گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد
کام دلم آن پسته دهانست ولیکن
زان پسته دهان هیچ تمنا نتوان کرد
گفتم مرو از دیده ی موج افکن ما گفت
پیوسته وطن بر لب دریا نتوان کرد
چون لاله دل از مهر توان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
آنها که ندانند ترنج از کف خونین
دانند که انکار زلیخا نتوان کرد
از بسکه خورد خون جگر مردم چشمم
دل در سر آن هندوی لالا نتوان کرد
بی خط تو سر نامه ی سودا نتوان خواند
بی زلف تو سر در سر سودا نتوان کرد
گیسوی تو گر سر کشد او را چه توان گفت
با هندوی کژ طبع محاکا نتوان کرد
هر لحظه پیامی دهدم دیده که خواجو
بی می طلب آب رخ از ما نتوان کرد
از دست مده جام می و روی دلارام
کارام دل از تو بتقاضا نتوان کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد
هوش مصنوعی: بدون وجود گل‌های زیبا در چهره، نمی‌توان در بیابان گردش کرد و بدون داشتن قدهای بلند و خوش قامت، نمی‌توان به تماشای زیبایی‌ها پرداخت.
کام دلم آن پسته دهانست ولیکن
زان پسته دهان هیچ تمنا نتوان کرد
هوش مصنوعی: خواسته قلبی من آن پسته‌ای است که شلغم می‌گوید، اما نمی‌توان از آن پسته خواسته‌ای را انتظار داشت.
گفتم مرو از دیده ی موج افکن ما گفت
پیوسته وطن بر لب دریا نتوان کرد
هوش مصنوعی: گفتم چرا از جلوی چشمانم دور می‌شوی، او پاسخ داد که نمی‌توان دریا را در کنار ساحل ترک کرد.
چون لاله دل از مهر توان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
هوش مصنوعی: هرچند که لاله به دلیل عشق و محبت می‌سوزد و دلش درد می‌کشد، اما نمی‌تواند رازهای دل سوخته‌اش را فاش کند.
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که موهای او را در دست نگیری، نمی‌توانی درباره‌ی شب یلدا با جان گرامی‌ات صحبت کنی.
آنها که ندانند ترنج از کف خونین
دانند که انکار زلیخا نتوان کرد
هوش مصنوعی: آن‌هایی که از حقیقت بی‌خبرند، نخواهند فهمید که ترنج چیست و در منطقه‌ای پر از درد و رنج فقط سیاهی و انکار را می‌بینند.
از بسکه خورد خون جگر مردم چشمم
دل در سر آن هندوی لالا نتوان کرد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مردم با دل‌های پر از غم و درد خود چقدر رنج کشیده‌اند، من نمی‌توانم به آن دختر زیبا و دلربا نگاه کنم.
بی خط تو سر نامه ی سودا نتوان خواند
بی زلف تو سر در سر سودا نتوان کرد
هوش مصنوعی: بدون خط تو نمی‌توان نامه‌ی عشق را خواند و بدون زلف تو نمی‌توان در عاشقی به سر برد.
گیسوی تو گر سر کشد او را چه توان گفت
با هندوی کژ طبع محاکا نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر موهای تو افراط کند و سر بالا گیرد، چه می‌توان گفت؛ نمی‌توان با کسی که طبع غیروحدت دارد، جدال و محاجه کرد.
هر لحظه پیامی دهدم دیده که خواجو
بی می طلب آب رخ از ما نتوان کرد
هوش مصنوعی: هر لحظه پیامی از دل به چشمانم می‌رسد که خواجو به دنبال شراب است، اما ما نمی‌توانیم آب رونق چهره‌مان را به دست بیاوریم.
از دست مده جام می و روی دلارام
کارام دل از تو بتقاضا نتوان کرد
هوش مصنوعی: هرگز از نوشیدن شراب و دیدن چهره معشوق غافل نشو، زیرا کسی نمی‌تواند از دل تو چیزی بخواهد.

حاشیه ها

1398/06/13 17:09
حسین ک.م

غزل بسیار زیبایی است من که لذت بردم