گنجور

شمارهٔ ۴۵

گرنه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
همچو من خسته و نالنده و دل ریش چراست
آن چه فتنه ست که در حلقه رندان بنشست
وین چه شورست که از مجلس مستان برخاست
گر از آن سنبل گلبوی سمن فرسا نیست
چیست این بوی دلاویز که با باد صباست
تا برفتی نشدی از دل تنگم بیرون
گرچه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست
شادی وصل نشدی از دل تنگم بیرون
گرچه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست
شادی وصل نباید من دلسوخته را
اگرش این همه اندوه جدائی ز قفاست
بوصال تو که گر کوه تحمل بکند
این همه بار فراق تو که بر خاطر ماست
گر قلم را سر آنست که حال دل ما
دهدش دست که گوید مگر او را سوداست
محمل آن به که ازین مرحله بیرون نبرم
که ره بادیه از خون دلم ناپیداست
برضا از سر کوی تو نرفتم لیکن
ره تسلیم گرفتم چو بدیدم که قضاست
چه بود گر به نمی نامه دلم تازه کنی
چه شود گر به خمی خامه کنی کارم راست
گر دهد باد صبا مژده‌ی وصلت خواجو
مشنو کان همه چون درنگری باد هواست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرنه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
همچو من خسته و نالنده و دل ریش چراست
هوش مصنوعی: اگر مرغ چمن از هم‌نفس خود جدا شده باشد، مانند من دل‌شکسته و نالان چرا باید باشد؟
آن چه فتنه ست که در حلقه رندان بنشست
وین چه شورست که از مجلس مستان برخاست
هوش مصنوعی: در اینجا از یک وضعیتی صحبت می‌شود که در آن آشفته‌گی یا اختلال وجود دارد. به نوعی، قشر رندان یا اهل مجلس که به نوعی نماد افراد آزاد و بی‌خیال است، دچار فتنه یا مشکل شده‌اند. همچنین، شور و هیجانی که در مجلس مستان وجود دارد، نشان‌دهنده حالتی از نشاط و سرخوشی است که به یکباره از میان می‌رود. به طور کلی، این متن به تضاد میان آرامش و آشفته‌گی در جمع‌ها و گروه‌ها اشاره دارد.
گر از آن سنبل گلبوی سمن فرسا نیست
چیست این بوی دلاویز که با باد صباست
هوش مصنوعی: اگر از آن سنبل و گل خوشبو نیست، پس این بوی دل‌انگیز که با نسیم صبح می‌آید، چیست؟
تا برفتی نشدی از دل تنگم بیرون
گرچه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست
هوش مصنوعی: وقتی که رفتی، باز هم در دل من جا داری، هرچند نمی‌دانم که اکنون کجا هستی.
شادی وصل نشدی از دل تنگم بیرون
گرچه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست
هوش مصنوعی: اگرچه نمی‌دانم جایگاه تو کجاست، اما از دل تنگم بیرون نمی‌روم و به شادمانی وصال تو نمی‌رسم.
شادی وصل نباید من دلسوخته را
اگرش این همه اندوه جدائی ز قفاست
هوش مصنوعی: شادی نزدیک شدن نباید دلbroken مرا خوشحال کند، اگر این همه غم جدایی از او در دل دارم.
بوصال تو که گر کوه تحمل بکند
این همه بار فراق تو که بر خاطر ماست
هوش مصنوعی: اگر کوه نیز بتواند این همه بار جدایی از تو را تحمل کند، این بار سنگین بر دل ماست.
گر قلم را سر آنست که حال دل ما
دهدش دست که گوید مگر او را سوداست
هوش مصنوعی: اگر قلم هدفش این است که حال دل ما را بیان کند، پس باید به آن دست یابد و بگوید که آیا چنین چیزی برایش سودمند است یا نه.
محمل آن به که ازین مرحله بیرون نبرم
که ره بادیه از خون دلم ناپیداست
هوش مصنوعی: بهتر است که از این مرحله خارج نشوم، زیرا مسیر دشوار زندگی از دل پر درد من دیده نمی‌شود.
برضا از سر کوی تو نرفتم لیکن
ره تسلیم گرفتم چو بدیدم که قضاست
هوش مصنوعی: من با میل و رغبت از کنار کوی تو برنداشتم، اما وقتی دیدم که سرنوشت و قضا چنین است، تسلیم را انتخاب کردم.
چه بود گر به نمی نامه دلم تازه کنی
چه شود گر به خمی خامه کنی کارم راست
هوش مصنوعی: اگر دل من را با نوشیدن شرابی تازه کنی، چه اتفاقی می‌افتد؟ و اگر با قلمی خمیده به کار من سامان دهی، چه مشکلی پیش خواهد آمد؟
گر دهد باد صبا مژده‌ی وصلت خواجو
مشنو کان همه چون درنگری باد هواست
هوش مصنوعی: اگر باد صبا خبری از رسیدن وصال خواجو به تو بدهد، به آن گوش نده، چرا که همه چیز مانند باد، زودگذر و بی‌پایه است.

حاشیه ها

1402/02/11 11:05
حمیده عسکری بیحاربسته سری

شادی وصل نشد، از دل تنگم بیرون

 

گرچه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست