهان بی خودی می شد سخن
عقلرا سر حلقه بازار سودا یافتم
هوش مصنوعی: در دنیایی که هر چیز بی‌معنا و بی‌خود به نظر می‌رسد، من به یک جایی رسیده‌ام که در آن، سخن و اندیشه‌ی عقل به اوج خودش می‌رسد و به نوعی به هسته و مرکز بازار کسب و کار تبدیل شده است.
شاهدان ماهروی خرگه ابداع را
تاب در مرغول شبرنگ قمرسا یافتم
هوش مصنوعی: من در میان شاهدان زیبا و دلربا، در کلبه‌ی خلاقیت، درخشش قمر را بر روی مرغابی تیره‌ی شبرنگ دیدم.
صبح صادق چون گریبان مرقع چاک کرد
دامن گردون پر از اشک ثریا یافتم
هوش مصنوعی: صبح روشن هنگامی که پرده شب را کنار زد، متوجه شدم آسمان پر از قطرات اشک ستاره‌های شب است.
مفتی علم الهی را که خوانندش خرد
بر سر کوی تحیر مست و شیدا یافتم
هوش مصنوعی: به عالم و دانشمندی که علم الهی را می‌آموزد و در جست‌وجو و حیرت به سر می‌برد، در گوشه‌ای از خیابان برخورد کردم. او در حالت مستی و سرخوشی به سر می‌برد.
بلبلان خوش نوای گلشن ارواح را
با ترنم ساز بزم دل هم آوا یافتم
هوش مصنوعی: پرندگان خوش آواز گلستان، روح را با نغمه‌های دلنشین خود همراه کرده و در مجالس عشق هم‌نوا پیدا کردم.
دیده را هر دم بسا لؤلؤ که از دریای دل
در کنار مردم هندوی لالا یافتم
هوش مصنوعی: هر لحظه در چشمانم مرواریدهایی پیدا می‌شود که از دریای عشق به دست آمده و در کنار مردم هندویی که خوابیده‌اند، یافت می‌شود.
هرچه بر مجموعه سودا مسوّد کرده اند
سرّ آن مجموع در ضمن سویدا یافتم
هوش مصنوعی: هرچیزی که درباره موضوعات مختلف نوشته شده، در واقع معنای واقعی آن را در دل مطالب عمیق‌تر و پیچیده‌تر پیدا کردم.
راستی را چون سر از جیب حقیقت بر زدم
کسوت والای لا بر قید الا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت واقعی پرداختم و از دنیای ظاهری بیرون آمدم، به مقام بلند و آزاد از هر قید و شرط دست یافتم.
چون مفصّل باز دیدم مجمل تحقیق را
کلی اصل تولا در تبرا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی با جزئیات بیشتر موضوع را بررسی کردم، متوجه شدم که اصل محبت و دوستی در تبرّی (برائت از دشمنان) به صورت کلی وجود دارد.
از خروش می پرستان قدح پیمای عشق
بر سر بازار حیرت شور و غوغا یافتم
هوش مصنوعی: با صدای پرستش‌کنندگان، در میان هیاهویی که در بازار محبت وجود داشت، با شوق و اشتیاق، لیوان عشق را در دست گرفتم.
وز شبیخون صف آرایان لشگرگاه مهر
چون فلک مُلک ملک را زیر و بالا یافتم
هوش مصنوعی: از تهاجم گروه‌های نظامی در میدان جنگ، مانند چرخش آسمان، سرنوشت پادشاهی را دگرگون و تغییر یافتم.
طایران تیز پرواز ریاض فقر را
آشیان بالای نه قصر معلّا یافتم
هوش مصنوعی: پرندگان تندپرواز را در باغ فقر، در بالای کاخ‌های بلند یافتم.
چون سر مقراض لا بر دامن الا زدم
گنج الا را بزیر دامن لا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که دامن خود را برای پیدا کردن گنج به زمین زدم، آنچه را که می‌خواستم نیافتم.
سالها در نجد و جد از بیخودی کردم سلوک
بر اُمید آنک یابم مقصدی تا یافتم
هوش مصنوعی: سال‌ها در سرزمین نجد و در جستجوی حقایق، به حالتی از بی‌خودی و درون‌نگری پرداختم و امید داشتم که به هدفی برسم. تا اینکه در نهایت به آنچه می‌جستم دست یافتم.
پیر خود را چون ازین ظلمت سرا کردم عبور
شمع جمع روشنان چرخ اعلی یافتم
هوش مصنوعی: وقتی از این دنیای تاریک عبور کردم، روشنایی و فهم عمیق‌تری را پیدا کردم که به من کمک کرد تا به حقیقت و دانایی افرادی بزرگ دست پیدا کنم.
حجة الاسلام امین الحق و الدین کز جلال
پایه اش برتر زهفتم طاق خضرا یافتم
هوش مصنوعی: شخصی به نام حجة الاسلام امین الحق و الدین وجود دارد که به خاطر عظمت و مقامش از دیگران متمایز است. من در جستجوی او به یک مکان آسمانی و سبز رنگ رسیدم، که نشان‌دهنده زیبایی و آرامش است.
نسر طایر را بزیر بال باز همتش
چون مگس در سایه ی شهپر عنقا یافتم
هوش مصنوعی: من نسر طایر را زیر بال خود یافتم، این را در حالتی در نظر بگیر که همتش به اندازه‌ی مگس است، در سایه‌ی پرهای بزرگ پرنده‌ای افسانه‌ای و دوردست.
