شمارهٔ ۲۰ - یمدح الشیخ العالم قدوة الاوتاد و الاقطاب سیف الحق و الدین الباخرزی قدس الله روحه
دوش چون سیمرغ زرّین کوه بر قاف آشیان
آمدند از هر طرف مرغان شبخوان در فغان
شیشه ی شفّاف گشت از دوده ی ظلمت سیاه
و اتش نشّاف شد در شیشه ی شامی نهان
بسکه موج قیرگون برخاست از دریای قار
قیر فام آمد جهان از قیروان تا قیروان
عنبر خادم سر صندوق جوهر برگشاد
تا مرصّع کرد گردون لاژوردی پرنیان
مصریان از نیل بگذشتند و از اقصای شام
گشت پیدا سایه چتر شه هندوستان
شب که شاهان حبش مهراج زنگش می نهند
بر فراز ادهم افکند از غسق بر گستوان
منطقی گشت آتش خورشید و شد سطح هوا
از دل پرتاب این گردون گردان پر دخان
بدر شامی کو چراغ بزمگاه کبریاست
از رخ رخشنده روشن کرده بزم اختران
داده گل رویان نرگس چشم علوی را شفق
دردنوشان افق را باده ی چون ارغوان
من بخوناب جگر بر چهره می کردم سواد
هرچه آن درباب خون دیده ام می شد روان
خاره سایان غمم را چون گران می شد رکاب
باد پایان سرشکم را سبک می شد عنان
گه چو ماهی می شدم مستغرق دریای دل
گاه چون مه می نهادم روی در صحرای جان
مهد انس از چار طاق عنصر آوردم برون
وز فراز هفت خرگه برکشیدم سایبان
چرخ اطلس را بخون دل بشستم آستین
قطب گردونرا بمژگان نقش بستم آستان
چون نمی دیدم مکانی در خور تمکین خویش
از مکان بگذشتم و کردم وطن در لامکان
گلشنی دیدم همه پر گل ولیکن بی ذبول
بلبلان در وی همه گویا ولیکن بی زبان
عرصه ئی از چار حدّ طبع و ارکان برکنار
خطه ئی از شهر بند چرخ و انجم بر کران
قائلان آن شبستان همچو طوطی در سخن
طائران آن گلستان همچو عنقا بی نشان
بی تکلّم یک بیک با اهل معنی در حدیث
بی تلفّظ جمله با اهل معانی در بیان
فصلشان بی انفصال و وصلشان بی اجتماع
بعدشان بی ارتداد و قربشان بی اقتران
خاطرم گاهی نظر می باخت با رخسار این
فکرتم گاهی فرس می تاخت در مضمار آن
گفتم آیا این جماعت را که باشد مقتدا
عقل مرشد گفت مقصود وجود انس و جان
گوهر درج ولایت قبله ی روی زمین
اختر برج هدایت زبده ی دور زمان
سیف دین الحق و الدنیا امام الخافقین
شمع جمع اولیا سرّاله المستعان
در حدیث ارخوانده ئی السیف محّاالذنوب
از پی محو گنه نام بزرگ او بخوان
آنکه پای منبرش بودی فلک را بوسه جای
وانک رای انورش بودی ملکرا ترجمان
شد سپهر از خاکروب معبد او سر فراز
و اختران از همت عالی او صاحبقران
از تفاخر نعل اسبش پاره ی کف الخضیب
وز شرف نعلین او اکلیل فرق فرقدان
خوانده روح قدسی او را موسی عیسی نفس
گفته عقل علوی او را عیسی موسی بیان
آسمان با آستانش پیش عقل دوربین
بوده هم چندان مسافت کز زمین تا آسمان
مدحت او شیر گیران سپهری را شراب
همّت او گوسفندان سماوی را شبان
در حقیقت ره نشینان درش سلطان نشین
در طریقت بی نشانان درش سلطان نشان
قدر او از رایت رفعت سپهری بر سپهر
صدر او در عالم معنی جهانی در جهان
گوشه ی سجاده ی او ملک و ملت را پناه
و التفات خاطر او دین و دولت را ضمان
پیر گردون خادم درگاه او را طفل راه
شاخ طوبی باغبانش را گیاه بوستان
کمترین مولای او صد یزدجرد و کیقباد
کمترین لالای او صد هرمز و نوشیروان
