شمارهٔ ۲۳ - یمدح السلطلان السلاطین قهرمان الماء و الطین جمال الدولة و الدین شیخ ابواسحق
اهل دل را بین پیام از کوی جانان آمده
جان عالم را نوید از عالم جان آمده
صادقانرا صبح اومید از افق طالع شده
عاشقانرا مدت هجران بپایان آمده
تنگدستان پریشان حال محنت دیده را
مژده ی دولت ز پای تخت سلطان آمده
جان پر درد اسیران بوی درمان یافته
کار بی سامان بی سیمان بسامان آمده
باز مرغان سحر خیز ترنّم ساز را
صبحدم بوی گل از طرف گلستان آمده
یارب انفاس مسیحست این نسیم روح بخش
از دم او درد ما را بوی درمان آمده
گوئیا خاص از برای روح روح آدمست
این شمیم جانفزا از باغ رضوان آمده
ای عزیزان این بشیر از مصر کی تشریف داد
زو سروری با مقیم بیت احزان آمده
خاتم دولت که در چنگال دیو افتاده بود
بنگرید این لحظه با دست سلیمان آمده
گوس دعوت گو بزن هاروت که بینم در دلش
بهجتی از مقدم موسی عمران آمده
آمد از ظلمت برون آن خضر جم رتبت که هست
از لطافت خاک پایش آب حیوان آمده
مژده عالم را که بینم در امور مملکت
رونقی از موکب دارای دوران آمده
رستم کشور گشا و گیو کیسخرو نشان
سوی دارالملک شیراز از سپاهان آمده
خسرو اعظم جمال دین و دنیا آنکه هست
از شکوهش رخنه در قدر قدرخان آمده
گر ندیدی خسرو پرویز را از ملک روم
بار دیگر بر فراز تخت ایران آمده
شخ ابواسحق ابراهیم خلّت را ببین
کامیاب و کامجوی از فرّ یزدان آمده
آنک شد مجموعه ی لطف آلهی ذات او
از پی جمعیت جمعی پریشان آمده
چرخ روئین تن چو دیدش روی در بهرام کرد
گفت رستم بین دگر با زابلستان آمده
این شه خورشید رای ماه رایت را نگر
نعل خنگش شمسه ی ایوان کیوان آمده
هرچه بر لوح ازل تحریر کرده دست صنع
نامه ی اقبال او را عین عنوان آمده
بهر طوی قدر او هر سال بر سیمین طبق
برّه ترک سپهر از مهر بریان آمده
چون شنیده نام دست گوهر افشانش زرشک
آب در چشم پر آب بحر عمّان آمده
این کرامت بین که می بینم جهانرا از علّو
در پناه دولت شاه جهانبان آمده
مغزی پیروزه ی زر دوز چرخ سیمگون
پای قدرش را ز بهر موزه درشان آمده
ای ربیع عمر را قهرت محرم ساخته
و اصطناعت باغ دل را ابر نیسان آمده
خرمن امال را عنف تو آتش در زده
و آیت آجال را تیغ تو برهان آمده
کشته ی اومید را ابر عطایت داده آب
خشکسال آز را ابر تو باران آمده
در ضیافت خانه ی انعام عامت وقت آش
ماه قرص و چرخ اخضر سبزی خوان آمده
در معانی بنده ی رأیت شده سلطان هند
وز معالی خاک پایت تاج خاقان آمده
کسوتی کان دوخته بر قد اقبالت قضا
جیب چرخ اطلس آنرا عطف دامان آمده
چار طاق شش در هفت آشکو یعنی فلک
در گهت را غرفه ئی در جنب ایوان آمده
قرص سیمین جهان آرا که خوانندش قمر
شامی جاه ترا گوی گریبان آمده
چون زند بخت جوانت نوبت کیخسروی
باد طفل دانش پیر تو پیران آمده
تا کشیده طبع حکمت پرورت خوان هنر
لقمه خوار از سفره ی فضل تو لقمان آمده
با هزاران دیده گردون پایه ی قدر ترا
دیده از رفعت برون از حد امکان آمده
چون شه ملک رسالت بحر احسانی و من
در مدیحت قابل تحسین حسّان آمده
صبر ایوبی بباید تا ببیند روزگار
همچو داعی مدح پردازی ز کرمان آمده
تا بود سلطان سیمین تخت زرین تاج را
هفت اقلیم فلک در تحت فرمان آمده
منشی دیوان گردون بادت از فرط جلال
کمترین دفتر کش نوّاب دیوان آمده
وانک او نخجیر تیر آسمان گیر تو نیست
همچو گاو چرخ در کیش تو قربان آمده
شمارهٔ ۲۲ - فی الحقیقة و اثبات النفس الناطقه و یتخلص به البنی علیه الصلوة و السلام: دوش چون در جنبش آمد قلزم سودای منشمارهٔ ۲۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخان الاعدل الاکرم معزالدنیا و الدین جانی بیگ خان خلّد الله سلطانه: ای ز خاک درگهت خضر آب حیوان یافته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اهل دل را بین پیام از کوی جانان آمده
جان عالم را نوید از عالم جان آمده
هوش مصنوعی: آدمهای عاشق و اهل دل، پیامی از سوی معشوق دریافت کردهاند. این پیام به آنها نوید میدهد که جان عالم از دنیای روح و حقیقت برآمده است.
