شمارهٔ ۱۰۵
هر کو چو شمع زآتشِ دل تاجِ سر نکرد
سر در میانِ مجلس عشّاق بَر نکرد
بر خطِّ عشقِ ماهرخان چون قلم کسی
ننهاد سر، که همچو قلم ترکِ سر نکرد
آنکس شکست قلب، که بیمش ز جان نبود
وان یافت زندگی، که ز کشتن حذر نکرد
سر بر نکرد پیش سرافکندگانِ عشق
چون شمع، هر که سرکشی از سر به در نکرد
خون شد ز اشکِ ما دلِ سنگینِ کوهسار
وان سست مهر بر دلِ سختش اثر نکرد
گشتیم خاک پایش و آن سروِ سرفراز
دامنکشان روان شد و در ما نظر نکرد
مُلک وجود را بَرِ سلطانِ عشق او
بردیم و التفات بدان مختصر نکرد
شد کاروان و خونِ دلِ بیقرار ما
رفت از قفای محمل و ما را خبر نکرد
ننوشت ماجرای دل و دیدهام دبیر
تا نامه را به خونِ دل و دیده، تر نکرد
زان ساعتم که بر ره مستی گذر فتاد
در خاطرم دگر غم هستی گذر نکرد
خواجو چگونه جامهٔ جان چاک زد چو صبح؟
گر گوش بر ترنّم مرغ سحر نکرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کو چو شمع زآتشِ دل تاجِ سر نکرد
سر در میانِ مجلس عشّاق بَر نکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند شمع از عشق میسوزد و دلش شعلهور است، در جمع عاشقان جایی ندارد و به محبوب خود توجهی نمیکند.
بر خطِّ عشقِ ماهرخان چون قلم کسی
ننهاد سر، که همچو قلم ترکِ سر نکرد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق به معشوقانی با چهرههای زیبا، هیچ کسی جرأت نکرد سرش را بگذارد، زیرا مانند قلم، هیچکس نمیتواند سرش را از این عشق جدا کند.
آنکس شکست قلب، که بیمش ز جان نبود
وان یافت زندگی، که ز کشتن حذر نکرد
هوش مصنوعی: کسی که دلش را شکستند، از جانش هراسی نداشت و آن کسی که به زندگی دست یافت، از کشتن دیگران ترسی به دل راه نداد.
سر بر نکرد پیش سرافکندگانِ عشق
چون شمع، هر که سرکشی از سر به در نکرد
هوش مصنوعی: هیچکس که در عشق سرکش و مغرور باشد، به آنهایی که در عشق زمینگیر و ناامیدند، احترام نمیگذارد و در برابرشان سر نمیافرازد، زیرا کسی که سر به هواست و از حال خود غافل، نمیتواند به درستکاری و تواضع دیگران پی ببرد.
خون شد ز اشکِ ما دلِ سنگینِ کوهسار
وان سست مهر بر دلِ سختش اثر نکرد
هوش مصنوعی: دل سنگی ما از اشکهایمان غمگین و پر از درد شده، اما محبت سست و ضعیف نتوانسته بر دل سختی که مانند کوه است تأثیر بگذارد.
گشتیم خاک پایش و آن سروِ سرفراز
دامنکشان روان شد و در ما نظر نکرد
هوش مصنوعی: ما به سر فرود آوردیم و به عشق او به خاک پایش افتادیم؛ اما او، به عنوان یک سرو بلند قامت، با وقار و زیباییاش از کنار ما گذشت و حتی نگاهی به ما نینداخت.
مُلک وجود را بَرِ سلطانِ عشق او
بردیم و التفات بدان مختصر نکرد
هوش مصنوعی: ما قلمرو هستی را برای سلطان عشق او به ارمغان آوردیم و به آن توجهی نکردیم.
شد کاروان و خونِ دلِ بیقرار ما
رفت از قفای محمل و ما را خبر نکرد
هوش مصنوعی: کاروان حرکت کرد و دل بیقراری ما که پر از غم و اندوه بود، از پشت بارهای خود به راه افتاد و ما را بیخبر گذاشت.
ننوشت ماجرای دل و دیدهام دبیر
تا نامه را به خونِ دل و دیده، تر نکرد
هوش مصنوعی: دبیر داستان دل و چشمانم را ننوشته است، تا اینکه نامه را با اشک و غم درونم پُر نکرده باشد.
زان ساعتم که بر ره مستی گذر فتاد
در خاطرم دگر غم هستی گذر نکرد
هوش مصنوعی: از زمانی که در مسیر مستی راه افتادم، دیگر هیچ غمی از زندگی به یادم نمیآید.
خواجو چگونه جامهٔ جان چاک زد چو صبح؟
گر گوش بر ترنّم مرغ سحر نکرد
هوش مصنوعی: چگونه خواجو صبح را به زیبایی و شادابی توصیف کرده است؟ اگر کسی به صدای دلنشین پرندهٔ سحرگاه گوش ندهد، چگونه جانش بیدار خواهد شد؟
حاشیه ها
1399/07/21 13:10
روزبه
بیت ششم مصرع اول: آن سروِ سرفراز

خواجوی کرمانی