بی وجود طاعتش مستوجب خواری عزیز
بی ولای حضرتش مستغرق طغیان طغان
بنده رای گدایان درش چیپور ورای
خانه روب ساکنان کوی از فغفور وخان
جسته سلطانان ز فتح آباد او فتح و ظفر
یافته شاهان ز حرز نام او امن و امان
میزبان جنتش را بوده از فرط جلال
کاسه های سبز زر کار فلک بر روی خوان
گشته طاوسان قدسی در وثاقش جلوه گر
کرده شهبازان عرشی بر رواقش آشیان
عقد دستارش شکسته رونق تاج قباد
مسندش یکسو نهاده نام تخت اردوان
تا زدم بر چرخ اخضر سایبان مهر او
شد دل دانش فروزم با عطارد توأمان
تا نبیند گنبد شش طاق را کس بی هوا
بی هوای او مبادا حاصل کس جز هوان
صیت خواجو باد همچون نام او آفاق گیر
زانک در قلب سخن چون سیف شد رطب اللسان
شمارهٔ ۱۹ - یمدح الامیر الاعظم الشهریار المعظّم خسرو الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد بن مظفر زیدت معدلته: شاید ار ساید علم زین فتح سر بر آسمانشمارهٔ ۲۱ - فی نعت النبی علیه الصلوة و السلام: ای مگس ران وثاقت شهپر روح الامین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چون سیمرغ زرّین کوه بر قاف آشیان
آمدند از هر طرف مرغان شبخوان در فغان
هوش مصنوعی: دیشب مثل سیمرغ طلایی که بر قلهی قاف نشسته است، پرندگان شبخوان از هر سو به شدت شکایت و ناله کردند.
شیشه ی شفّاف گشت از دوده ی ظلمت سیاه
و اتش نشّاف شد در شیشه ی شامی نهان
هوش مصنوعی: شیشهای که در ابتدا تیره و کدر بود به دلیل دود و سیاهی روشن و شفاف شد، و آتش درون آن نیز به روشنی بیشتری درآمد.
بسکه موج قیرگون برخاست از دریای قار
قیر فام آمد جهان از قیروان تا قیروان
هوش مصنوعی: به اندازهای که موجهای تاریک و سنگین از دریای قیرجانی برمیخیزند، جهان از یک طرف تا طرف دیگر با رنگ قیر، فراگیر میشود.
عنبر خادم سر صندوق جوهر برگشاد
تا مرصّع کرد گردون لاژوردی پرنیان
هوش مصنوعی: بوی خوش عنبر مثل خدمتکار از صندوقی خارج شد و در آسمان، چنان که گردونهای از ابریشم لاجوردی تزیین شده است، گسترش یافت.
مصریان از نیل بگذشتند و از اقصای شام
گشت پیدا سایه چتر شه هندوستان
هوش مصنوعی: مردم مصر از رود نیل عبور کردند و از دورترین نقاط شام به چشم آمدند که سایه چتر پادشاه هند را میپوشاند.
شب که شاهان حبش مهراج زنگش می نهند
بر فراز ادهم افکند از غسق بر گستوان
هوش مصنوعی: در شب، وقتی پادشاهان عشق، زنگی را بر فراز اسب سیاه قرار میدهند، تاریکی بر زمین گسترده میشود.
منطقی گشت آتش خورشید و شد سطح هوا
از دل پرتاب این گردون گردان پر دخان
هوش مصنوعی: آتش خورشید تابشی منطقی پیدا کرد و در نتیجه، جو زمین پر شد از دودی که به خاطر گردش این کره گردان ایجاد شده بود.
بدر شامی کو چراغ بزمگاه کبریاست
از رخ رخشنده روشن کرده بزم اختران
هوش مصنوعی: ماه شب چهاردهم مانند چراغی در محفل بزرگان است که با تابش نور خود، جمع ستارهها را روشن کرده است.
داده گل رویان نرگس چشم علوی را شفق
دردنوشان افق را باده ی چون ارغوان
هوش مصنوعی: نرگس چشمهای اهل بیت همچون گلهای زیبا، در افق به رنگ شفق در حال جلوهگری هستند و گویی بادهای به رنگ ارغوان را به عاشقان خود ارایه میدهند.