صادقانرا صبح اومید از افق طالع شده
عاشقانرا مدت هجران بپایان آمده
هوش مصنوعی: روز امید برای راستگویان فرا رسیده و خورشید طلوع کرده است، و برای عاشقان، زمان جدایی به پایان رسیده است.
تنگدستان پریشان حال محنت دیده را
مژده ی دولت ز پای تخت سلطان آمده
هوش مصنوعی: خبر خوشی به بیپناهان و دردمندان رسیده است که نعمت و لطف و مهربانی از سوی سلطانی بزرگ به آنها میرسد.
جان پر درد اسیران بوی درمان یافته
کار بی سامان بی سیمان بسامان آمده
هوش مصنوعی: روح پر از درد اسیران، بویی از درمان گرفته و کار بینظم و بیسر و سامان، اکنون به سامان رسیده است.
باز مرغان سحر خیز ترنّم ساز را
صبحدم بوی گل از طرف گلستان آمده
هوش مصنوعی: پرندگان صبحخیز دوباره آواز میخوانند و هنگام صبح بوی گل از سوی گلستان به مشام میرسد.
یارب انفاس مسیحست این نسیم روح بخش
از دم او درد ما را بوی درمان آمده
هوش مصنوعی: خدايا، اين نسيم روحبخش که از نفس مسيح در وزيدن است، نشاندهندهای از درمان دردها و مشکلات ماست.
گوئیا خاص از برای روح روح آدمست
این شمیم جانفزا از باغ رضوان آمده
هوش مصنوعی: به نظر میرسد این عطر دلانگیز که به مشام میرسد، خاص روح آدمی است و از باغ بهشت آمده است.
ای عزیزان این بشیر از مصر کی تشریف داد
زو سروری با مقیم بیت احزان آمده
هوش مصنوعی: ای عزیزان، این پیامآور از مصر چه موقع به اینجا آمده است و با خود سروری را به همراه دارد که در خانهی غم حضور دارد.
خاتم دولت که در چنگال دیو افتاده بود
بنگرید این لحظه با دست سلیمان آمده
هوش مصنوعی: خاتم قدرت که در دست دیو قرار داشت، حالا با دستان سلیمان به شما نشان داده میشود.
گوس دعوت گو بزن هاروت که بینم در دلش
بهجتی از مقدم موسی عمران آمده
هوش مصنوعی: به گوس دعوت کن و بگو که هاروت به میدان بیاید تا ببینم در دل او چه شادی و خوشحالی به خاطر ورود موسی پسر عمران وجود دارد.
آمد از ظلمت برون آن خضر جم رتبت که هست
از لطافت خاک پایش آب حیوان آمده
هوش مصنوعی: نورانی شد و از تاریکی خارج شد آن خضر با مقام و رتبه، که به خاطر لطافت خاک پایش، آب حیات جاری شده است.
مژده عالم را که بینم در امور مملکت
رونقی از موکب دارای دوران آمده
هوش مصنوعی: خبر خوشی داریم که وضعیت کشور در حال بهتر شدن است و نشانههایی از زندگی و نشاط از سوی ruler به چشم میخورد.
رستم کشور گشا و گیو کیسخرو نشان
سوی دارالملک شیراز از سپاهان آمده
هوش مصنوعی: رستم، که قهرمانی است تاریخساز و گیو، پسر کیسخرو، در حال حرکت به سوی دارالملک شیراز از سپاهان هستند.
خسرو اعظم جمال دین و دنیا آنکه هست
از شکوهش رخنه در قدر قدرخان آمده
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ و زیبای دین و دنیا، کسی که از شکوه و عظمتش، حتی ستارگان نیز تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
گر ندیدی خسرو پرویز را از ملک روم
بار دیگر بر فراز تخت ایران آمده
هوش مصنوعی: اگر خسرو پرویز را از سرزمین روم ندیدی، اکنون دوباره بر فراز تخت ایران نشسته است.
شخ ابواسحق ابراهیم خلّت را ببین
کامیاب و کامجوی از فرّ یزدان آمده
هوش مصنوعی: بنگر به ابواسحاق ابراهیم که به موفقیت و خوشبختی رسیده و از نعمت و برکت خداوند بهرهمند شده است.
آنک شد مجموعه ی لطف آلهی ذات او
از پی جمعیت جمعی پریشان آمده
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود خداوند خود تجلی کامل رحمت و لطف الهی است و از میان جمعیتی پراکنده، به یکجا جمع شدهاند تا به او نزدیک شوند.
چرخ روئین تن چو دیدش روی در بهرام کرد
گفت رستم بین دگر با زابلستان آمده
هوش مصنوعی: چرخ فلک وقتی چهره بهرام را دید، گفت: رستم هم این بار از زابلستان آمده است.
این شه خورشید رای ماه رایت را نگر
نعل خنگش شمسه ی ایوان کیوان آمده
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و شکوه یک پادشاه یا شخصیت برجسته میپردازد که مانند خورشید درخشان و ماه درخشان است. او برتخت سلطنت نشسته و نشانهای از عظمت و قدرت را به نمایش میگذارد. در این تصویر، اشاره به عناصر طبیعی و آسمانی به وضوح حس زیبایی و اهمیت این شخصیت را منتقل میکند.
هرچه بر لوح ازل تحریر کرده دست صنع
نامه ی اقبال او را عین عنوان آمده
هوش مصنوعی: هر آنچه که از قبل برای سرنوشت او نوشته شده، به وضوح در زندگیاش مشاهده میشود و به عنوان سرنوشتش شناخته میشود.
بهر طوی قدر او هر سال بر سیمین طبق
برّه ترک سپهر از مهر بریان آمده
هوش مصنوعی: هر سال به خاطر ارزش و اهمیت او، بر روی ظرف نقرهای، بهترین و زیباترین هدیه از آسمان به مناسبت مهر به دنیا آمده است.
چون شنیده نام دست گوهر افشانش زرشک
آب در چشم پر آب بحر عمّان آمده
هوش مصنوعی: وقتی نام دست زیبای او را میشنوم، اشکم مثل آب زرشک به چشمانم میآید و هماکنون دریاچهای از اشک برای او در چشمانم وجود دارد.
این کرامت بین که می بینم جهانرا از علّو
در پناه دولت شاه جهانبان آمده
هوش مصنوعی: این کرامت را ببین که به وضوح مشاهده میکنم؛ جهان تحت حمایت و فرمانروایی شاه جهانی قرار دارد.
مغزی پیروزه ی زر دوز چرخ سیمگون
پای قدرش را ز بهر موزه درشان آمده
هوش مصنوعی: مغزی از طلا و با ارزش، در حال دوختن و طراحی با نخ نقرهای است و به خاطر اهمیت و ارزشش، پایش در کنار اسم و رسمش به نمایش درآمده است.
ای ربیع عمر را قهرت محرم ساخته
و اصطناعت باغ دل را ابر نیسان آمده
هوش مصنوعی: ای بهار! خشم تو باعث شده است که عمر را به محرمیت وا دارد و باران نیسان باغ دل را سیراب کرده است.
خرمن امال را عنف تو آتش در زده
و آیت آجال را تیغ تو برهان آمده
هوش مصنوعی: آرزوهای بزرگم مانند خرمنی است که تو با نیروی خود شعلهور کردهای و نشانههای سرنوشت و مرگ، مانند شمشیری است که به وضوح نمایان شدهاند.
کشته ی اومید را ابر عطایت داده آب
خشکسال آز را ابر تو باران آمده
هوش مصنوعی: امید کسی که از بین رفته، با بارانی که تو نازل کردهای، احیا شده است. خشکی و کینهای که وجود داشت، حالا به لطف تو پرآب شده است.
در ضیافت خانه ی انعام عامت وقت آش
ماه قرص و چرخ اخضر سبزی خوان آمده
هوش مصنوعی: در مهمانی که به خاطر نعمتها برگزار شده است، وقتِ صرف غذا، ماه آبی و خورشید سبز در حال درخشش هستند و سفرهای پر از غذاهای خوشمزه چیده شده است.
در معانی بنده ی رأیت شده سلطان هند
وز معالی خاک پایت تاج خاقان آمده
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر جلال و عظمت یک پادشاه است که به قدری باعظمت و باوقار است که حتی بندگانش نیز در مقام او قرار گرفتهاند. او در دسترسی به معانی و ارزشها همچون یک سلطان میدرخشد و از پایینترین مرتبهها، یعنی خاک پایش، نشانهای از قدرت و شکوه خود به نمایش میگذارد. در واقع، این تصویرگری نشان میدهد که عظمت او به قدری است که همه چیز به اطراف او و مقامش مربوط میشود.
کسوتی کان دوخته بر قد اقبالت قضا
جیب چرخ اطلس آنرا عطف دامان آمده
هوش مصنوعی: لباسی که برای قامت تو دوخته شده است، از قضا و تقدیر به شکل جیبهای چرخان اطلس، به دامنت میافتد.
چار طاق شش در هفت آشکو یعنی فلک
در گهت را غرفه ئی در جنب ایوان آمده
هوش مصنوعی: به معنای واقعی، آسمان با شش در و چهار طاق به شکلی زیبا و بزرگ ساخته شده است، و در هر دورانی، صفحاتی از زندگی شما در کنار جایگاه اصلی قرار دارد.
قرص سیمین جهان آرا که خوانندش قمر
شامی جاه ترا گوی گریبان آمده
هوش مصنوعی: ماه زیبایی که به نام قمر شهرت دارد، درخشندگی خاصی به دنیا میبخشد و به گونهای است که هر کس به او نگاه کند، مجذوبش میشود. او مانند دامن سرخ در کنار دیگران میدرخشد و توجه همه را به خود جلب میکند.
چون زند بخت جوانت نوبت کیخسروی
باد طفل دانش پیر تو پیران آمده
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و بخت جوانی تو در اوج است، نوبت برتری و بزرگی پادشاهی کیخسرو خواهد بود، اما در این میان، دانایی و تجربهای که از پیران به دست میآوری، با ارزش است.
تا کشیده طبع حکمت پرورت خوان هنر
لقمه خوار از سفره ی فضل تو لقمان آمده
هوش مصنوعی: تا زمانی که ذوق و استعداد حکمت تو وجود دارد، افرادی همچون لقمان از سفرهی دانش و فضل تو بهرهمند میشوند.
با هزاران دیده گردون پایه ی قدر ترا
دیده از رفعت برون از حد امکان آمده
هوش مصنوعی: با هزاران چشم، عظمت تو را نظارهگر هستند که به خاطر بلندی مقام تو، از حد تصور فراتر رفتهاند.
چون شه ملک رسالت بحر احسانی و من
در مدیحت قابل تحسین حسّان آمده
هوش مصنوعی: تو مانند پادشاهی هستی که پیامآور خیر و احسان است، و من در ستایش تو، شایسته تحسین شاعران آمدهام.
صبر ایوبی بباید تا ببیند روزگار
همچو داعی مدح پردازی ز کرمان آمده
هوش مصنوعی: شخص باید مانند ایوب صبر زیادی داشته باشد تا بتواند روزی را ببیند که اوضاع و احوال به شکلی خوشایند و دلپذیر تغییر کند، مانند شاعری که از کرمان برای ستایش آمده است.
تا بود سلطان سیمین تخت زرین تاج را
هفت اقلیم فلک در تحت فرمان آمده
هوش مصنوعی: تا زمانی که پادشاهی با تاج و تخت طلایی بر سر کار باشد، هفت اقلیم آسمان تحت فرمان او خواهد بود.
منشی دیوان گردون بادت از فرط جلال
کمترین دفتر کش نوّاب دیوان آمده
هوش مصنوعی: فرستادهای از جانب آسمان بفرست که به خاطر عظمتش، اندکترین دفتر را برای شاهان و سلاطین نوشته است.
وانک او نخجیر تیر آسمان گیر تو نیست
همچو گاو چرخ در کیش تو قربان آمده
هوش مصنوعی: تو مانند یک جانور شکارچی نیستی که تیر آسمان را بگیرد، بلکه همچون گاوی هستی که برای پرستش و قربانی شدن در چرخ زندگیات آمده است.