از تحیر گم شدم در عرصه صحرای شوق
وانچه می جستم ز خاک کوی او وایافتم
هوش مصنوعی: در دنیای شوق و عشق، از حیرت و سردرگمی، گم شدم و آنچه را که به دنبالش بودم، از خاک و نشانه‌های کوی معشوقم یافت کردم.
شب نشینان سحرخیز فلک را رای او
شعله افروز قنادیل زوایا یافتم
هوش مصنوعی: شب‌نشینانی که در سحرگاهان بیدارند، از خرد الهی بهره‌مند شده و نور و روشنی را مانند شمع‌هایی در گوشه و کنار پراکنده کرده‌اند.
با وجود صیقل ارشاد او اوتاد را
از کدورات جهان خاطر مجلّی یافتم
هوش مصنوعی: با هدایت و راهنمایی او، توانستم از آلودگی‌ها و سختی‌های جهان دل پاک و روشنی به دست آورم.
آنزمان کو خیمه زد بر طرف شادروان قرب
قدسیانرا جای در اقصی اقصی یافتم
هوش مصنوعی: زمانی که خیمه‌اش را در کنار رود شادروان برپا کرد، به قدسیان جایگاه دوری را پیدا کردم.
حلقه زنجیر ذکرش چون بجنبش در فتاد
آسمانرا لرزه از هیبت بر اعضا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که ذکرش به حرکت در می‌آید، مانند زنجیری است که به لرزه درمی‌آورد، و من از بزرگی و عظمت او متوجه لرزش آسمان شدم.
گاه نوشانوش میخواران جام معنویش
سبزپوشان فلک را در تماشا یافتم
هوش مصنوعی: گاه وقتی می‌نوشند، می‌دیدم که جام معنوی آن‌ها چگونه دل‌آشوبی به آسمانی‌ها می‌بخشد و آن‌ها را در حال تماشا و شگفتی قرار می‌دهد.
هفت جلد لاجوردی را که چرخش می نهند
در دبیرستان تجریدش مجزّا یافتم
هوش مصنوعی: من هفت جلد آبی رنگ را که در دبیرستان به دقت و جدیت بررسی می‌شوند، جداگانه و مستقل یافتم.
هر نفس خاشاک روبان درش را از علوّ
با خواقین سپهری در محاکا یافتم
هوش مصنوعی: در هر لحظه، مانند ذراتی کوچک، تصاویری از زیبایی‌های آسمان را در اطرافم می‌بینم.
چون بدیدم تیر چرخ از نوک کلکش برده بود
هر گهرکان بر کمر شمشیر جوزا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که دیدم تیر زمان از نوک ستاره‌ات به سمت من آمده، هر جواهری را که داشتم بر کمر شمشیر دو نمادین یافتم.
آستان خانقاهش را ز فرط ارتفاع
فوق این مقصوره ی مرفوع علیا یافتم
هوش مصنوعی: درگاه خانقاه او را به خاطر بلندی‌اش بالاتر از این مقصوره‌ی بلند یافتم.
گر من دل مرده گشتم زنده دل زو دور نیست
زانک در انفاس او اعجاز عیسی یافتم
هوش مصنوعی: اگر من از عشق مرده‌ام، دلی زنده و پرشور از او دور نیست، زیرا در نفس‌های او معجزه‌ای مانند معجزه عیسی پیدا کرده‌ام.
آشیان در بوم عشقش کن که پیش از رمز کن
شاهبازان خرد را این تقاضا یافتم
هوش مصنوعی: در آشیانه عشق او زندگی کن، زیرا قبل از اینکه حکمت شاهبازان را بفهمم، این خواسته را پیدا کرده‌ام.
وادی شوقش که آنجا جای جانبازان بود
منزل شوریدگان بی سر و پا یافتم
هوش مصنوعی: من به سرزمین عشق رسیدم که آنجا محل استراحت دلاوران و جویندگان حقیقت است و در آنجا، افرادی بی‌قرار و بدون هیچ وابستگی را دیدم.
لیکن از روی شرف جاروب خلوتگاه او
از سر زلف سمن فرسای حورا یافتم
هوش مصنوعی: اما با افتخار، از تمیزی و صفای مکان او، موی یاس‌های بهشتی را به یاد آوردم.
هر غباری کز فضای کوی تکمیلش بخاست
من در او خاصیت کحل مسیحا یافتم
هوش مصنوعی: هر ذره غباری که از محیط زیبای او برخاست، من در آن ویژگی خاصی را یافتم که شبیه خاصیت کحل مسیحا بود.
گر نهادم گردن تسلیم پیشش عیب نیست
زانک ذاتش راز هر عیبی معرّا یافتم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر او سر تسلیم فرود آورم، اشکالی ندارد؛ زیرا در وجود او، راز برطرف‌کننده همه عیب‌ها را یافته‌ام.
چون سفر کردم از آن وادی که او را منزلست
دامن کهسار از آب دیده دریا یافتم
هوش مصنوعی: وقتی از آن سرزمین که او در آن جا سکونت دارد سفر کردم، در دامن کوهستان، دریاچه‌ای از اشک یافتم.
جان خواجو باد قندیل عبادتگاه او
کز جهان روشندلان را این تمنی یافتم
هوش مصنوعی: جان خواجو مانند قندیل در محل عبادت اوست، زیرا از جهان روشندلان فقط همین درخواست را به دست آوردم.