گنجور

شمارهٔ ۶۷

دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد
وین جگر سوخته را از گذر او چه رسد
از برم رفت و من بیدل و دین بر سر راه
مترصد که پیامم زبر او چه رسد
شد بچین سر زلف تو و این عین خطاست
تا من دلشده را از سفر او چه رسد
خبرت هست که شب تا بسحر منتظرم
بر سر کوی ستم تا خبر او چه رسد
جز غبار دل شوریده من خاکی را
نیست معلوم که از خاک در او چه رسد
آنک هر لحظه رسد خون جگر بر کمرش
کس چه داند که بکوه از کمر او چه رسد
چشم او ناظر دیوان جمالست ولیک
تا بملک دل ما از نظر او چه رسد
چو از آن ننگ شکر هیچ نگردد حاصل
بمن خسته نصیب از شکر او چه رسد
گشت خواجو هدف ناوک عشقش لیکن
تا ز پیکان جفا بر جگر او چه رسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد
وین جگر سوخته را از گذر او چه رسد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر او خرد شده و از دست رفته است؛ اما آیا به او می‌رسد که از درد این جگر سوخته من خبری داشته باشد؟
از برم رفت و من بیدل و دین بر سر راه
مترصد که پیامم زبر او چه رسد
هوش مصنوعی: او از پیش من رفت و من در حالی که بی‌خبر و مغموم بودم، در دل امیدوار بودم که شاید پیامی از او به من برسد.
شد بچین سر زلف تو و این عین خطاست
تا من دلشده را از سفر او چه رسد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که اگر موی زلف تو را بچینم، این کار نادرست است؛ چرا که من دل‌باخته‌ایم و این عمل نمی‌تواند مانع سفر عاشقانه‌ام شود.
خبرت هست که شب تا بسحر منتظرم
بر سر کوی ستم تا خبر او چه رسد
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که من تا صبح در انتظارم، در کنار کوچه ظلم، تا ببینم خبر او چه می‌شود.
جز غبار دل شوریده من خاکی را
نیست معلوم که از خاک در او چه رسد
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از دل آشفته‌ام باقی مانده، غبار و کثیفی است و هیچ چیز دیگری از خاک وجودم مشخص نیست که از آن چه به دست می‌آید.
آنک هر لحظه رسد خون جگر بر کمرش
کس چه داند که بکوه از کمر او چه رسد
هوش مصنوعی: هر لحظه درد و رنجی عمیق بر دوش او سنگینی می‌کند، اما هیچ‌کس نمی‌داند که این درد در عمق وجودش چه اثراتی دارد.
چشم او ناظر دیوان جمالست ولیک
تا بملک دل ما از نظر او چه رسد
هوش مصنوعی: چشم او به زیبایی‌ها و جمال نگاه می‌کند، اما تا وقتی که او به دل ما توجه نکند، نتیجه‌ای برای ما ندارد.
چو از آن ننگ شکر هیچ نگردد حاصل
بمن خسته نصیب از شکر او چه رسد
هوش مصنوعی: اگر از ننگ و عیب آن چیز بیفزایی، هیچ چیزی به دست نمی‌آید. من که از شکر و نعمت او به شدت آسیب‌دیده‌ام، چه انتظاری هنوز از این نعمت دارم؟
گشت خواجو هدف ناوک عشقش لیکن
تا ز پیکان جفا بر جگر او چه رسد
هوش مصنوعی: خواجو عاشق شده و هدف تیر عشق او قرار گرفته، اما از درد و رنجی که تیر جفا به دلش می‌زند چه فایده‌ای دارد؟