گنجور

شمارهٔ ۶۹

سپیده دم که صبا بر چمن گذر می کرد
دل مرا ز گلستان جان خبر می کرد
چو غنچه از لب آن سیمبر سخن می گفت
دهان غنچه پر از خرده های زر می کرد
اگر ز نرگس مستش چمن نشان می داد
دلم بدیده ی حسرت درو نظر می کرد
تذرو جان من از آشیان برون می شد
چو گوش بر سخن بلبل سحر می کرد
شکوفه بهر تماشای باغ عارض دوست
سر از دریچه ی چوبین شاخ بر می کرد
کمان ابروی آن که چو یاد میکردم
خدنگ آه من از آسمان گذر می کرد
فلک بیاد تن سیمگون مهرویان
درست روی من از مهر دل چو زر می کرد
سحر که شاهد خاور نقاب بر می داشت
حدیث روی تو ناهید با قمر می کرد
ز شوق لعل تو هر لحظه مردم چشمم
لب پیاله بخوناب دیده تر می کرد
دبیر از آن لب شیرین حکایتی می راند
دهان تنگ قلم را پر از شکر می کرد
روان خسته ی خواجو ز شهر بند وجود
بعزم ملک عدم دمبدم سفر می کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپیده دم که صبا بر چمن گذر می کرد
دل مرا ز گلستان جان خبر می کرد
هوش مصنوعی: در صبح زود، زمانی که نسیم صبحگاهی بر چمن عبور می‌کرد، دل من از زیبایی گلستان و جانم آگاهی پیدا می‌کرد.
چو غنچه از لب آن سیمبر سخن می گفت
دهان غنچه پر از خرده های زر می کرد
هوش مصنوعی: زبان آن دختر زیبا به شیرینی و لطافت گل غنچه است، و وقتی که صحبت می‌کند، انگار دهانش پر از دانه‌های طلا می‌شود.
اگر ز نرگس مستش چمن نشان می داد
دلم بدیده ی حسرت درو نظر می کرد
هوش مصنوعی: اگر چمن به زیبایی نرگس درباره‌اش چیزی می‌گفت، دل من با حسرت به آن نگاه می‌کرد.
تذرو جان من از آشیان برون می شد
چو گوش بر سخن بلبل سحر می کرد
هوش مصنوعی: جان من از خانه خارج می‌شد وقتی که به آواز بلبل در صبح گوش می‌دادم.
شکوفه بهر تماشای باغ عارض دوست
سر از دریچه ی چوبین شاخ بر می کرد
هوش مصنوعی: شکوفه‌ها برای زیبایی باغ، از میان شاخ و برگ درختان به تماشا آمده‌اند و چهره دوست را از پشت دریچه‌ای چوبی به تصویر می‌کشند.
کمان ابروی آن که چو یاد میکردم
خدنگ آه من از آسمان گذر می کرد
هوش مصنوعی: ابروان او به قدری زیبا و تاثیرگذار است که وقتی به یادش می‌افتم، حسرت و آه من به آسمان می‌رسد.
فلک بیاد تن سیمگون مهرویان
درست روی من از مهر دل چو زر می کرد
هوش مصنوعی: آسمان به یاد زیبایی‌های دختران با موهای نقره‌ای، به طور خاص بر من می‌تابد، در حالی که محبتشان مانند طلا در دل من می‌درخشد.
سحر که شاهد خاور نقاب بر می داشت
حدیث روی تو ناهید با قمر می کرد
هوش مصنوعی: در صبح هنگام، وقتی که آفتاب با زیبایی خود نمایان می‌شد، داستان زیبایی تو مانند داستان ناهید و ماه به تصویر کشیده می‌شد.
ز شوق لعل تو هر لحظه مردم چشمم
لب پیاله بخوناب دیده تر می کرد
هوش مصنوعی: از شوق و عشق به لعل زیبای تو، هر لحظه جانم از چشمم می‌رهید و لب پیاله را با اشک‌های چکیدنی پر می‌کرد.
دبیر از آن لب شیرین حکایتی می راند
دهان تنگ قلم را پر از شکر می کرد
هوش مصنوعی: نویسنده با زبانی شیرین و زیبا داستانی را روایت می‌کند و با به کار بردن کلمات دلنشین، نوشته‌اش را به بهترین شکل ممکن تزئین می‌کند.
روان خسته ی خواجو ز شهر بند وجود
بعزم ملک عدم دمبدم سفر می کرد
هوش مصنوعی: خواجو که روحش خسته و نگران است، به دلیل زندگی در دنیای مادی و محدودیت‌های آن، با هدف رسیدن به انجامی برتر و آزادتر، مرتب در حال سفر و جستجوست.