شمارهٔ ۱۰۹
لطافت دهنش در بیان نمی گنجد
حلاوت سخنش در زبان نمی گنجد
معانئی که مصوّر شود ز صورت دوست
زمن مپرس که آن در بیان نمی گنجد
از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت
که تیر قامت او در کمان نمی گنجد
جهان پرست ز دُردکشان مجلس او
اگرچه مجلس او در جهان نمی گنجد
درین چمن که منم بلبل خوش الحانش
شکوفه ئیست که در بوستان نمی گنجد
چو در کنار منی گو کمر برو زمیان
که هیچ با تو مرا در میان نمی گنجد
چگونه نام من خسته بگذرد بزبان
ترا که هیچ سخن در دهان نمی گنجد
چو آسمان دلم از مهر تست سرگردان
اگرچه مهر تو در آسمان نمی گنجد
ندانم آنک ز چشمت نمی رود خواجو
چه گوهریست که در بحر و کان نمی گنجد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لطافت دهنش در بیان نمی گنجد
حلاوت سخنش در زبان نمی گنجد
هوش مصنوعی: لطافت گفتار او به گونهای است که هیچ کلمهای قادر نیست آن را توصیف کند و شیرینی سخنانش آنقدر زیاد است که نمیتوان با زبان به درستی از آن گفت.
معانئی که مصوّر شود ز صورت دوست
زمن مپرس که آن در بیان نمی گنجد
هوش مصنوعی: از من درباره معانیای که از چهرهی محبوب برایم به وجود میآید، نپرس؛ زیرا این معانی آنقدر عمیقاند که نمیتوانم به کلام درآورم.
از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت
که تیر قامت او در کمان نمی گنجد
هوش مصنوعی: وقتی که از آن شکل مانند قلم شکسته و دور شد، به گوشهای رفت. بهطوری که زیبایی قامت او به قدری بلند و کشیده است که نمیتواند در کمان جا بگیرد.
جهان پرست ز دُردکشان مجلس او
اگرچه مجلس او در جهان نمی گنجد
هوش مصنوعی: جهان پر از محبت و دوستی افرادی است که از عشق و شور زندگی پر هستند. اگرچه این شادی و محبت به طور کامل در دنیای مادی جا نمیگیرد، اما آنها توانستهاند فضایی پر از عشق و صفا ایجاد کنند.
درین چمن که منم بلبل خوش الحانش
شکوفه ئیست که در بوستان نمی گنجد
هوش مصنوعی: در این باغی که من هستم، بلبل خوشصدا قرار دارد و شکوفهای است که در این بوستان جا نمیشود.
چو در کنار منی گو کمر برو زمیان
که هیچ با تو مرا در میان نمی گنجد
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارم هستی، بگو که خودت را از وسط کنار بزن، زیرا هیچ چیزی بین ما نمیتواند جا بگیرد.
چگونه نام من خسته بگذرد بزبان
ترا که هیچ سخن در دهان نمی گنجد
هوش مصنوعی: چطور میتوان نام من را با زبان تو بر زبان آورد در حالی که هیچ کلامی در دهان تو جا نمیگیرد؟
چو آسمان دلم از مهر تست سرگردان
اگرچه مهر تو در آسمان نمی گنجد
هوش مصنوعی: دل من همچون آسمانی است که تنها از محبت تو پر شده و هرچند محبت تو در آسمان بزرگ و نامحدود نمیگنجد، ولی هنوز از آن سرگردان و بیقرار است.
ندانم آنک ز چشمت نمی رود خواجو
چه گوهریست که در بحر و کان نمی گنجد
هوش مصنوعی: نمیدانم آنچه از چشمانت دور میشود، چیست. خواجو میگوید که چه چیزی در دریا و معادن نمیگنجد و ارزش آن بسیار بالاست.
حاشیه ها
1402/02/03 06:05
نادر..
جهان پر است ز دردیکشان مجلس او..

خواجوی کرمانی