من بخوناب جگر بر چهره می کردم سواد
هرچه آن درباب خون دیده ام می شد روان
هوش مصنوعی: من بر روی گوشت لطیف جگر اثر میگذاشتم و هر چه در مورد خون دیدهام، به راحتی بر روی چهره میریخت.
خاره سایان غمم را چون گران می شد رکاب
باد پایان سرشکم را سبک می شد عنان
هوش مصنوعی: در زمانهای سخت و پر از غم، احساس میکنم بار غم و اندوه بر دوش من سنگینی میکند، اما با وزش نسیم، احساس میکنم که درد و رنج من سبک میشود و به نوعی کنترل بیشتری بر احساساتم پیدا میکنم.
گه چو ماهی می شدم مستغرق دریای دل
گاه چون مه می نهادم روی در صحرای جان
هوش مصنوعی: گاهی مانند ماهی در عمق دریا، غرق در احساسات قلبیام میشوم و گاهی مانند مه، رخسارم را در بیابان وجودم قرار میدهم.
مهد انس از چار طاق عنصر آوردم برون
وز فراز هفت خرگه برکشیدم سایبان
هوش مصنوعی: من محیط دوستداشتنی و آرامشبخش را از میان چهار دیوار عنصر بیرون آوردم و از بالای هفت خیمه، سایبانی بر افراشتم.
چرخ اطلس را بخون دل بشستم آستین
قطب گردونرا بمژگان نقش بستم آستان
هوش مصنوعی: من با خون دل، چرخ زمان را شستشو دادم و با مژگانم بر آستان قطب گردون نقش و نگاری قرار دادم.
چون نمی دیدم مکانی در خور تمکین خویش
از مکان بگذشتم و کردم وطن در لامکان
هوش مصنوعی: چون نتوانستم جایی پیدا کنم که شایسته مقام و منزلت من باشد، از آن مکان عبور کردم و در جایی نامشخص و بیمکان سکنی گزیدم.
گلشنی دیدم همه پر گل ولیکن بی ذبول
بلبلان در وی همه گویا ولیکن بی زبان
هوش مصنوعی: در باغی را دیدم که پر از گل بود، اما هیچ بلبل آوازخوانی در آنجا نبود. همه چیز زیبا و شگفتانگیز به نظر میرسید، اما هیچکس نمیتوانست احساساتش را بیان کند.
عرصه ئی از چار حدّ طبع و ارکان برکنار
خطه ئی از شهر بند چرخ و انجم بر کران
هوش مصنوعی: فضایی از چهار جهت طبیعت و اصول وجود، جدا از تمام محدودیتها و وابستگیها، نقطهای در خارج از شهر و در بالای زمین و آسمان قرار دارد.
قائلان آن شبستان همچو طوطی در سخن
طائران آن گلستان همچو عنقا بی نشان
هوش مصنوعی: در آن شبستان، افرادی مانند طوطی در صحبت کردن شبیه به پرندههای آن گلستان هستند، در حالی که پرندههای آن گلستان همچون عنقا، در حقیقت نمادین و بینشان هستند.
بی تکلّم یک بیک با اهل معنی در حدیث
بی تلفّظ جمله با اهل معانی در بیان
هوش مصنوعی: بدون نیاز به گفتوگو، انسان میتواند با اهل معنویت در ارتباط باشد و سخن بگوید. بدون آنکه کلمات را ادا کند، میتوان با کسانی که به معانی عمیق آگاهاند، به تبادل اندیشه پرداخت.
فصلشان بی انفصال و وصلشان بی اجتماع
بعدشان بی ارتداد و قربشان بی اقتران
هوش مصنوعی: فصل آنها همیشه ادامه دارد و ارتباطشان بدون نیاز به تجمع است. فاصلهای بین آنها وجود ندارد و نزدیکیشان به یکدیگر بدون وابستگی است.
خاطرم گاهی نظر می باخت با رخسار این
فکرتم گاهی فرس می تاخت در مضمار آن
هوش مصنوعی: گاهی خاطرهام به زیبایی چهرهات معطل میشود و گاهی افکارم مانند اسبی تندرو در میدان مسابقه به این سو و آن سو میرود.
گفتم آیا این جماعت را که باشد مقتدا
عقل مرشد گفت مقصود وجود انس و جان
هوش مصنوعی: من از او پرسیدم که این گروه چه کسی را رهبر و پیشوای خود میدانند. او پاسخ داد: منظور از این سؤال وجود انسان و روح اوست.
گوهر درج ولایت قبله ی روی زمین
اختر برج هدایت زبده ی دور زمان
هوش مصنوعی: گوهر درخشان ولایت، مرکز و محور زمین است و ستارهای که راهنمایی میکند، بهترین و برترین فرد در دوران خود است.
سیف دین الحق و الدنیا امام الخافقین
شمع جمع اولیا سرّاله المستعان
هوش مصنوعی: سیف دین حق و دنیا، امامی که بر دو طرف عالم حاکم است، مانند شمعی روشن است که در کنار اویای الهی قرار دارد و او تنها ملجأ و کمککار است.
در حدیث ارخوانده ئی السیف محّاالذنوب
از پی محو گنه نام بزرگ او بخوان
هوش مصنوعی: اگر در گفتار آمده است که شمشیر گناهان را محو میکند، پس در پی پاک شدن از گناه، نام بزرگ او را بخوان.
آنکه پای منبرش بودی فلک را بوسه جای
وانک رای انورش بودی ملکرا ترجمان
هوش مصنوعی: کسی که در پای منبرش نشسته و به او احترام میگذاشتی، اکنون در مقام بلندی است و ستارهها را به خود نزدیک کرده است. او که به عنوان ترجمان و مفسر عالم هستی معرفی شده، شأن و منزلتی بسیار والایی دارد.
شد سپهر از خاکروب معبد او سر فراز
و اختران از همت عالی او صاحبقران
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تلاش و زحمت او شکوه و زیبایی پیدا کرد و ستارهها نیز به خاطر اراده و بلندی همت او در جایگاه رفیع قرار گرفتند.
از تفاخر نعل اسبش پاره ی کف الخضیب
وز شرف نعلین او اکلیل فرق فرقدان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزش نعل اسب اشاره میکند که به خاطر تفاخر و بزرگنمایی پاره شده است. همچنین، نعلین او به گونهای زیباست که مانند تاجی بر فرق ستارههای آسمان میدرخشد و نشاندهندهی شرف و مقام بالای اوست. بهطور کلی، این تصویر به تجمل و زیبایی در اشیاء و موجودات اشاره دارد.
خوانده روح قدسی او را موسی عیسی نفس
گفته عقل علوی او را عیسی موسی بیان
هوش مصنوعی: روح مقدس او را موسی و عیسی نامیدهاند، زیرا عقل الهیاش او را عیسی و موسی معرفی میکند.
آسمان با آستانش پیش عقل دوربین
بوده هم چندان مسافت کز زمین تا آسمان
هوش مصنوعی: آسمان به قدری از زمین فاصله دارد که عقل نمیتواند به راحتی آن را درک کند و این فاصله چنان زیاد است که از تصور ما خارج است.
مدحت او شیر گیران سپهری را شراب
همّت او گوسفندان سماوی را شبان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی پرداخته که در زمینۀ افتخار و بزرگمنشی بینظیر است. او مانند شکارچی قهرمان، در آسماننشینان، به مقام و محبوبیت دست یافته که نشاندهنده هنر و لیاقت اوست. به نوعی، او نقشی مشابه شبان را برای افراد والا و برجسته ایفا میکند و آنها را با توانایی و تلاش خود هدایت میکند.
در حقیقت ره نشینان درش سلطان نشین
در طریقت بی نشانان درش سلطان نشان
هوش مصنوعی: در واقع، کسانی که در راه حق حرکت میکنند در نزد خداوند، مقام والایی دارند، و در مسیر روحانی، افرادی که نشانههای ظاهری ندارند نیز به همین ترتیب، به حقیقت نزدیکاند.
قدر او از رایت رفعت سپهری بر سپهر
صدر او در عالم معنی جهانی در جهان
هوش مصنوعی: ارزش او از عظمت آسمانها بالاتر است و مقام او در عالم معنا به گونهای است که مانند جهانی در دنیا میدرخشد.
گوشه ی سجاده ی او ملک و ملت را پناه
و التفات خاطر او دین و دولت را ضمان
هوش مصنوعی: در جایگاه او، مردم و سرزمینشان آرامش مییابند و توجه و احساس او، ضامن ایمان و حکومت است.
پیر گردون خادم درگاه او را طفل راه
شاخ طوبی باغبانش را گیاه بوستان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این بیت به توصیف کسی اشاره دارد که در برابر خداوند به خدمت مشغول است و او را مانند یک کودک در حال پرورش در باغی زیبا تصور میکند. این باغبان به مانند شاخ طوبی، نماد زیبایی و زندگی در بهشت، گیاهان را در بوستان میکارد و از آنها نگهداری میکند. این تصویر به معنای پرورش و رشد معنوی و الهی با نظارت و مراقبت خداوند است.
کمترین مولای او صد یزدجرد و کیقباد
کمترین لالای او صد هرمز و نوشیروان
هوش مصنوعی: کمترین مقام و رتبۀ او از صد یزدجرد و کیقباد بالاتر است و پایینترین مقام او به اندازۀ صد هرمز و نوشیروان ارزشمند است.
بی وجود طاعتش مستوجب خواری عزیز
بی ولای حضرتش مستغرق طغیان طغان
هوش مصنوعی: بدون وجود اطاعت از او، انسان به ذلت میافتد و عزیزش را از دست میدهد و بدون ولایت او، در طغیان و سرکشی غرق میشود.
بنده رای گدایان درش چیپور ورای
خانه روب ساکنان کوی از فغفور وخان
هوش مصنوعی: من طلبکار دل زار گدایانم و در بزم و خوشیهای زندگی، صدای چیزی فراتر از خانهام را میشنوم و در کنار ساکنان کوچهای پر از غم و اندوه قرار دارم.
جسته سلطانان ز فتح آباد او فتح و ظفر
یافته شاهان ز حرز نام او امن و امان
هوش مصنوعی: سلطانان از پیروزیهای خود به گنجینهای دست یافتهاند و شاهان به خاطر نام و اعتبار او احساس امنیت و آرامش میکنند.
میزبان جنتش را بوده از فرط جلال
کاسه های سبز زر کار فلک بر روی خوان
هوش مصنوعی: میزبان با جلال خود، سفرهای از زیبایی و ثروت را چیده است که به شکل کاسههای سبز و زرین بر روی آن قرار دارد. این سفره از نعمتهای بهشتی است و آسمان نیز در این تزئین نقشی مهم دارد.
گشته طاوسان قدسی در وثاقش جلوه گر
کرده شهبازان عرشی بر رواقش آشیان
هوش مصنوعی: طاوسهای قدسی در بند او به زیبایی خود را نمایش دادهاند و شاهبازان آسمانی بر بام او nesting کردهاند.
عقد دستارش شکسته رونق تاج قباد
مسندش یکسو نهاده نام تخت اردوان
هوش مصنوعی: دستار او که نشانگر مقام و رتبه است، از هم گسسته و زیبایی تاج قباد تحتالشعاع قرار گرفته، در حالی که تخت اردوان به کناری گذاشته شده است.
تا زدم بر چرخ اخضر سایبان مهر او
شد دل دانش فروزم با عطارد توأمان
هوش مصنوعی: وقتی که بر گردونه سبز بزنم، سایبان خورشید او میشود و دل من با دانش و آگاهی، همزمان با عطارد روشن میگردد.
تا نبیند گنبد شش طاق را کس بی هوا
بی هوای او مبادا حاصل کس جز هوان
هوش مصنوعی: تا وقتی که کسی گنبد ششطاق را نبیند، بدون تفکر و بیهدف نسبت به او عمل نکند، زیرا هیچکس جز در هوای او به جایی نمیرسد.
صیت خواجو باد همچون نام او آفاق گیر
زانک در قلب سخن چون سیف شد رطب اللسان
هوش مصنوعی: شهرت خواجو مانند نام او در سراسر جهان پخش شده است، زیرا سخنان او به قدری شیرین و لطیف است که همچون میوهای خوشمزه در زبان جاری میشود.
حاشیه ها
1402/07/08 05:10
رضا پروا
هر چه آن در باب خون بر دیده ام می شد روان