همچنان که در علم طب ابدان ازالت مرض به ضد کنند در طب نفوس ازالت هم به اضداد آن رذایل باید کرد، و ما پیش ازین اجناس فضایل حصر کرده ایم و اجناس رذایل که به مثابت اطراف آن اوساط است برشمرده، و چون فضایل چهار است و رذایل هشت، و یک چیز را یک ضد بیش نبود، چه ضد آن دو موجود باشند در غایت بعد از یکدیگر، پس بدین اعتبار رذایل را اضداد فضائل نتوان گفت الا به مجاز، اما هر دو رذیلتی که از باب باشند و یکی در غایت افراط بود و دیگر در غایت تفریط ایشان را ضد یکدیگر توان گفت.
و بباید دانست که قانون صناعی در معالجت امراض آن بود که اول اجناس امراض بدانند، پس اسباب و علامات آن بشناسند، پس به معالجه آن مشغول شوند؛ و امراض انحرافات امزجه باشد از اعتدال، و معالجات آن رد آن با اعتدال به حیلت صناعی.
و چون قوای نفس انسانی محصور است در سه نوع، چنانکه گفتیم، یکی قوت تمییز و دیگر قوت دفع و سیم قوت جذب، و انحرافات هر یک از دو گونه صورت بندد: یا از خللی که در کمیت قوت باشد یا از خللی که در کیفیت قوت افتد، و خلل کمیت یا از مجاوزت اعتدال بود در جانب زیادت یا از مجاوزت اعتدال بود در جانب نقصان، پس امراض هر قوتی از سه جنس تواند بود یا به حسب افراط یا به حسب تفریط یا به حسب رداءت.
اما افراط در قوت تمییز، مانند خبث و گربزی و دها بود در آنچه تعلق به عمل دارد، و مانند تجاوز حد نظر و حکم بر مجردات به قوت اوهام و حواس، همچنان که بر محسوسات درانچه تعلق به نظر دارد، و اما تفریط در او چون بلاهت و بلادت در عملیات و قصور نظر از مقدار واجب، مانند اجرای احکام محسوسات بر مجردات در نظریات؛ و اما رداءت قوت چون شوق به علومی که مثمر یقین و کمال نفس نبود، مثلا علم جدل و خلاف و سفسطه به نسبت با کسی که آن را به جای یقینیات استعمال کند، و چون علم کهانت و فال گرفتن و شعبده و کیمیا به نسبت با کسی که غرض او ازان وصول به شهوات خسیسه بود. و اما افراط در قوت دفع چون شدت غیظ و فرط انتقام و غیرت نه به موضع خویش و تشبه نمودن به سباع؛ و اما تفریط درو چون بی حمیتی و خور طبع و بددلی و تشبه نمودن به اخلاق زنان و کودکان؛ و اما رداءت قوت چون شوق به انتقامات فاسده مانند خشم گرفتن بر جمادات و بهایم یا بر نوع انسان ولکن به سببی که موجب غضب نبود در اکثر طبایع. و اما افراط در قوت جذب مانند شکم پرستی و حرص نمودن بر اکل و شرب و عشق و شیفتگی به کسانی که محل شهوت باشند؛ و اما تفریط در او مانند فتور از طلب اقوات ضروری و حفظ نسل و خمود شهوت؛ و اما رداءت قوت چون اشتهای گل خوردن و شهوت مقاربت ذکور و یا استعمال شهوت بر وجهی که از قانون واجب خارج باشد.
اینست اجناس امراض بسیطه که در قوای نفس حادث شود، و آن را انواع بسیار بود، و از ترکبات آن مرضهای بسیار برخیزد که مرجع همه با این اجناس بود، و از این امراض مرضی چند باشد که آن را امراض مهلکه خوانند، چه اصول اکثر امراض مزمنه آن باشد، و آن مانند حیرت و جهل بود در قوت نظری، و غضب و بددلی و خوف و حزن و حسد و امل و عشق و بطالت در قوتهای دیگر، و نکایت این امراض در نفس عظیم تر باشد و معالجت آن مهمتر و به عموم نفع نزدیکتر. و بعد ازین شرح هر یکی به جایگاه خویش بیاید، انشاء الله، تعالی.
و اما اسباب این انحرافات دو گونه بود، یکی نفسانی و دیگر جسمانی؛ و بیانش آنست که چون عنایت یزدانی نفس انسانی را بر بنیت جسمانی مربوط آفریده است، و مفارقت یکی از دیگر به مشیت خود، عز اسمه، منوط گردانیده، تأثر هر یکی از طریان سببی یا علتی موجب تغیر دیگریک می شود، مثلا تأثر نفس از فرط غضب یا استیلای عشق یا تواتر اندوه موجب تغیر صورت بدن شود به انواع تغیرات، مانند اضطراب و ارتعاد و زردی و نزاری؛ و تأثر بدن از امراض و اسقام، خاصه چون در عضوی شریف حادث شود مانند دل و دماغ، موجب تغیر حال نفس شود چون نقصان تمییز و فساد تخیل و تقصیر در استعمال قوی و ملکات.
پس معالج نفس باید که اول تعرف حال سبب کند، تا اگر تغیر بنیت بوده باشد آن را به اصناف معالجات که کتب طبی بران مشتمل است مداوات کند، و اگر تأثر نفس بوده باشد به اصناف معالجات که کتب این صناعت بران مشتمل بود به ازالت آن مشغول شود، که چون سبب مرتفع شود لامحاله مرض نیز مرتفع شود.
و اما معالجات کلی در طب به استعمال چهار صنف بود: غذا و دوا و سم و کی یا قطع. و در امراض نفسانی هم بر این سیاقت اعتبار باید کرد، بر این طریق که اول قبح رذیلتی که دفع و ازالت آن مطلوب بود، بر وجهی که شک را دران مجال مداخلت نباشد معلوم کنند، و بر فساد و اختلالی که از طریان آن منتظر و متوقع بود، چه در امور دینی و چه در امور دنیاوی، واقف شوند و آن را در تخیل مستحکم کنند، پس به ارادت عقلی ازان تجنب نمایند؛ اگر مقصود حاصل شود فخیره، و الا به مداومت فضیلتی که به ازای آن رذیلت باشد پیوسته مشغول باشند، و در تکرار افعالی که تعلق بدان قوت دارد بر وجه افضل و طریق اجمل مبالغت کنند؛ و این معالجات جمله به ازای علاج غذایی بود به نزدیک اطبا.
و اگر بدین نوع معالجه مرض زایل نشود توبیخ و ملامت و تعییر و مذمت نفس بران فعل، چه به طریق فکر و چه به قول و چه به عمل، استعمال کنند، اگر کفایت نیفتد در مطلوب، و مقصود تعدیل یکی از دو قوت حیوانی یعنی غضبی یا شهوی باشد، به استعمال قوت دیگر آن را تعدیل و تسکین کنند، چه هر گاه که یکی غالب شود صاحبش مغلوب گردد، و در اصل فطرت خود همچنان که فایده قوت شهوی تبقیه شخص و نوع است فایده قوت غضبی کسر سورت شهوت است، تا چون ایشان متکافی شوند قوت نطقی را مجال تمییز بود؛ و این صنف علاج به مثابت معالجات دوائی بود به نزدیک اطبا.
و اگر بدین طریق هم مرض زایل نشود و رسوخ و استحکام رذیلت به غایت بود، به ارتکاب اسباب رذیلتی که ضد آن رذیلت بود در قمع و قهر آن استعانت باید جست، و شرط تعدیل نگاه داشت، یعنی چون آن رذیلت روی در انحطاط نهد، و به رتبت وسط که مقام فضیلت بود نزدیک رسد، ترک آن ارتکاب باید گرفت تا از اعتدال در طرف دیگر مایل نشود و به مرضی دیگر ادا نکند؛ و این صنف علاج به منزلت معالجت سمی بود که تا طبیب مضطر نشود بدان تمسک نکند، و در تمسک احتیاط تمام واجب شناسد تا انحراف مزاج با طرف دیگر نشود.
و اگر این نوع علاج هم کافی نباشد، و به هر وقتی نفس به معاودت عادت راسخ مبادرت کند، او را به عقوبت و تعذیب و تکلیف افعال صعب و تقلید اعمال شاق و اقدام بر نذوری و عهودی که قیام بدان مشکل بود، با تقدیم ایفای مراسم آن، تأدیب باید کرد؛ و این صنف معالجه مانند قطع اعضا و داغ کردن اطراف بود در طب، و آخرالدواء الکی.
اینست معالجات کلی در ازالت امراض نفسانی، و استعمال آن در هر مرضی بر کسی که از اول کتاب تا اینجا معلوم کرده باشد و بر فضائل و رذایل وقوف یافته متعذر نبود؛ و ما زیادتی بیان را به تفصیل علاج مرضی چند از امراض مهلکه که تباه ترین امراض نفس آنست اشارتی کنیم تا قیاس ازالت دیگر امراض و اعتبار معالجات آسان شود، والله الموفق.
اما امراض قوت نظری را هر چند مراتب بسیار است، چه به حسب بساطت و چه به حسب ترکب، ولکن تباه ترین آن انواع سه نوع است: یکی حیرت و دوم جهل بسیط و سیم جهل مرکب، و نوع اول از قبیل افراط بود، و نوع دوم از جنس تفریط، و نوع سیم از جهت رداءت.
علاج حیرت: اما حیرت از تعارض ادله خیزد در مسائل مشکله و عجز نفس از تحقیق حق و ابطال باطل؛ و طریق ازالت این رذیلت که مهلک ترین رذایل باشد آنست که اول تذکر این قضیه از قضایای اولی که « جمع و رفع نفی و اثبات در یک حال محال بود » ملکه کند، تا بر اجمال در هر مسأله ای که دران متحیر باشد حکم جزم کند به فساد یک طرف از دو طرف متعارض، بعد ازان تتبع قوانین منطقی و تصفح مقدمات و تفحص از صورت قیاس به استقصای بلیغ و احتیاطی تمام در هر طرفی استعمال کند، تا بر موضع خطا و منشأ غلط وقوف یابد؛ و غرض کلی از علم منطق و خاصه کتاب قیاسات سوفسطایی که بر معرفت مغالطات مشتمل است علاج این مرض است.
علاج جهل بسیط: و حقیقت جهل بسیط آن بود که نفس از فضیلت علم عاری باشد و به اعتقاد آنکه علمی اکتساب کرده است ملوث نه، و این جهل در مبدأ مذموم نبود، چه شرط تعلم آنست که این جهل حاصل باشد از جهت آنکه آن کس که داند یا پندارد که می داند از تعلم فارغ باشد، و فطرت نوع انسان خود برین حالت بود؛ اما مقام نمودن بر این جهل و حرکت ناکردن در طریق تعلم مذموم باشد، و اگر بدان راضی و قانع شود به تباه ترین رذیلتی موسوم گردد؛ و تدبیر علاج آن بود که در حال مردم و دیگر حیوانات تأمل کند تا واقف شود که فضیلت انسان بر دیگر جانوران به نطق و تمییز است، و جاهل که عادم این فضیلت بود از عداد حیوانات دیگر بود نه از عداد این نوع، و مصداق این سخن یابد آنکه چون در مجلسی که از جهت بحث در علوم عقد کرده باشند حاضر شود خاصیت نوع یعنی نطق بکلی باز گذارد، و به حیوانات دیگر که از سخن گفتن عاجز باشند تشبه نماید، و چون در این حال فکر کند او را تنبیه افتد بر آنکه آن سخنها که در غیبت آن جماعت، یعنی اهل علم، می تواند گفت به بانگ دیگر جانوران مناسب تر از آنست که به نطق انسان، چه اگر به نطق تعلقی داشتی در محاوره جماعتی که انسانیت ایشان، یعنی تمییز، بیشتر است استعمال توانستی کرد.
و باید که در این اندیشه از وقوع اسم انسان بر خود به غلط نیفتد، چه گیاه گندم را « گندم » خوانند بر وجه مجاز، و مراد استعداد آن بود قبول صورت گندمی را، و همچنین تمثال مردم را « مردم » گویند به طریق تشبه، یعنی به مردم ماند در صورت، بلکه اگر انصاف خود بدهد بداند که در درجه از اصناف حیوانات نازلتر است، چه هر حیوان بر آن قدر ادراک که در ترتیب امور معیشت و حفظ نسل بدان محتاج بود قادر است و بر کمالی که غایت وجود او آنست متوفر، و جاهل به خلاف این.
پس همچنان که در اعتبار خواص نوع خویش که در خود مفقود یابد مشابهت خود به دیگر حیوانات بیشتر بیند در اعتبار خواص حیوانات خود را به جمادات مناسب تر یابد، و به اضافت با اصناف جمادات و رعایت شرایط آن از آن مرتبه نیز بازپس افتد، و هلم جرا إلی اسفل السافلین. پس چون بدین فکر بر نقصان رتبت و خساست جوهر و رکاکت طبع خویش که اخس کاینات آنست وقوف یابد، اگر در وی اندک و بسیار انتعاشی مانده بود در طلب فضیلت علم حرکت کند، و کل میسر لما خلق له.
علاج جهل مرکب: و حقیقت این جهل آن بود که نفس از صورت علم خالی بود، و به صورت اعتقادی باطل و جزم بر آنکه او عالم است مشغول، و هیچ رذیلت تباه تر از این رذیلت نبود، و چنانکه اطبای ابدان از معالجات بعضی امراض بد و علل مزمنه عاجز باشند اطبای نفوس از علاج این مرض نیز عاجز باشند، چه با وجود آن صورت کژ متنبه نشود، و تا متنبه نشود طلب نکند، و این آن علم بود که: « جهل از آن علم به بود صد بار ».
و نافع ترین تدبیری که در این باب استعمال توان کرد تحریض صاحب این جهل بود بر اقتنای علوم ریاضی، چون هندسه و حساب، و ارتیاض به براهین آن، که اگر این ارشاد قبول کند و دران انواع خوضی نماید از لذت یقین و کمال حقیقت و برد نفس خبردار شود، و هراینه انتعاشی در ذات او حادث گردد، پس چون با معتقدات خویش افتد و لذت یقین ازان منفی یابد شک را مدخلی معین شود، پس اگر شرط انصاف رعایت کند به اندک روزگاری بر خلل عقیدت وقوف یابد، و با مرتبه جاهلی آید که جهل او بسیط بود، پس به مراسم تعلم قیام نماید.
و چون این امراض تعلق به قوت نظری دارد، و حکمت نظری مشتمل است برازالت امراض، از آن قوت در این صناعت بر این قدر اختصار کنیم، و در معالجات امراض دیگر قوی که بدین صناعت مخصوص است مزید شرحی بکار داریم.
و اما امراض قوت دفع، اگرچه نامحصور باشد، اما تباه ترین آن امراض سه مرض است: یکی غضب و دوم جبن و سیم خوف. و اول از افراط تولد کند، و دوم از تفریط، و سیم با رداءت قوت مناسبتی دارد و تفصیل علاجات اینست:
علاج غضب: غضب حرکتی بود نفس را که مبدأ آن شهوت انتقام بود، و این حرکت چون به عنف باشد آتش خشم افروخته شود، و خون دل در غلیان آید، و دماغ و شریانات از دخانی مظلم ممتلی شود تا عقل محجوب گردد و فعل او ضعیف، و چنانکه حکما گفته اند بنیت انسانی مانند غار کوهی شود مملو به حریق آتش و مختنق به لهیب و دخان، که از آن غار جز آواز و بانگ و مشغله و غلبه اشتعال چیزی معلوم نشود، و در این حال معالجت این تغیر و اطفای این نایره در غایت تعذر بود، چه هر چه در اطفاء استعمال کنند ماده قوت و سبب زیادت اشتعال شود. اگر به موعظت تمسک کنند خشم بیشتر شود، و اگر در تسکین حیلت نمایند لهیب و مشغله زیادت گردد، و در اشخاص به حسب اختلاف امزجه این حال مختلف افتد، چه ترکیبی باشد مناسب ترکیب کبریت، که از کمتر شرری اشتعال یابد، و ترکیبی باشد مناسب ترکیب روغن که اشتعال آن را سببی بیشتر باید، و همچنین مناسب ترکیب چوب خشک و چوب تر، تا به ترکیبی رسد که اشتعال آن در غایت تعذر بود. و این ترتیب به اعتبار حال غضب بود در عنفوان مبدأ حرکت، اما آنگاه که سبب متواتر شود اصناف مراتب متساوی نمایند، چنانکه از اندک آتشی که از احتکاکی ضعیف متواتر در چوبی حادث شود بیشه های عظیم و درختان بهم درشده چه خشک و چه تر سوخته گردد.
و تأمل باید کرد در حال میغ و صاعقه، که چگونه از احتکاک دو بخار رطب و یابس بر یکدیگر اشتعال بروق و قذف صواعق که بر کوههای سخت و سنگهای خاره گذر یابد حادث می شود، و همین اعتبار در حال تهیج غضب و نکایت او و اگر چه سبب کمتر کلمه ای بود رعایت باید کرد.
و انسقراطیس حکیم گوید: من به سلامت آن کشتی که باد سخت و شدت آشوب دریا آن را به لجه ای افگند که بر کوههای عظیم مشتمل بود و بر سنگهای سخت زند امیدوارترم از آنکه به سلامت غضبان ملتهب، چه ملاحان را در تخلیص آن کشتی مجال استعمال لطائف حیل باشد، و هیچ حیلت در تسکین شعله غضبی که زبانه می زند نافع نیاید، و چندانکه وعظ و تضرع و خضوع بیشتر بکار دارند مانند آتشی که هیزم خشک بر او افگنند سورت بیشتر نماید.
و اسباب غضب ده است: اول عجب، و دوم افتخار، و سیم مرا، و چهارم لجاج، و پنجم مزاح، و ششم تکبر، و هفتم استهزا، و هشتم غدر، و نهم ضیم، و دهم طلب نفایسی که از عزت موجب منافست و محاسدت شود؛ و شوق به انتقام غایت این اسباب بود بر سبیل اشتراک.
و لواحق غضب که اعراض این مرض بود هفت صنف باشد: اول ندامت، و دوم توقع مجازات عاجل و آجل، و سیم مقت دوستان، و چهارم استهزای اراذل، و پنجم شماتت اعدا، و ششم تغیر مزاج، و هفتم تألم بذان هم در حال، چه غضب جنون یکساعته بود، و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، رضی الله عنه، گفته است: الحد نوع من الجنون لأن صاحبها یندم فإن لم یندم فجنونه مستحکم. و گاه بود که به اختناق حرارت دل ادا کند، و ازان امراضی عظیم که مؤدی باشد به تلف تولد کند.
و علاج این اسباب علاج غضب بود، چه ارتفاع سبب موجب ارتفاع مسبب بود، و قطع مواد مقتضی ازالت مرض. و اگر بعد از علاج اسباب، بنادر، چیزی از این مرض حادث شود به تدبیر عقل دفع آن سهل بود. و معالجه اسباب غضب اینست.
اما عجب؛ و آن ظنی کاذب بود در نفس چون خویشتن را استحقاق منزلتی شمرد که مستحق آن نبود، و چون بر عیوب و نقصانات خویش وقوف یابد و داند که فضیلت میان خلق مشترک است از عجب ایمن شود، چه کسی که کمال خود با دیگران یابد معجب نبود.
و اما افتخار؛ مباهات بود به چیزهایی خارجی که در معرض آفات و اصناف زوال باشد، و به بقا و ثبات آن وثوقی نتواند بود، چه اگر فخر به مال کنند از غصب و نهب آن ایمن نباشند، و اگر به نسب کنند، و صادق ترین این نوع آنگاه بود که شخصی از پدران او به فضل موسوم بوده باشد، پس چون تقدیر کنند که آن پدر فاضل او حاضر آید و گوید « این شرف که تو دعوی می کنی بر سبیل استبداد مراست نه ترا، ترا به نفس خویش چه فضیلت است که بدان مفاخرت توانی کرد؟ » از جواب او عاجز آید و شاعر این معنی به نظم آورده است:
ان افتخرت بآباء مضوا سلفا
قالوا صدقت ولکن بئسما ولدوا
و پیغامبر، علیه السلام، گفته است لاتأتونی بانسابکم و أتونی بأعمالکم. و حکایت کنند که یکی از رؤسای یونان بر غلام حکیمی افتخار نمود، غلام گفت: اگر موجب مفاخرت تو بر من این جامه های نیکوست که خویشتن بدان بیاراسته ای، حسن و زینت در جامه است نه در تو؛ و اگر موجب این اسپ است که بر نشسته ای، چابکی و فراهت در اسپ است نه در تو؛ و اگر موجب فضل پدران تو است صاحب فضل ایشان بوده اند نه تو؛ و چون از این فضایل هیچ کدام حق تو نیست اگر صاحب هر یکی حظ خویش استرداد کند، بلکه خود فضیلت هیچ کدام از او به تو انتقال نکرده است تا به رد حاجت افتد، پس تو که باشی؟
و همچنین گویند حکیمی در نزدیک صاحب ثروتی بود که به زینت و تجمل و کثرت مال و عدت مباهات نمودی. در اثنای محاوره خواست که آب دهن بیفگند از راست و چپ نگریست موضعی نیافت که آن را شاید، بزاقی که در دهن جمع کرده بود بر روی صاحب خانه افگند. حاضران عتاب و ملامت نمودند، حکیم گفت نه ادب چنان بود که آب دهن به اخس و اقبح مواضع افگنند؟ من چندانکه از چپ و راست نگاه کردم هیچ موضع خسیس تر و قبیح تر از روی این شخص که به جهل موسوم است نیافتم.
و اما مرا و لجاج؛ موجب ازالت الفت و حدوث تباین و تباغض و مخاصمت باشد، و قوام عالم به الفت و محبت است، چنانکه بعد ازین شرح داده اید، پس مرا و لجاج از فسادهایی بود که مقتضی رفع نظام عالم بود، و این تباه ترین اوصاف رذایل است.
و اما مزاح؛ اگر بقدر اعتدال استعمال کنند محمود بود. کان رسول الله، علیه السلام، یمزح و لایهزل و امیرالمومنین علی، رضی الله عنه، مزاح بودی، تا به حدی که مردمان او را بدان عیب کردند، گفتند: لولا دعابه فیه، و سلمان فارسی، رضی الله عنه او را گفت، در مزاحی که با او بکرد: هذا أخرک إلی الرابعه. اما وقوف بر حد اعتدال بغایت دشوار بود، و اکثر مردمان قصد اعتدال کنند ولیکن چون شروع نمایند به مجاوزت حد تعدی کنند تا سبب وحشت شود، و غضب کامن را ظاهر کند و حقد در دلها راسخ گرداند. پس مزاح بر کسی که اقتصاد نگاه نتواند داشت محظور بود، چه گفته اند: رب جد جره اللعب؛ « حدیثی بود مایه کارزار».
و اما تکبر؛ به عجب نزدیک بود و فرق آن بود که معجب با نفس خود دروغ می گوید به گمانی که بدو دارد، و متکبر با دیگران دروغ می گوید و اگرچه از آن گمان خالی بود. و علاج این نزدیک بود به علاج عجب.
و اما استهزا؛ و آن از افعال اهل مجون و مسخرگی باشد، و کسی بران اقدام کند که به احتمال مثل آن مبالات ننماید، و مذلت و صغار و ارتکاب رذایل دیگر که موجب ضحک اصحاب ثروت و ترفت بود وسیلت معیشت خویش سازد، و کسی که به حریت و فضل موسوم بود نفس و عرض خویش را گرامیتر ازان دارد که در معرض یک سفاهت سفیهی آرد، و اگرچه در مقابل آنچه در خزاین پادشاهان بود بدو دهند.
و اما غدر را وجوه بسیار بود، چه استعمال آن، هم در مال و هم در جاه و هم در مودت و هم در حرم، اتفاق افتد و هیچ وجه از وجوه غدر به نزدیک کسی که او را اندک مایه انسانیت بود محمود نباشد، و از اینجاست که هیچ کس بدان معترف نشود، و این خلق در ترکان بیشتر بود ازانکه در دیگر اصناف امم، و وفا که ضد غدر است در روم و حبش بیشتر بود. و رذالت غدر زیادت از آن است که محتاج فضل شرحی بود.
و اما ضیم؛ و آن تکلیف تحمل ظلم بود غیری را بر وجه انتقام، هم قبح او به قبح ظلم و انظلام که گفته آمده است معلوم شود، و عاقل باید که بر انتقام اقدام ننماید تا داند که به ضرری بزرگتر عاید نخواهد شد، و آن بعد از مشاورت عقل و تدبر رای بود و حصول این حال بعد از حصول فضیلت حلم تواند بود.
و اما طلب نفایسی که موجب منافست و منازعت بود؛ مشتمل باشد بر خطایی عظیم از کسانی که به سعت قدرت موسوم باشند تا به اوساط الناس چه رسد، چه هر پادشاه که در خزانه او علقی نفیس یا جوهری شریف باشد در معرض خوف فوت، و جزعی که به تبعیت فوت لازم بود، افتاده باشد و طبیعت عالم کون و فساد، که مقدر بر تغییر و احالت و افساد است، راضی نشود الا به تطرق آفات به اصناف مرکبات، و چون پادشاه به فقد چیزی عزیز الوجود مبتلا گردد حالتی که اصحاب مصائب را حادث شود در ظاهر گردد، و دوست و دشمن را بر عجز و اندوه او وقوف افتد، و فقر و حاجت او در طلب نظیر آن فاش شود تا وقع و خطر او در دلها کم گردد.
و حکایت کنند که قبه ای از بلور در غایت صفا و نقا که بخرط و استدارت تمام موصوف بود و اصناف اساطین و تماثیل بدقت صناعت و کمال کیاست ازو برانگیخته بودند، و در تخلیص نقوش و تهذیب تجاویف آن را بکرات در معرض خطر آورده، به نزدیک پادشاهی هدیه بردند. چون نظر او بر آن جا افتاد بدان تعجب و اعجاب بی اندازه نمود و بفرمود تا در خزانه خاص بنهادند، و هر وقت به مشاهده آن تمتع می گرفت، تا بعد از اندک مدتی، روزگار نتیجه طبیعت خویش در اتلاف آن به تقدیم رسانید. چندان جزع و اسف بر ضمیر آن ملک طاری شد که از تدبیر ملک و نظر در مهمات و بار دادن مردم بازماند، و حواشی و ارکان در طلب چیزی از طرایف شبیه بدان قبه جهد بذل کردند، و چون مرجع مساعی ایشان با خیبت و حرمان بود وقوف بر تعذر وجودش موجب تضاعف جزع و حسرت ملک شد، تا بیم بود که عنان تمالک از قبضه تصرف او بیرون آید.
این حال ملوکست، و اما اوساط مردمان اگر بر بضاعتی کریم، یا دری یتیم، یا جوهری شریف، یا جامه ای فاخر، یا مرکوبی فاره، یا مملوکی صاحب جمال ظفر یابند هراینه متغلبان و متمردان به طمع و طلب برخیزند، اگر طریق مسامحت مسلوک دارند به غم و جزع مبتلا شوند و اگر به ممانعت و مدافعت مشغول شوند خویشتن را در ورطه هلاک و استیصال افگنند. اما اگر به اول در اقتنای امثال آن رغایب راغب نباشند از چنین بلیات فارغ و ایمن شوند.
باز آنکه، ازالت احجار نفیس چون لعل و یاقوت به وجوه حیل و مکر و دزدی دست دهد و به وجود آن انتفاع و سد حاجت فی الحال میسر نگردد، علی الخصوص که صاحبش در مقام ضرورت باشد و راغب در معرض تجارت. و بسیار بوده است که پادشاهان بزرگ را در اوقات انقطاع مواد خزاین، و اتفاق انفاق مفرط، به فروختن جواهر عدیم المثل احتیاج افتاده است، و چون آن را در معرض مساومه و مستزاد افگنده اند و به دست دلالان و تجار باز داده کسی را نیافته اند که به بهای آن یا نزدیک به بها مستظهر بود، و اگر کسی نیز بر آن قدر یسار قادر بوده باشد در آن حال از اعتراف بدان مستشعر شده، و حاصل جز وقوف عوام برعجز و حاجت آن کس نبوده و اصحاب تجارت اگر به چنین بضاعتی رغبت نمایند در حال امن و فراغت از کساد و زیان ایمن نباشند، چه طالب و خاطب، در امثال آن، ملوک مغرور بسیار مال فارغ بال باشند، و وجود این صنف بنادر اتفاق افتد، و در حال ناایمنی و تشویش خود، جان ایشان ازان درخطر بود.
این است اسباب غضب و علاج آن، و هر که شرط عدالت رعایت کند و آن خلق را ملکه نفس گرداند علاج غضب بر او آسان بود، چه غضب جور است و خروج از اعتدال در طرف افراط رجولیت و نشاید که آن را به اوصاف جمیله صفت کنند، مانند آنکه جماعتی گمان برند که شدت غضب از فرط رجولیت بود، و آن را به تخیل کاذب بر شجاعت بندند، و چگونه به فضیلت نسبت توان داد خلقی را که مصدر افعال قبیح گردد چون جور بر نفس خود و بر یاران و متصلان و عبید و خدم و حرم؟ و صاحب آن خلق این جماعت را پیوسته به سوط عذاب معذب دارد، نه عثرت ایشان اقالت کند و نه بر عجز ایشان رقت آرد و نه براءت ساحت ایشان قبول کند، بل به کمتر سببی زبان و دست بر أعراض و أجسام ایشان مطلق گرداند؛ و چندانکه ایشان به گناه ناکرده اعتراف می کنند و در خضوع و انقیاد می کوشند، تا باشد که اطفای نایره خشم و تسکین سورت شر او کنند، در ناهمواری نمودن و حرکات نامنتظم کردن و ایذای ایشان مبالغت زیادت می کند. و اگر رداءتی در جوهر غضب با افراط مقارن شود از این مرتبه بگذرد، و با بهائم زبان بسته و جمادات چون اوانی و امتعه همین معامله در پیش گیرد، و به قصد ضرب خر و گاو و قتل کبوتر و گربه و کسر آلات و ادوات تشفی طلبد.
و بسیار باشد که کسانی که به فرط تهوری منسوب باشند از این طایفه با ابر و باد و باران، چون نه بر وفق هوای ایشان آید، شطط کنند، و اگر قط قلم خط نه ملایم ارادت ایشان آرد، یا قفل بر حسب استعجال ایشان گشاده نشود، بشکنند و بخایند و زبان به دشنام و سخن نافرجام ملوث گردانند.
و از قدمای ملوک از شخصی باز گفته اند که چون کشتیهای او از سفر دریا دیرتر رسیدی، به سبب آشفتگی دریا، خشم گرفتی و دریا را به ریختن آبها و انباشتن به کوهها تهدید کردی. و استاد ابوعلی رحمه الله گوید: یکی از سفهای روزگار ما به سبب آنکه چون شب در ماهتاب خفتی رنجور شدی، بر ماه خشم گرفتی و به شتم و سب او زبان دراز کردی و در اشعار هجو گفتی و هجوهای او ماه را مشهور است.
فی الجمله امثال این افعال با فرط قبح مضحک بود و صاحب آن مستحق سخریت باشد نه مستحق نعت رجولیت، و مستوجب مذمت و فضیحت نه شرف نفس و عزت. و اگر تأمل افتد این نوع در زنان و کودکان و پیران و بیماران بیشتر ازان یابند که در مردان و جوانان و اصحا.
و رذیلت غضب از رذیلت شره نیز که ضد اوست طاری شود، چه صاحب شره چون از مشتهی ممنوع گردد خشم گیرد، و بر کسانی که به ترتیب آن عمل موسوم باشند چون زنان و خدمتگاران و غیر ایشان ضجرت نماید؛ و بخیل را اگر مالی ضایع شود با دوستان و مخالطان همین معامله کند، و بر اهل ثقت تهمت برد، و ثمره این سیرتها جز فقدان اصدقا و عدم نصحا و ندامت مفرط و ملامت موجع نباشد، و صاحبش از لذت و غبطت و بهجت و مسرت محروم ماند، تا همیشه عیش او منغص و عمر او مکدر بود، و به سمت شقاوت موصوف شود. و صاحب شجاعت و رجولیت چون به حلم قهر این طبیعت کند و به علم از اسباب آن اعراض نماید در هر حالی که مداخلت نماید، از عفو و اغضا یا مؤاخذت و انتقام، سیرت عقل نگاه دارد و شرط عدالت که مقتضی اعتدال بود مرعی شمرد.
و از اسکندر حکایت کنند که سفیهی بر تعرض عرض او به ذکر عیب و نقص اقدام نموده بود، یکی از خواص گفت: اگر ملک بر عقوبت او مثال دهد از این فعل بازایستد و موجب اعتبار دیگران شود. اسکندر گفت: این معنی از رای دور است چه اگر بر عقب عقوبت چیرگی زیادت کند و به اعتراض و افشای معایب من مشغول شود او را ماده دراززبانی داده باشیم و مردمان را به وجه عذر او ارشاد کرده. روزی متغلبی را که بر او خروج کرده بود و فتنه و فساد بسیار انگیخته اسیر کردند و پیش او آوردند. اسکندر به عفو اشارت فرمود. یکی از ندما از فرط غیظ گفت: اگر من تو بودمی او را بکشتمی. اسکندر گفت: پس من، چون تو نیستم، او را نمی کشم.
اینست معظم اسباب غضب که عظیم ترین امراض نفس است و تمهید علاجات آن. و چون حسم مواد این مرض کرده باشند دفع اعراض و لواحق او سهل باشد، چه رویت را در ایثار فضیلت حلم و استعمال مکافات، یا تغافل بر حسب استصواب رای، مجال نظری شافی و فکری کافی پدید آید، والله الموفق.
علاج بددلی: و چون علم به ضد مستلزم علم است به ضد دیگر، و ما گفتیم که غضب ضد بددلی است، و غضب حرکت نفس بود به جهت شهوت انتقام، پس جبن سکون نفس بود، آنجا که حرکت أولی باشد، به سبب بطلان شهوت انتقام. و لواحق و اعراض این مرض چند چیز بود: اول مهانت نفس، دوم سوء عیش، سیم طمع فاسد اخسا و غیر ایشان از اهل و اولاد و اصحاب معاملات، چهارم قلت ثبات در کارها، پنجم کسل و محبت راحت که مقتضی رذایل بسیار باشد، ششم تمکن یافتن ظالمان در ظلم، هفتم رضا به فضایحی که در نفس و اهل و مال افتد، هشتم استماع قبایح و فواحش از شتم و قذف، نهم ننگ ناداشتن ازانچه موجب ننگ بود، دهم تعطیل افتادن در مهمات.
و علاج این مرض و اعراض آن به رفع سبب بود، چنانکه در غضب گفتیم، و آن چنان بود که نفس را تنبیه دهد بر نقصان، و تحریک او کند به دواعی غضبی، چه هیچ مردم از غضب خالی نبود، ولیکن چون ناقص و ضعیف باشد به تحریک متواتر مانند آتش قوت گیرد و متوقد و متلهب شود و از بعضی حکما روایت کرده اند که در مخاوف و حروب شدی و نفس را در مخاطرات عظیم افگندی، و به وقت اضطراب دریا در کشتی نشستی، تا ثبات و صبر اکتساب کند و از رذیلت کسل و لواحق آن تجنب نماید، و تحریک قوت غضب که شجاعت فضیلت آن قوت است به تقدیم رساند، و مرا و خصومت با کسی که از غوایل او ایمن بود در این باب ارتکاب کند، تا نفس از طرف به وسط حرکت کند، و چون احساس کند از خویش که بدان حد نزدیک رسید باید که تجاوز نکند تا درطرف دیگر نیفتد، والله اعلم.
علاج خوف: خوف از توقع مکروهی یا انتظار محذوری تولد کند که نفس بر دفع آن قادر نبود، و توقع و انتظار به نسبت با حادثی تواند بود که وجود آن در زمان مستقبل باشد، و این حادثه یا از امور عظام بود یا از امور سهل، و بر هر دو تقدیر یا ضروری بود یا ممکن، و ممکنات را سبب یا فعل صاحب خوف بود یا فعل غیر او، و خوف از هیچ کدام از این اقسام مقتضای عقل نیست. پس نشاید که عاقل به چیزی از این اسباب خائف شود. بیانش آنست که آنچه ضروری بود، چون داند که دفع آن از حد قدرت و وسع بشریت خارج است داند که در استشعار آن جز تعجیل بلا و جذب محنت فایده ای نبود، و آنقدر عمر که پیش از وقت حدوث آن محذور خواهد یافت اگر به خوف و فزع و اضطراب و جزع منغص گرداند از تدبیر مصالح دنیاوی و تحصیل سعادت ابدی محروم ماند، و خسران دنیا با نکال آخرت جمع کند و بدبخت دو جهان شود، و چون خویشتن را تسلی و تسکین داده باشد و دل بر بودنیها بنهاده هم در عاجل سلامت یافته باشد و هم در آجل تدبیر تواند کرد.
و آنچه ممکن بود: اگر سبب آن نه از فعل این شخص بود که به خوف موسوم است باید که با خود اندیشه کند که: حقیقت ممکن آنست که هم وجودش جایز بود و هم عدم، پس در جزم کردن به وقوع این محذور و استشعار خوف جز تعجیل تألم فایده ای نبود، و همان لازم آید که از قسم گذشته، اما اگر عیش به ظن جمیل و امل قوی و ترک فکر در آنچه ضروری الوقوع نبود خوش دارد به مهمات دینی و دنیاوی قیام تواند نمود.
و اگر سبب از فعل این شخص بود باید که از سوء اختیار و جنایت بر نفس خود احتراز کند و بر کاری که آن را غایله ای بد و عاقبتی وخیم بود اقدام ننماید، چه ارتکاب قبایح فعل کسی بود که به طبیعت ممکن جاهل باشد، و آنکه داند که ظهور آن قبیح که مستدعی فضیحت بود ممکن است و چون ظاهر شود مؤاخذت او بدان ممکن، و هر چند ممکن بود وقوعش تامستبدع، همانا بران اقدام ننماید. پس سبب خوف در قسم اول آنست که بر ممکن به وجوب حکم کنند و در قسم دوم آنکه بر ممکن به امتناع حکم کنند، و اگر شرط هر یک به جای خویش اعتبار کنند از این دو نوع خوف سلامت یابند.
علاج خوف مرگ: و چون خوف مرگ عامترین و سخت ترین خوفهاست دران به اشباع سخنی احتیاج افتد؛ گوییم: خوف مرگ کسی را بود که نداند که مرگ چیست، یا نداند که معاد نفس با کجاست، یا گمان برد که به انحلال اجزای بدن او و بطلان ترکیب بنیت او عدم ذات او لازم آید، تا عالم موجود بماند و او ازان بی خبر، و یا گمان برد که مرگ را المی عظیم بود از الم امراضی که مؤدی بود بدان صعب تر، یا بعد الموت از عقاب ترسد، یا متحیر بود و نداند که حال او بعد از وفات چگونه خواهد بود، یا بر اولاد و اموال که ازو بازماند متأسف بود.
و اکثر این ظنون باطل و بی حقیقت باشد و منشأ آن جهل محض. بیانش آنست که کسی که حقیقت مرگ نداند باید که بداند که مرگ عبارت از استعمال ناکردن نفس بود آلات بدنی را، مانند آنکه صاحب صناعتی ادوات و آلات خود را استعمال نکند، و چنانک در کتب حکمت مبین است و در اول کتاب بدان اشارتی کرده ایم معلوم کند که نفس جوهری باقی است که به انحلال بدن، فانی و منعدم نگردد.
و اما اگر خوف او از مرگ به سبب آن بود که معاد نفس نداند که با کجاست پس خوف او از جهل خویش باشد نه از مرگ، و حذر از این جهل است که علما و حکما را بر تعب طلب باعث شده است، تا ترک لذات جسمانی و راحات بدنی گرفته اند و بیخوابی و رنج اختیار کرده تا از رنج این جهل و محنت این خوف سلامت یافته اند. و چون راحت حقیقی آن بود که از رنج بدان رهایی یابند، و رنج حقیقی جهل است، پس راحت حقیقی علم بود، و اهل علم را روح و راحتی از علم حاصل آید که دنیا و مافیها در چشم ایشان حقیر و بی وقع نماید، و چون بقای ابدی و دوام سرمدی در آن راحت یافته اند که به علم کسب کرده اند، و سرعت زوال و انتقال و آفت فنا و قلت بقا و کثرت هموم و انواع عنا مقارن امور دنیاوی یافته اند، پس از دنیاوی بر قدر ضروری قناعت نموده اند و از فضول عیش دل ببریده، چه فضول عیش بغایتی نرسد که ورای آن غایتی دیگر نبود، و مرگ بحقیقت این حرص بود نه آنچه ازان حذر می کنند.
و حکما بدین سبب گفته اند که مرگ دو نوع بود، یکی ارادی و یکی طبیعی؛ و همچنین حیات. و به « موت ارادی » اماتت شهوات خواسته اند و ترک تعرض آن، و به « موت طبیعی » مفارقت نفس از بدن خواسته اند و به « حیات ارادی » حیات فانی دنیاوی مشروط به اکل و شرب، و به « حیات طبیعی » بقای جاودانی در غبطت و سرور. و افلاطون حکیم گفته است: مت بالاراده تحی بالطبیعه. و حکمای متصوفه گفته اند موتوا قبل ان تموتوا.
باز آنکه هر که از موت طبیع خائف بود از لازم ذات و تمام ماهیت خویش خائف بود، چه انسان حی ناطق مایت است، پس مایت که جزوی از حد است تمام ماهیت بود، و کدام جهل بود زیادت ازانکه کسی گمان برد که فنای او به حیات اوست، و نقصان او به تمام او؟ و عاقل باید که از نقصان مستوحش بود و با کمال مستأنس، و همیشه طالب چیزی بود که او را تام و شریف و باقی گرداند، و از قید و أسر طبیعت بیرون آرد و آزاد کند، و داند که چون جوهر شریف الهی از جوهر کثیف ظلمانی خلاص یابد، خلاص نقا و صفا نه خلاص مزاج و کدورت، بر سعادت خود ظفر یافته باشد و به ملکوت عالم و جوار خداوند خویش و مخالطت ارواح پاکان رسیده و از اضداد و آفات نجات یافته. و از اینجا معلوم شود که بدبخت کسی بود که نفس او پیش از مفارقت بدن به آلات جسمانی و ملاذ نفسانی مایل و مشتاق بود و از مفارقت آن خائف، چه چنین کس در غایت بعد بود از قرارگاه خویش و متوجه به موضعی که از آن موضع متألم تر باشد.
و اما آنکه از مرگ ترسان بود به سبب ظنی که به الم آن دارد، علاج او آن بود که بداند که آن ظن کاذب است، چه الم زنده را بود، و زنده قابل اثر نفس تواند بود، و هر جسم که در او اثر نفس نبود او را الم و احساس نبود، چه احساس الم به توسط نفس است. پس معلوم شد که موت حالتی بود که بدن را با وجود آن احساس نیفتد و بدان متألم نشود، چه آنچه بدان متألم شوند مفارقت کرده باشد.
و اما آن کس که از عقاب ترسد از مرگ نمی ترسد از عقابی می ترسد که بعد از موت بود، و عقاب بر چیزی باقی بود، پس به بقای چیزی از خود بعدالموت معترف بود، و به ذنوب و سیئات که بدان استحقاق عقاب بود معترف، و چون چنین بود خوف او از ذنوب خود بود نه از مرگ، پس باید که بر ذنوب اقدام نکند. و ما بیان کرده ایم که موجب اقدام بر ذنوب ملکه های تباه بود نفس را، و ارشاد کردیم به قلع آثار آن، پس آنچه در این نوع مخوف است آن را اثری نیست، و آنچه آن را اثریست ازان غافل است و بدان جاهل، و علاج جهل علم بود.
و همین بود حال آنکه نداند که بعد از مرگ حال او چگونه خواهد بود، چه هر که به حالی بعد از مرگ اعتراف کرد به بقا اعتراف کرده است، و چون می گوید نمی دانم که آن حال چیست به جهل اعتراف کرد، و علاج او هم به علم است، تا چون واثق شود خوف او زایل شود.
و اما آن کس که از تخلیف اهل و ولد و مال و ملک خائف و متأسف بود باید بداند که حزن استعجال ألمی و مکروهی است برانچه حزن را دران فایده نیست، و علاج حزن بعد ازین یاد کنیم.
و بعد از تقدیم این مقدمه گوییم مردم از کاینات است، و در فلسفه مقرر است که هر کاینی فاسد بود، پس هر که نخواهد که فاسد بود نخواسته باشد که کاین بود و هر که کون خود خواهد فساد ذات خود خواسته باشد پس فساد ناخواستن او فساد خواستن اوست و کون خواستن او کون نخواستن او، و این محال است و عاقل را به محال التفات نیفتد.
و اگر اسلاف و آبای ما وفات نکردندی نوبت وجود به ما نرسیدی، چه اگر بقا ممکن بودی بقای متقدمان ما نیز ممکن بودی، و اگر همه مردمانی که بوده اند با وجود تناسل و توالد باقی بودندی در زمین نگنجیدندی. و استاد ابوعلی رحمه الله در بیان این معنی تقریری روشن کرده است، می گوید: تقدیر کنیم که مردی از مشاهیر گذشتگان که اولاد و عقب او معروف و معین باشند چون امیرالمومنین علی، رضی الله عنه، با هر که از ذریت و نسل او در عهد او و بعد از وفات او در این مدت چهار صد سال بوده اند همه زنده اند همانا عدد ایشان از ده بار هزار هزار زیادت باشد، چه بقیتی که امروز در بلاد ربع مسکون پراگنده اند، با قتلهای عظیم و انواع استیصال که به اهل این خاندان راه یافته است، دویست هزار نفر نزدیک بود، و چون اهل قرون گذشته و کودکان که از شکم مادر بیفتاده باشند بأجمعهم با این جمع در شمار آرند بنگر که عدد ایشان چند باشد، و به هر شخصی که در عهد مبارک او بوده است در مدت چهارصد سال همین مقدار با آن مضاف باید کرد، تا روشن شود که اگر مدت چهارصد سال مرگ از میان خلق مرتفع شود و تناسل و توالد برقرار بود عدد اشخاص به چه غایت رسد، و اگر این چهارصد سال مضاعف گردد تضاعیف این خلق بر مثال تضاعیف بیوت شطرنج از حد ضبط و حیز احصا متجاوز شود، و بسیط ربع مسکون که به نزدیک اهل علم مساحت ممسوح و مقدر است چون بر این جماعت قسمت کرده آید نصیب هر یک آنقدر نرسد که قدم بر او نهد و بر پای بایستد، تا اگر همه خلق دست برداشته و راست ایستاده و بهم بازدوسیده، خواهند که بایستند بر روی زمین نگنجند تا به خفتن و نشستن و حرکت و اختلاف کردن چه رسد، و هیچ موضع از جهت عمارت و زراعت و دفع فضلات خالی نماند؛ و این حالت در اندک مدتی واقع شود، فکیف اگر به امتداد روزگار و تضعیفات نامحصور هم بر این نسبت بر سر یکدیگر می نشیند.
و از اینجا معلوم می شود که تمنی حیات باقی در دنیا و کراهیت مرگ و وفات و تصور آنکه طمع را خود بدین آرزو تعلقی تواند بود از خیالات جهال و محالات ابلهان بود، و عقلا و اصحاب کیاست خواطر و ضمایر از امثال این فکرها منزه دارند، و دانند که حکمت کامل و عدل شامل الهی آنچه اقتضا کند مستزیدی را بران مزیدی صورت نبندد، و وجود آدمی بر این وضع و هیات وجودیست که ورای آن هیچ غایت مصور نشود.
پس ظاهر شد که موت مذموم نیست چنانکه عوام صورت کنند، بلکه مذموم خوفی است که از جهل لازم آمده است.
اما اگر کسی باشد که به ضرورت مرگ متنبه بود و آرزوی بقای ابدی نکند، لکن از غایت امل همت بر درازی عمر به قدر آنچه ممکن باشد مقصور دارد، او را تنبیه باید کرد برانکه هر که در عمر دراز رغبت کند در پیروی رغبت کرده باشد، و لامحاله در حالت پیری نقصان حرارت غریزی و بطلان رطوبت اصلی و ضعف اعضای رئیسه حادث شود، و قلت حرکت و فقدان نشاط و اختلال آلات هضم و سقوط آلات طحن و نقصان قوی چون غاذیه و خدام چهارگانه او به تبعیت لازم آید، و امراض و آلام عبارت از این احوال است و بعلاوه موت احبا و فقد اعزه و تواتر مصائب و تطرق نوائب و فقر و حاجت و دیگر انواع شدت و محنت هم تابع این حالت افتد، و خائف از این جمله در مبدأ امل که به درازی عمر رغبت می نموده است این احوال بوده است که به آرزو می جسته است، و انتظار امثال این مکاره می داشته؛ و چون یقین او حاصل آید که مرگ مفارقت ذات و لب و خلاصه انسان است از بدن مجازی عاریتی که از طبایع اربعه به طریق توزیع فراهم آورده اند، و روزی چند معدود در حباله تصرف او آورده، تا به توسط آن کمال خویش حاصل کند و از مزاحمت مکان و زمان برهد، و به حضرت الهیت که منزل أبرار و دارالقرار اخیار آنست پیوندد و از مرگ و استحالت و فنا ایمن شود، همانا از این حالت زیادت استشعاری به خود راه ندهد و به تعجیل و تأخیری که اتفاق افتد مبالات نکند، و به اکتساب شقاوت و میل به ظلمات برزخ که غایت آن درکات دوزخ و سخط باری، عز اسمه، و منزل فجار و مرجع اشقیا و اشرار باشد راضی نشود، و هو المستعان.
و اما امراض قوت جذب: هر چند از حیز حصر متجاوز باشد اما تباه ترین افراط شهوت و محبت بطالت و حزن و حسد است، و از این امراض یکی از حیز افراط و دیگر از حیز تفریط و سیم از حیز رداءت کیفیت باشد، و معالجات آن این است:
علاج افراط شهوت: پیش ازین در ابواب گذشته شرحی بر مذمت شره و حرصی که متوجه به طلب التذاذ بود از مأکولات و مشروبات، به طریق اجمال، تقدیم یافته است، و دناءت همت و خساست طبیعت و دیگر رذیلتی که به تبعیت این حال حاصل آید مانند مهانت نفس و شکم پرستی و مذلت تطفل و زوال حشمت از بیان و تقریر مستغنی باشد، و به نزدیک خواص و عوام ظاهر، و انواع امراض و آلام که از اسراف و مجاوزت حد حادث شود در کتب طب مبین و مقرر است، و علاجات آن مدون و محرر. و اما شهوت نکاح و حرص بران از معظم ترین اسباب نقصان دیانت و انهاک بدن و اتلاف مال و اضرار عقل و إراقت آبروی باشد.
و غزالی قوت شهوت را به عامل خراجی ظالم تشبیه کرده است، و گوید: همچنان که اگر او را در جبایت اموال خلق دست مطلق باشد، و از سیاست پادشاه و تقوی و رقت طبع مانعی و وازعی نه، همه اموال رعیت بستاند، و همگنان را به فقر و فاقت مبتلا گرداند، قوت شهوت نیز اگر مجال یابد، و به تهذیب قوت تمییز و کسر قوت غضب و حصول فضیلت عفت تسکین او اتفاق نیفتد، جملگی مواد غذا و کیموسات صالح در وجه خود صرف کند، و عموم اعضا و جوارح را نزار و ضعیف گرداند، و اگر بر مقتضای عدالت مقدار واجب در حفظ نوع بکار دارد مانند عاملی بود که بر سیرت عدل قدر مایحتاج از مؤدیان خراج حاصل کند، و در اصلاح ثغور و دیگر مصالح جماعت صرف کند.
و باید که صاحب این شره با خود محقق کند که مشابهت زنان به یکدیگر در باب تمتع، از مشابهت اطعمه به یکدیگر در سد حاجت بیشتر است، تا همچنان که قبیح شمرد که کسی طعامهای لذیذ ساخته و پخته در خانه خود بگذارد و به طلب آنچه سورت جوع او بنشاند به در خانه ها دریوزه کند، قبیح شمرد که از اهل حرمت و جفت حلال خود تجاوز کند و به اختداع دیگر زنان مشغول شود؛ و اگر هوای نفس در باطن او شمایل زنی که در زیر چادر برو بگذرد مزین گرداند تا از مباشرت و معاشرت او فضل لذتی تصور کند عقل را استعمال کند، و به باطل و خدیعت این خیال مغرور نشود، که بعد از تفحص و تفتیش بسیار دیده باشد که از زیر معجر تباه ترین صورتی و زشت ترین هیکلی بیرون آمده باشد، و در اکثر احوال آنچه در حباله تصرف او بود به تسکین شهوت وفا بیشتر ازان کند که آنچه در طلب او سعی و جهد بذل افتد، و اگر متابعت حرص کند از هر هیأتی که در حجاب استار بود و از نظر او ممنوع، چندان حسن و جمال و غنج و دلال در ضمیر او تصویر کند که روزگار او در طلب آن منغص گرداند و به تجربه و اعتبار دیگران که همین ظن در حق ایشان سبقت یافته باشد و بعد از کشف قناع بر ظهور تزویر و احتیال ایشان اطلاع یافته التفاوت ننماید، تا به حدی که اگر در همه عالم فی المثل یک زن بیش نماند که از استماع او محروم بود گمان برد که او را لذتیست که مثل آن لذت در دیگران مفقود است، و بر تحصیل ذواقی از مایده جمال او چندان حرص و حیلت استعمال کند که از مصالح دو جهانی ممنوع شود؛ و این غایت حماقت و نهایت ضلالت باشد. و کسی که نفس را از تتبع هوا احتما فرماید و به قدر مباح قناعت کند از این تعب و مشقت که مستتبع چندین رذیلت است عافیت یابد.
و تباه ترین انواع افراط عشق بود، و آن صرف همگی همت باشد، به طلب یک شخص معین از جهت سلطان شهوت، و عوارض این مرض در غایت رداءت بود. و گاه بود که به حد تلف نفس و هلاکت عاجل و آجل ادا کند، و علاج آن به صرف فکر بود از محبوب چندانکه طاقت دارد، و به اشتغال به علوم دقیق و صناعات لطیف که به فضل رویتی مخصوص باشد، و به مجالست ندمای فاضل و جلسای صاحب طبع که خوض ایشان در چیزهایی بود که موجب تذکر خیالات فاسده نشود، و به احتراز از حکایات عشاق و روایت اشعار ایشان، و به تسکین قوت شهوت، چه به مجامعت و چه به استعمال مطفیات. و اگر این معالجات نافع نبیند سفر دور و تحمل مشاق و اقدام بر کارهای سخت نافع آید، و امتناع از طعام و شراب به قدر آنچه قوای بدنی را ضعفی رسد که مؤدی نبود به سقوط و ضرر مفرط، هم معین باشد بر ازالت این مرض.
علاج بطالت: و اما محبت بطالت مقتضی حرمان دو جهانی بود، از جهت آنکه اهمال رعایت مصلحت معاش مؤدی باشد به هلاکت شخص و انقطاع نوع، و دیگر انواع رذایل را خود در معرض این دو آفت چه وقع تواند بود؟ و تغافل از اکتساب سعادت معادی مؤدی بود و ابطال غایت ایجاد، که مستدعی افاضت جود واجب الوجود، عز اسمه، است؛ و این مخاصمت و منازعت صریح بود با آن حضرت، نعوذ بالله منه، و چون بطالت و کسل متضمن این فسادات است در شرح قبح و مذمت آن به اطنابی زاید احتیاج نیفتد.
علاج حزن: حزن ألمی نفسانی بود که از فقد محبوبی یا از فوت مطلوبی عارض شود، و سبب آن حرص بود بر مقتنیات جسمانی و شره به شهوات بدنی و حسرت بر فقدان و فوات آن؛ و این حالت کسی را حادث شود که بقای محسوسات و ثبات لذات ممکن شناسد، و وصول به جملگی مطالب و حصول مفقودات در تحت تصرف ناممتنع شمرد، و اگر این شخص که به چنین مرضی مبتلا باشد با سر عقل شود، و شرط انصاف نگه دارد، داند که هر چه در عالم کون و فساد است ثبات و بقای آن محال است، و ثابت و باقی اموریست که در عالم عقل باشد و از تصرف متضادات خالی، پس در محال طمع نکند، و چون طمع نکند به متوقع اندوهگن نشود، بل همت بر تحصیل مطلوبات باقی مقصور دارد و سعی به طلب محبوبات صافی مصروف، و ازانچه به طبع مقتضی فساد ذات او بود اجتناب نماید، و اگر ملابس چیزی شود بر قدر حاجت و سد ضرورت قناعت کند، و ترک ادخار و استکثار که دواعی مباهات و افتخار بود واجب شمرد، تا به مفارقت آن متأسف نشود و به زوال و انتقالش متألم نگردد؛ و چون چنین بود به امنی رسد بی فزع، و فرحی یابد بی جزع، و مسرتی حاصل کند بی حسرت، و ثمره یقینی بیابد بی حیرت، و الا دائما اسیر حزنی بی انقضا و المی بی انتها باشد، چه به هیچ وقت از فوت مطلوبی یا فقد محبوبی خالی نبود، که در عالم کون و فساد، کون بی فساد نتواند بود و طامع دران خایب و خاسر بود.
و من سره أن لایری ما یسوؤه
فلا یتخذ شیئا یخاف له فقدا
و اقتدا به عادت جمیل آن بود که به موجود خشنود بود و از مفقود تلهف و تأسف ننماید تا همیشه مسرور و سعید بماند، و اگر کسی را شک افتد درانکه ملازمت این عادت و انتفاع بدین خلق به سمت تیسیر موسوم باشد، یا به صفت تعذر موصوف، باید که تأمل کند در اصناف خلق و اختلاف مطالب و معایش ایشان، و رضای هر یک به نصیب و قسمت خویش، و سرور و غبطت نمودن به صناعت و حرفتی که بدان مخصوص بود، مانند تجار به تجارت و نجار به نجارت و شاطر به شطارت و مخنث به تخنیث و قواد به قیادت، به حدی که هر یک مغبون بحقیقت فاقد آن صناعت را شناسند، و مجنون علی الاطلاق غافل از آن حالت را گویند، و بهجت و راحت بر وجود آن لذت مربوط دانند و حرمان کلی به فقدان آن معیشت منوط، چنانکه نص تنزیل ازان عبارت کرده است که کل حزب بما لدیهم فرحون.
و سبب این اعتقاد ملازمت عادت و مداومت مباشرت باشد. پس اگر طالب فضیلت در ایثار سنت و طریقت خویش همین طریق سپرد، و از اقتفای مناهج و اقتنای منافع کمالی که غایت آن مقصد بود عدول نجوید، به سرور و لذت از آن جماعت که به قید جهالت و أسر ضلالت گرفتارند أولی باشد چه او محق بود و ایشان مبطل، و او متیقن و مصیب و ایشان مخطی و خابط، و ایشان سقیم و شقی و او صحیح و سعید، بلکه او ولی خدا و ایشان اعدای او، الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون.
و کندی رحمه الله در کتاب دفع الاحزان گوید: « دلیل برانکه حزن حالتی است که مردم آن را به سوء اختیار خویش به خود جذب می کند و از امور طبیعی خارج است آنست که فاقد هر مرغوبی و خائب هر مطلوبی اگر به نظر حکمت در اسباب آن حزن تأمل کند، و به کسانی که از آن مطلوب یا مرغوب محروم باشند و بدان حرمان قانع و راضی، اعتبار گیرد او را روشن شود که حزن نه ضروری بود و نه طبیعی، و جاذب و کاسب آن هراینه با حالت طبیعی معاودت کند و سکون و سلوت یابد. و ما مشاهده کرده ایم جماعتی را که به مصیبت اولاد و اعزه و اصدقا مبتلا شدند و احزان و همومی مجاوز از حد اعتدال بر ایشان طاری شد، و بعد از انقضای کمتر مدتی با سر ضحک و مسرت و فرح و غبطت آمدند و بکلی آن را فراموش کردند، و همچنین کسانی که به فقد مال و ملک و دیگر مقتنیات روزی چند به اصناف غم و اندیشه ناخوش عیش بودند پس وحشت ایشان به انس و تسلی بدل گشت. » و آنچه امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، فرموده است: أصبر صبر الا کارم و الا تسل سلو البهائم هم منبی است از این معنی.
و عاقل اگر در حال خلق نظر کند داند که از ایشان به مصیبتی غریب و محنتی بدیع ممتاز نگردد، و اگر مرض حزن را که جاری مجرای دیگر اصناف رداءت است تمکن دهد عاقبت به سلوت گراید و ازان شفا یابد. پس به هیچ وجه مرضی وضعی به نزدیک او مرضی نشود و به رداءتی کسبی راضی نگردد. و باید که داند که حال و مثل کسی که به بقای منافع و فواید دنیاوی طمع کند حال و مثل کسی باشد که در ضیافتی حاضر شود که شمامه ای در میان حاضران از دست بدست می گردانند، و هر یکی لحظه ای از نسیم و رایحه آن تمتع می گیرد، و چون نوبت به او رسد طمع ملکیت دران کند و پندارد که او را از میان قوم به تملک آن تخصیص داده اند و آن شمامه به طریق هبت با تصرف او گذاشته تا چون ازو بازگیرند خجلت و دهشت با تأسف و حسرت اکتساب کند. همچنین اصناف مقتنیات ودایع خدای، تعالی، است که خلق را دران اشتراک داده است و او را، عزوجل، ولایت استرجاع آن هرگاه که خواهد و به دست هر که خواهد، و ملامت و مذمت و عار و فضیحت بر کسی که ودیعت به اختیار باز گذارد، و امل و طمع ازان منقطع دارد، متوجه نشود، بلکه اگر بدان طمع کند، و چون ازو بازگیرند دلتنگی نماید با استجلاب عار و ملامت کفران نعمت را ارتکاب نموده باشد، چه کمترین مراتب شکرگزاری آن بود که عاریت به خوشدلی با معیر دهند و در اجابت مسارعت نمایند، خاصه آنجا که معیر افضل آنچه داده بود بگذارد و اخس باز خواهد؛ و مراد به این افضل عقل و نفس است و فضایلی که دست متعرضان بدان نرسد و متغلبان را دران طمع شرکت نیفتد، چه این کمالات به وجهی که استرجاع و استرداد را بدان راه نبود به ما ارزانی داشته اند، و اخس و ارذل که از ما باز طلبند هم غرض رعایت جانب ما و محافظت عدالت در میان ابنای جنس است، و اگر به سبب فوات هر مفقودی حزنی به خود راه دهیم باید که همیشه محزون باشیم.
پس عاقل باید که در اشیای ضار مولم فکر صرف نکند، و چندانکه تواند از این مقتنیات کمتر گیرد، که المومن قلیل المؤونه، تا به احزان مبتلا نشود. و یکی از بزرگان گفته است: اگر دنیا را همین عیب بیش نیست که عاریتی است شایستی که صاحب همت بدان التفات ننمودی، چنانکه ارباب مروت از استعارت اصناف تجمل ننگ دارند.
و از سقراط پرسیدند که سبب فرط نشاط و قلت حزن تو چیست، گفت آنکه من دل بر چیزی ننهم که چون مفقود شود اندوهگن شوم.
علاج حسد: و حسد آن بود که از فرط حرص خواهد که به فواید و مقتنیات از ابنای جنس ممتاز بود، پس همت او بر ازالت از دیگران و جذب به خود مقصور باشد، و سبب این رذیلت از ترکب جهل و شره بود، چه استجماع خیرات دنیاوی که به نقصان و حرمان ذاتی موسومست یک شخص را محال باشد، و اگر نیز تقدیر امکان کنند استمتاع او بدان صورت نبندد، پس جهل به معرفت این حال، و افراط شره، بر حسد باعث شوند، و چون مطلوب حسود ممتنع الوجود بود جز حزن و تألم او طائلی حاصل نیاید، و علاج این دو رذیلت علاج حسد باشد، و از جهت تعلق حسد به حزن در این موضع ذکر او کرده آمد، و الا حمل حسد بر امراض مرکبه اولیتر باشد.
و کندی گوید حسد قبیح ترین امراض و شنیع ترین شرور است، و بدین سبب حکما گفته اند هر که دوست دارد که شری به دشمن او رسد محب شر بود، و محب شر شریر بود، و شریرتر ازین کسی بود که خواهد که شر به غیر دشمن او رسد، و هر که نخواهد که خیری به کسی رسد شر خواسته باشد به آن کس، و اگر این معامله با دوستان کند تباه تر و زشت تر بود، پس حسود شریرترین کسی باشد، و همیشه اندوهگن بود، چه به خیر مردمان غمناک باشد، و خیر خلق منافی مطلوب او بود، و هرگز خیر از اهل عالم مرتفع و منقطع نشود، پس غم و اندوه او را انقطاعی و انتهایی صورت نیفتد.
و تباه ترین انواع حسد نوعی بود که میان علما افتد، چه طبیعت منافع دنیاوی از تنگی عرصه و قلت مجال و ضیقی که لازم ماده است موجب حسد باشد، یعنی راغب را بالعرض تعلق ارادت به زوال مرغوب او از غیر عارض شود و اگرچه این معنی به نزدیک او بالذات مرضی نبود. و حکما دنیا را به گلیمی کوتاه که مردی دراز بالای بر خود افگند تشبیه کرده اند، چه اگر سر بدان پوشیده کند پای او برهنه شود، و اگر پای را محروم نگذارد سر مرحوم ماند؛ همچنین اگر شخصی به تمتع از نعمتی مخصوص شود دیگری ازان ممنوع باشد. و علم از این شایبه منزه است، چه انفاق و خرج ازان، و مشارکت دادن ابنای جنس در نفع ازان، مقتضی زیادت لذت و کمال تمتع بود، پس حسد دران از طبیعت شر مطلق خیزد.
و بدان که فرق باشد میان غبطت و حسد، چه غبطت شوق بود به حصول کمالی یا مطلوبی که از غیری احساس کرده باشد در ذات مغتبط، بی تمنی زوال آن ازو، و حسد با تمنی زوال بود ازو. و غبطت بر دو نوع بود: یکی محمود و دیگر مذموم. اما غبطت محمود آن بود که آن شوق متوجه به سعادات و فضایل باشد، و اما غبطت مذموم آن بود که آن شوق متوجه به شهوات و لذات باشد و حکم آن حکم شره بود.
اینست سخن در حسد؛ و هر که بر این جمله که شرح دادیم واقف شود، و آن را ضبط کند ضبطی تمام، بر او آسان بود علاج دیگر رذایل و معرفت اسباب آن و اعراضی که حادث شود.
مثلا در کذب، چون اندیشه کند و داند که تمییز انسان از حیوانات به نطق است، و غرض از اظهار فضیلت نطق اعلام غیر بود از امری که بران واقف نبود، و کذب منافی این غرض است، پس کذب مبطل خاصیت نوع بود، و سبب آن انبعاث بود بر طلب مالی یا جاهی، و فی الجمله حرص بر چیزی از این قبیل؛ و از لواحقش ذهاب آبروی و افساد مهمات و اقدام بر نمیمت و سعایت و غمز و بهتان و اغرای ظلمه بود.
و در صلف، چون اندیشه کند داند که سبب آن سلطان غضب بود و تخیل کمالی که در خود نیافته باشد، و از لواحق آن جهل به مراتب و، تقصیر در رعایت حقوق و، غلظ طبع و، لؤم و جور باشد، و در معنی صلف مرکب بود از عجب و کذب.
و در بخل، چون اندیشه کند داند که سبب آن خوف بود از فقر و احتیاج، یا محبت علو رتبت به مال، یا شرارت نفس و طلب عدم خیرات خلق را.
و در ریا، چون اندیشه کند داند که آن کذب بود هم در قول و هم در فعل.
فی الجمله چون حقیقت هر یک بشناسد و بر اسباب واقف شود، قمع آن اسباب و احتراز ازان بر منوال دیگر قبایح آسان شود بر طالب فضیلت. والله الموفق. تمت المقاله الاولی.
برگردان به زبان ساده
همچنان که در علم طب ابدان ازالت مرض به ضد کنند در طب نفوس ازالت هم به اضداد آن رذایل باید کرد، و ما پیش ازین اجناس فضایل حصر کرده ایم و اجناس رذایل که به مثابت اطراف آن اوساط است برشمرده، و چون فضایل چهار است و رذایل هشت، و یک چیز را یک ضد بیش نبود، چه ضد آن دو موجود باشند در غایت بعد از یکدیگر، پس بدین اعتبار رذایل را اضداد فضائل نتوان گفت الا به مجاز، اما هر دو رذیلتی که از باب باشند و یکی در غایت افراط بود و دیگر در غایت تفریط ایشان را ضد یکدیگر توان گفت.
هوش مصنوعی: در علم پزشکی، برای درمان بیماریها به طور معمول از داروهای متضاد استفاده میشود. به همین ترتیب، در روانشناسی نیز برای رفع نواقص شخصیت، باید به مقابله با رذایل پرداخته شود. ما پیش از این به دستهبندی فضایل و رذایل پرداختهایم و فضایل را به چهار گروه و رذایل را به هشت گروه تقسیم کردهایم. در هر مورد، هر فضیلت با یک رذیلت میتواند مقایسه شود، اما این دو به طور واقعی از هم فاصله دارند. بنابراین نمیتوان به راحتی گفت که رذایل درست عکس فضایل هستند، مگر به صورت مجازی. با این حال، اگر دو رذیلت در نظر گرفته شوند که یکی از آنها به شدت زیاد است و دیگری به شدت کم، میتوان آنها را به عنوان ضد یکدیگر در نظر گرفت.
و بباید دانست که قانون صناعی در معالجت امراض آن بود که اول اجناس امراض بدانند، پس اسباب و علامات آن بشناسند، پس به معالجه آن مشغول شوند؛ و امراض انحرافات امزجه باشد از اعتدال، و معالجات آن رد آن با اعتدال به حیلت صناعی.
هوش مصنوعی: برای درمان بیماریها باید ابتدا انواع بیماریها را شناخت، سپس عوامل و نشانههای آنها را تشخیص داد و در نهایت به درمان آنها پرداخت. بیماریها ناشی از عدم تعادل مزاجها هستند و درمان این بیماریها برگرداندن آنها به حالت متعادل با استفاده از روشهای علمی و عملی است.
و چون قوای نفس انسانی محصور است در سه نوع، چنانکه گفتیم، یکی قوت تمییز و دیگر قوت دفع و سیم قوت جذب، و انحرافات هر یک از دو گونه صورت بندد: یا از خللی که در کمیت قوت باشد یا از خللی که در کیفیت قوت افتد، و خلل کمیت یا از مجاوزت اعتدال بود در جانب زیادت یا از مجاوزت اعتدال بود در جانب نقصان، پس امراض هر قوتی از سه جنس تواند بود یا به حسب افراط یا به حسب تفریط یا به حسب رداءت.
هوش مصنوعی: نفس انسانی دارای سه نوع قوه است: قوه تمییز، قوه دفع و قوه جذب. هر یک از این قوا ممکن است دچار انحراف شود که این انحرافات میتوانند به دلیل اشکال در مقدار یا کیفیت آنها باشد. اشکال در مقدار ناشی از خروج از حالت متعادل به سوی زیادت یا نقصان است. بنابراین، بیماریهای هر قوه میتواند به سه صورت باشد: یا به دلیل افراط، یا به دلیل تفریط، یا به دلیل ضعف.
اما افراط در قوت تمییز، مانند خبث و گربزی و دها بود در آنچه تعلق به عمل دارد، و مانند تجاوز حد نظر و حکم بر مجردات به قوت اوهام و حواس، همچنان که بر محسوسات درانچه تعلق به نظر دارد، و اما تفریط در او چون بلاهت و بلادت در عملیات و قصور نظر از مقدار واجب، مانند اجرای احکام محسوسات بر مجردات در نظریات؛ و اما رداءت قوت چون شوق به علومی که مثمر یقین و کمال نفس نبود، مثلا علم جدل و خلاف و سفسطه به نسبت با کسی که آن را به جای یقینیات استعمال کند، و چون علم کهانت و فال گرفتن و شعبده و کیمیا به نسبت با کسی که غرض او ازان وصول به شهوات خسیسه بود. و اما افراط در قوت دفع چون شدت غیظ و فرط انتقام و غیرت نه به موضع خویش و تشبه نمودن به سباع؛ و اما تفریط درو چون بی حمیتی و خور طبع و بددلی و تشبه نمودن به اخلاق زنان و کودکان؛ و اما رداءت قوت چون شوق به انتقامات فاسده مانند خشم گرفتن بر جمادات و بهایم یا بر نوع انسان ولکن به سببی که موجب غضب نبود در اکثر طبایع. و اما افراط در قوت جذب مانند شکم پرستی و حرص نمودن بر اکل و شرب و عشق و شیفتگی به کسانی که محل شهوت باشند؛ و اما تفریط در او مانند فتور از طلب اقوات ضروری و حفظ نسل و خمود شهوت؛ و اما رداءت قوت چون اشتهای گل خوردن و شهوت مقاربت ذکور و یا استعمال شهوت بر وجهی که از قانون واجب خارج باشد.
هوش مصنوعی: از افراط در قابلیت تمییز، مشکلاتی به وجود میآید، مانند تمایل به چیزهای ناپسند یا بیمعنی در عمل. همچنین، اگر فردی در تجزیه و تحلیل امور روحی و مجردات از حد تعادل خارج شود و به دلایل غیر منطقی متکی شود، در نتیجه دچار مشکلات خواهد شد. در مقابل، کمبود در این قابلیت باعث نادانی و ناتوانی در اعمال و قضاوت صحیح میشود، مانند تلاش برای اعمال احکام ملموس به مسائل غیر ملموس. وقتی که فرد به مطالعه علوم غیر سودمند و غیر علمی مانند جدل و سفسطه تمایل دارد، این نیز نشانه ضعف قابلیت تمییز اوست.
بیش از حد شدت در واکنش به تحریکات مانند خشم و انتقام، در حالی که در جایی که نیاز نیست، میتواند فرد را به رفتارهای نامناسب، مشابه با حیوانات، سوق دهد. برعکس، کمبود غیرت و شجاعت نیز میتواند به صفاتی شبیه به رفتارهای نامناسب کودکان و زنان منجر شود. اشتیاق به خشونت و خشم نسبت به موجوداتی که خطری به دنبال ندارند نیز نوعی نقص در توانایی کنترل احساسات را نشان میدهد.
افراط در جذب، نیز موجب پرخوری و دلبستگی مفرط به لذائذ میشود، در حالی که کمبود آن میتواند به بیمیلی نسبت به نیازهای ضروری و مشکلات در زندگی جنسی منجر شود. درنهایت، اشتیاق به رفتارهایی که خلاف اخلاق و قوانین هستند، نیز میتواند بیانگر ناتوانی در کنترل تمایلات باشد.
اینست اجناس امراض بسیطه که در قوای نفس حادث شود، و آن را انواع بسیار بود، و از ترکبات آن مرضهای بسیار برخیزد که مرجع همه با این اجناس بود، و از این امراض مرضی چند باشد که آن را امراض مهلکه خوانند، چه اصول اکثر امراض مزمنه آن باشد، و آن مانند حیرت و جهل بود در قوت نظری، و غضب و بددلی و خوف و حزن و حسد و امل و عشق و بطالت در قوتهای دیگر، و نکایت این امراض در نفس عظیم تر باشد و معالجت آن مهمتر و به عموم نفع نزدیکتر. و بعد ازین شرح هر یکی به جایگاه خویش بیاید، انشاء الله، تعالی.
هوش مصنوعی: این متن به بیان انواع بیماریهای روحی و روانی میپردازد که ممکن است بر قوای نفس تأثیر بگذارد. این بیماریها به شکلهای مختلفی وجود دارند و میتوانند منجر به بروز مشکلات متعددی شوند. برخی از این بیماریها بهعنوان بیماریهای خطرناک شناخته میشوند، زیرا بیشتر بیماریهای مزمن ریشه در این مسائل دارند. از جمله این مشکلات میتوان به حیرت و نادانی در قوه تفکر، و دیگر احساسات منفی مانند خشم، ناامیدی، ترس، غم، حسادت، آرزو و عشق نام برد. تأثیر این بیماریها بر روح شخص بسیار عمیق است و درمان آنها اهمیت ویژهای دارد و نفع آن برای جامعه نیز بیشتر خواهد بود. در ادامه، هر یک از این بیماریها بهتفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
و اما اسباب این انحرافات دو گونه بود، یکی نفسانی و دیگر جسمانی؛ و بیانش آنست که چون عنایت یزدانی نفس انسانی را بر بنیت جسمانی مربوط آفریده است، و مفارقت یکی از دیگر به مشیت خود، عز اسمه، منوط گردانیده، تأثر هر یکی از طریان سببی یا علتی موجب تغیر دیگریک می شود، مثلا تأثر نفس از فرط غضب یا استیلای عشق یا تواتر اندوه موجب تغیر صورت بدن شود به انواع تغیرات، مانند اضطراب و ارتعاد و زردی و نزاری؛ و تأثر بدن از امراض و اسقام، خاصه چون در عضوی شریف حادث شود مانند دل و دماغ، موجب تغیر حال نفس شود چون نقصان تمییز و فساد تخیل و تقصیر در استعمال قوی و ملکات.
هوش مصنوعی: اسباب انحرافات به دو دسته تقسیم میشود: یکی مربوط به نفس و دیگری مربوط به جسم. به این معنا که خالق آسمانی، نفس انسانی را به جسم متصل کرده و جدایی یکی از دیگری را به اراده خود بستگی داده است. هر یک از این دو بر دیگری تأثیرگذار است. به عنوان مثال، وقتی نفس به خاطر خشم، عشق یا اندوه دچار تغییرات میشود، میتواند بر جسم تأثیر بگذارد و باعث بروز حالاتی مانند اضطراب، لرزش، زردی و پژمردگی شود. همچنین، اگر بدن به خاطر بیماریها دچار مشکل شود، به ویژه اگر در قسمتهای مهمی مثل قلب یا مغز بروز کند، این امر میتواند حال نفس را نیز تغییر دهد و به کاهش قدرت تفکر یا اختلال در تجسم و نقصان در استفاده از توانمندیها و خصائل منجر شود.
پس معالج نفس باید که اول تعرف حال سبب کند، تا اگر تغیر بنیت بوده باشد آن را به اصناف معالجات که کتب طبی بران مشتمل است مداوات کند، و اگر تأثر نفس بوده باشد به اصناف معالجات که کتب این صناعت بران مشتمل بود به ازالت آن مشغول شود، که چون سبب مرتفع شود لامحاله مرض نیز مرتفع شود.
هوش مصنوعی: به طور کلی، درمانگر روح باید ابتدا به شناخت وضعیت بیمار بپردازد تا در صورتی که تغییر در وضعیت روانی وجود داشته باشد، بتواند از روشهای درمانی مناسب که در کتابهای پزشکی ذکر شده است، استفاده کند. اگر مشکل به تأثیرات روانی مربوط باشد، باید از روشهای درمانی مرتبط با این حوزه بهره ببرد. زیرا با برطرف کردن دلیل اصلی، بیماری نیز به طور خودکار بهبود خواهد یافت.
و اما معالجات کلی در طب به استعمال چهار صنف بود: غذا و دوا و سم و کی یا قطع. و در امراض نفسانی هم بر این سیاقت اعتبار باید کرد، بر این طریق که اول قبح رذیلتی که دفع و ازالت آن مطلوب بود، بر وجهی که شک را دران مجال مداخلت نباشد معلوم کنند، و بر فساد و اختلالی که از طریان آن منتظر و متوقع بود، چه در امور دینی و چه در امور دنیاوی، واقف شوند و آن را در تخیل مستحکم کنند، پس به ارادت عقلی ازان تجنب نمایند؛ اگر مقصود حاصل شود فخیره، و الا به مداومت فضیلتی که به ازای آن رذیلت باشد پیوسته مشغول باشند، و در تکرار افعالی که تعلق بدان قوت دارد بر وجه افضل و طریق اجمل مبالغت کنند؛ و این معالجات جمله به ازای علاج غذایی بود به نزدیک اطبا.
هوش مصنوعی: در طب چهار نوع درمان وجود دارد: غذا، دارو، سم و عمل جراحی. همین نکته در درمان بیماریهای روانی نیز صدق میکند. نخست باید به شناخت عیبهای اخلاقی که باید از بین بروند، پرداخته شود و این عیبها باید به گونهای بررسی شوند که هیچ شکی در آن وجود نداشته باشد. سپس به آثار منفی و ناهنجاریهایی که از وجود این عیبها نشأت میگیرد، چه در زمینههای دینی و چه دنیاوی، توجه شود و باید آنها را در ذهن تقویت کرد. بعد از آن، با اراده عقلانی از آنها دوری جست. اگر موفقیت حاصل شد، عالی است و اگر نه، باید به مداومت در فضائل متعهد بود که در مقابل آن عیب وجود دارد. همچنین باید در تکرار اقداماتی که به بهبود آن عیب مربوط میشود، نهایت دقت و کوشش صورت گیرد. به طور کلی، این درمانها به نوعی معالجه غذایی نزدیکتر هستند.
و اگر بدین نوع معالجه مرض زایل نشود توبیخ و ملامت و تعییر و مذمت نفس بران فعل، چه به طریق فکر و چه به قول و چه به عمل، استعمال کنند، اگر کفایت نیفتد در مطلوب، و مقصود تعدیل یکی از دو قوت حیوانی یعنی غضبی یا شهوی باشد، به استعمال قوت دیگر آن را تعدیل و تسکین کنند، چه هر گاه که یکی غالب شود صاحبش مغلوب گردد، و در اصل فطرت خود همچنان که فایده قوت شهوی تبقیه شخص و نوع است فایده قوت غضبی کسر سورت شهوت است، تا چون ایشان متکافی شوند قوت نطقی را مجال تمییز بود؛ و این صنف علاج به مثابت معالجات دوائی بود به نزدیک اطبا.
هوش مصنوعی: اگر این نوع درمان باعث بهبود نشود، باید به انتقاد و ملامت نفس بر اثر آن عمل، از طریق فکر، گفتار و عمل پرداخته شود. اگر این روشها نیز نتیجه ندهد و هدف تعدیل یکی از دو نیروی حیوانی یعنی نیروی خشم یا شهوت باشد، میتوان از نیروی دیگر برای تعدیل و آرام کردن آن استفاده کرد. زیرا هرگاه یکی از این نیروها غالب شود، فرد تحت تأثیر آن قرار میگیرد. در واقع، همانطور که نیروی شهوت برای بقای فرد و نوع ضروری است، نیروی خشم نیز برای کنترل و کاهش تأثیر نیروی شهوت اهمیت دارد. هنگامی که این دو نیرو به تعادل برسند، نیروی عقل میتواند به تمییز و تشخیص بهتر کمک کند. این نوع درمان همانند درمانهای دارویی در نظر پزشکان محسوب میشود.
و اگر بدین طریق هم مرض زایل نشود و رسوخ و استحکام رذیلت به غایت بود، به ارتکاب اسباب رذیلتی که ضد آن رذیلت بود در قمع و قهر آن استعانت باید جست، و شرط تعدیل نگاه داشت، یعنی چون آن رذیلت روی در انحطاط نهد، و به رتبت وسط که مقام فضیلت بود نزدیک رسد، ترک آن ارتکاب باید گرفت تا از اعتدال در طرف دیگر مایل نشود و به مرضی دیگر ادا نکند؛ و این صنف علاج به منزلت معالجت سمی بود که تا طبیب مضطر نشود بدان تمسک نکند، و در تمسک احتیاط تمام واجب شناسد تا انحراف مزاج با طرف دیگر نشود.
هوش مصنوعی: اگر به این روش هم بیماری از بین نرود و رذیلت به شدت قوی باشد، باید به اقداماتی متوسل شد که ضد آن رذیلت بوده و به کاهش و از میان بردن آن کمک کند. همچنین لازم است که تعادل را حفظ کنیم؛ یعنی زمانی که آن رذیلت رو به کاهش میرود و به مقام فضیلت نزدیک میشود، باید از ارتکاب آن اقدامات پرهیز کرد تا به سمت افراط نرود و به رذیلت دیگری دچار نشود. این نوع درمان به منزلهای مشابه به درمان با سم است، به طوری که تا زمانی که پزشک واقعا به آن نیاز نداشته باشد، نباید به آن پناه ببرد و در استفاده از آن باید احتیاط کامل داشته باشد تا به سمت بیماری جدیدی سوق پیدا نکند.
و اگر این نوع علاج هم کافی نباشد، و به هر وقتی نفس به معاودت عادت راسخ مبادرت کند، او را به عقوبت و تعذیب و تکلیف افعال صعب و تقلید اعمال شاق و اقدام بر نذوری و عهودی که قیام بدان مشکل بود، با تقدیم ایفای مراسم آن، تأدیب باید کرد؛ و این صنف معالجه مانند قطع اعضا و داغ کردن اطراف بود در طب، و آخرالدواء الکی.
هوش مصنوعی: اگر این نوع درمان نیز کافی نباشد و نفس به طور مکرر به عادات نادرست خود ادامه دهد، باید او را با مجازات و سختیهای بیشتری مواجه کرد. این میتواند شامل وظایف دشوار و انجام کارهایی باشد که پیروی از آنها دشوار است، به علاوه ارائه مراسم خاصی که انجام آنها مشکل است. این نوع درمان شبیه به عملهای جراحی یا سوزاندن قسمتهایی از بدن در پزشکی است و در نهایت، آخرین راهحل است.
اینست معالجات کلی در ازالت امراض نفسانی، و استعمال آن در هر مرضی بر کسی که از اول کتاب تا اینجا معلوم کرده باشد و بر فضائل و رذایل وقوف یافته متعذر نبود؛ و ما زیادتی بیان را به تفصیل علاج مرضی چند از امراض مهلکه که تباه ترین امراض نفس آنست اشارتی کنیم تا قیاس ازالت دیگر امراض و اعتبار معالجات آسان شود، والله الموفق.
هوش مصنوعی: در اینجا درباره روشهای درمان کلی بیماریهای روحی صحبت میشود. اگر کسی از ابتدا تا اینجا متن را مطالعه کرده و در مورد فضائل و رذائل آگاهی داشته باشد، انجام این درمانها برای هر بیماری ممکن است. همچنین به طور مختصر، توضیحاتی در مورد درمان چند بیماری خطرناک که از بدترین بیماریهای روحی به شمار میروند ارائه میشود تا به فهم بهتر سایر بیماریها و روشهای درمان آنها کمک کند. خداوند راهنمایی کننده است.
اما امراض قوت نظری را هر چند مراتب بسیار است، چه به حسب بساطت و چه به حسب ترکب، ولکن تباه ترین آن انواع سه نوع است: یکی حیرت و دوم جهل بسیط و سیم جهل مرکب، و نوع اول از قبیل افراط بود، و نوع دوم از جنس تفریط، و نوع سیم از جهت رداءت.
هوش مصنوعی: امراض شناختی به مراتب مختلف تقسیم میشوند، هم از نظر سادگی و هم از نظر ترکیب. اما از میان این انواع، بدترین آنها سه نوع هستند: اولی حیرت، دومی جهل بسیط و سومی جهل مرکب. نوع اول به افراط مربوط میشود، نوع دوم به تفریط و نوع سوم به لحاظ شدت و ضعف.
علاج حیرت: اما حیرت از تعارض ادله خیزد در مسائل مشکله و عجز نفس از تحقیق حق و ابطال باطل؛ و طریق ازالت این رذیلت که مهلک ترین رذایل باشد آنست که اول تذکر این قضیه از قضایای اولی که « جمع و رفع نفی و اثبات در یک حال محال بود » ملکه کند، تا بر اجمال در هر مسأله ای که دران متحیر باشد حکم جزم کند به فساد یک طرف از دو طرف متعارض، بعد ازان تتبع قوانین منطقی و تصفح مقدمات و تفحص از صورت قیاس به استقصای بلیغ و احتیاطی تمام در هر طرفی استعمال کند، تا بر موضع خطا و منشأ غلط وقوف یابد؛ و غرض کلی از علم منطق و خاصه کتاب قیاسات سوفسطایی که بر معرفت مغالطات مشتمل است علاج این مرض است.
هوش مصنوعی: حیرت زمانی به وجود میآید که دلایل متناقضی در مسائل دشوار وجود داشته باشد و نفس انسان نتواند حق را کشف کند یا باطل را رد کند. برای رفع این مشکل که یکی از خطرناکترین ویژگیها به شمار میآید، ابتدا باید به یادآوریم که «جمع و رفع نفی و اثبات در یک حالت ممکن نیست». این موضوع باید به صورت ملکه درآید تا به طور کلی در هر مسألهای که مردد هستیم، بتوانیم به طور قاطع یکی از دو طرف متعارض را نادرست بدانیم. سپس باید به دقت قوانین منطقی را مورد بررسی قرار دهیم، مقدمات را مطالعه کنیم و با احتیاط تمامی جوانب قیاس را به دقت بررسی کنیم تا به جای خطا و منبع اشتباه پی ببریم. هدف کلی از علم منطق و به ویژه کتاب قیاسات سوفسطایی، درمان این مشکل است.
علاج جهل بسیط: و حقیقت جهل بسیط آن بود که نفس از فضیلت علم عاری باشد و به اعتقاد آنکه علمی اکتساب کرده است ملوث نه، و این جهل در مبدأ مذموم نبود، چه شرط تعلم آنست که این جهل حاصل باشد از جهت آنکه آن کس که داند یا پندارد که می داند از تعلم فارغ باشد، و فطرت نوع انسان خود برین حالت بود؛ اما مقام نمودن بر این جهل و حرکت ناکردن در طریق تعلم مذموم باشد، و اگر بدان راضی و قانع شود به تباه ترین رذیلتی موسوم گردد؛ و تدبیر علاج آن بود که در حال مردم و دیگر حیوانات تأمل کند تا واقف شود که فضیلت انسان بر دیگر جانوران به نطق و تمییز است، و جاهل که عادم این فضیلت بود از عداد حیوانات دیگر بود نه از عداد این نوع، و مصداق این سخن یابد آنکه چون در مجلسی که از جهت بحث در علوم عقد کرده باشند حاضر شود خاصیت نوع یعنی نطق بکلی باز گذارد، و به حیوانات دیگر که از سخن گفتن عاجز باشند تشبه نماید، و چون در این حال فکر کند او را تنبیه افتد بر آنکه آن سخنها که در غیبت آن جماعت، یعنی اهل علم، می تواند گفت به بانگ دیگر جانوران مناسب تر از آنست که به نطق انسان، چه اگر به نطق تعلقی داشتی در محاوره جماعتی که انسانیت ایشان، یعنی تمییز، بیشتر است استعمال توانستی کرد.
هوش مصنوعی: علاج جهل بسیط به این معناست که در اصل، جهل ساده به حالتی اشاره دارد که فرد هیچ گونه دانشی ندارد و گمان میکند که چیزی آموخته است. این نوع جهل در آغاز خود مذموم نیست، زیرا برای یادگیری لازم است که ابتدا آدمی نادان باشد. انسانها به طور طبیعی در این وضعیت قرار دارند، اما اگر کسی بر همین جهل بماند و از یادگیری پرهیز کند، این امر زشت و ناپسند محسوب میشود. اگر آن شخص به این وضعیت راضی باشد، به بدترین صفات شناخته میشود. برای درمان این جهل، فرد باید به زندگی انسانها و دیگر موجودات زنده فکر کند تا متوجه شود که برتری انسانها در قدرت تکلم و درک است. کسی که از این ویژگی محروم است، در واقع در زمره سایر حیوانات قرار دارد. اگر فردی در جمع علمی حضور یابد و از صحبت کردن بپرهیزد، این نشان دهندهی فقدان ویژگی انسانی اوست. با تفکر در این موقعیت، او متوجه میشود که آنچه میتواند در حضور علمای دیگر بیان کند، از نظر کیفیت، به سایر موجودات مناسبتر است؛ زیرا اگر واقعاً توانایی سخن گفتن داشت، باید در بحث با افرادی که بیشتر از او درک و فهم دارند، مشارکت میکرد.
و باید که در این اندیشه از وقوع اسم انسان بر خود به غلط نیفتد، چه گیاه گندم را « گندم » خوانند بر وجه مجاز، و مراد استعداد آن بود قبول صورت گندمی را، و همچنین تمثال مردم را « مردم » گویند به طریق تشبه، یعنی به مردم ماند در صورت، بلکه اگر انصاف خود بدهد بداند که در درجه از اصناف حیوانات نازلتر است، چه هر حیوان بر آن قدر ادراک که در ترتیب امور معیشت و حفظ نسل بدان محتاج بود قادر است و بر کمالی که غایت وجود او آنست متوفر، و جاهل به خلاف این.
هوش مصنوعی: انسان نباید در این فکر بیفتد که به طور واقعی خود را «انسان» بخواند. چرا که نام «گندم» برای گیاه گندم به صورت مجازی به کار رفته است و مراد از آن ظرفیت گیاه برای شکلگیری به صورت گندمی است. به همین ترتیب، تمثال انسان نیز به عنوان «انسان» نامیده میشود به دلیل شباهتش به انسانها. اگر با انصاف نگاه کنیم، باید بپذیریم که انسان از نظر درجه در ردهای پایینتر از سایر حیوانات قرار دارد. زیرا هر حیوان به اندازهای از ادراک برخوردار است که برای تأمین نیازهای معیشتی و حفظ نسل خود ضروری است و به کمالی که هدف وجود اوست دست مییابد، در حالی که انسان نسبت به این مسائل جاهل است.
پس همچنان که در اعتبار خواص نوع خویش که در خود مفقود یابد مشابهت خود به دیگر حیوانات بیشتر بیند در اعتبار خواص حیوانات خود را به جمادات مناسب تر یابد، و به اضافت با اصناف جمادات و رعایت شرایط آن از آن مرتبه نیز بازپس افتد، و هلم جرا إلی اسفل السافلین. پس چون بدین فکر بر نقصان رتبت و خساست جوهر و رکاکت طبع خویش که اخس کاینات آنست وقوف یابد، اگر در وی اندک و بسیار انتعاشی مانده بود در طلب فضیلت علم حرکت کند، و کل میسر لما خلق له.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که انسان به واسطه ویژگیهای خاص خود، خود را بیشتر شبیه به سایر موجودات زنده میبیند و در عین حال این تفاوتهایش را نسبت به اجسام بیجان بیشتر درک میکند. همچنین، وقتی که انسان به شرایط و ویژگیهای اجسام بیجان توجه میکند، ممکن است از آن مرتبهای که دارد نیز به عقب برود و به وضعیت پایینتری برسد. اگر فردی به این واقعیت که پستی و خساست ذاتش را درک کند، حالتی از فعالیت در او بماند، در پی دستیابی به فضیلت و علم خواهد رفت، زیرا هر چیزی برای هدفی خاص خلق شده است.
علاج جهل مرکب: و حقیقت این جهل آن بود که نفس از صورت علم خالی بود، و به صورت اعتقادی باطل و جزم بر آنکه او عالم است مشغول، و هیچ رذیلت تباه تر از این رذیلت نبود، و چنانکه اطبای ابدان از معالجات بعضی امراض بد و علل مزمنه عاجز باشند اطبای نفوس از علاج این مرض نیز عاجز باشند، چه با وجود آن صورت کژ متنبه نشود، و تا متنبه نشود طلب نکند، و این آن علم بود که: « جهل از آن علم به بود صد بار ».
هوش مصنوعی: درمان جهل عمیق به این معناست که فرد از شناخت واقعی علم بیبهره است و به باورهای نادرستی دربارهی علم خود مشغول است. این وضعیت میتواند آسیبهای زیادی به همراه داشته باشد و بدتر از این نمیتواند باشد. مانند پزشکان که در درمان برخی بیماریها و مشکلات مزمن ناتوان هستند، روانشناسان نیز از درمان این نوع جهل ناتوان میمانند. زیرا تا وقتی فرد به نادرستی باورهایش پی نبرد، هیچ تلاشی برای اصلاح آن نخواهد کرد. این همان دانشی است که میگوید: «جهل بدتر از عدم دانش است و صد بار بدتر است».
و نافع ترین تدبیری که در این باب استعمال توان کرد تحریض صاحب این جهل بود بر اقتنای علوم ریاضی، چون هندسه و حساب، و ارتیاض به براهین آن، که اگر این ارشاد قبول کند و دران انواع خوضی نماید از لذت یقین و کمال حقیقت و برد نفس خبردار شود، و هراینه انتعاشی در ذات او حادث گردد، پس چون با معتقدات خویش افتد و لذت یقین ازان منفی یابد شک را مدخلی معین شود، پس اگر شرط انصاف رعایت کند به اندک روزگاری بر خلل عقیدت وقوف یابد، و با مرتبه جاهلی آید که جهل او بسیط بود، پس به مراسم تعلم قیام نماید.
هوش مصنوعی: بهترین روشی که میتوان در این زمینه به کار گرفت، تشویق فردی است که گرفتار جهل است، به یادگیری علوم ریاضی مانند هندسه و حساب. اگر این فرد به این هدایت پاسخ مثبت دهد و در این علوم به تفصیل مطالعه کند، به لذت یقین و عمق حقیقت دست خواهد یافت و این باعث بیداری در درون او خواهد شد. سپس، زمانی که او با باورهای خود مواجه شود و لذت یقین را تجربه کند، شک و تردید برایش مشخصتر خواهد شد. اگر او انصاف را رعایت کند، در کوتاه مدت متوجه نقصهای عقیدتیاش خواهد شد و از حالت جهل ابتدایی فاصله خواهد گرفت و به یادگیری علمی اقدام خواهد کرد.
و چون این امراض تعلق به قوت نظری دارد، و حکمت نظری مشتمل است برازالت امراض، از آن قوت در این صناعت بر این قدر اختصار کنیم، و در معالجات امراض دیگر قوی که بدین صناعت مخصوص است مزید شرحی بکار داریم.
هوش مصنوعی: از آنجا که این بیماریها به قوای نظری مربوط میشوند و حکمت نظری شامل بررسی این بیماریها است، ما در اینجا به طور مختصر به این موضوع میپردازیم. در مورد درمان بیماریهای دیگری که به این حوزه خاص مربوط میشوند، توضیحات بیشتری ارائه خواهیم داد.
و اما امراض قوت دفع، اگرچه نامحصور باشد، اما تباه ترین آن امراض سه مرض است: یکی غضب و دوم جبن و سیم خوف. و اول از افراط تولد کند، و دوم از تفریط، و سیم با رداءت قوت مناسبتی دارد و تفصیل علاجات اینست:
هوش مصنوعی: امور مربوط به ضعف دفاعی بدن، اگرچه نامشخص و متنوع هستند، اما بدترین آنها سه نوع بیماری است: اول، خشم، دوم، بزدلی و سوم، ترس. خشم از افراط ناشی میشود، بزدلی از تفریط به وجود میآید و ترس با کاهش توانایی مرتبط است. حالا به تفصیل به درمانهای این بیماریها میپردازیم.
علاج غضب: غضب حرکتی بود نفس را که مبدأ آن شهوت انتقام بود، و این حرکت چون به عنف باشد آتش خشم افروخته شود، و خون دل در غلیان آید، و دماغ و شریانات از دخانی مظلم ممتلی شود تا عقل محجوب گردد و فعل او ضعیف، و چنانکه حکما گفته اند بنیت انسانی مانند غار کوهی شود مملو به حریق آتش و مختنق به لهیب و دخان، که از آن غار جز آواز و بانگ و مشغله و غلبه اشتعال چیزی معلوم نشود، و در این حال معالجت این تغیر و اطفای این نایره در غایت تعذر بود، چه هر چه در اطفاء استعمال کنند ماده قوت و سبب زیادت اشتعال شود. اگر به موعظت تمسک کنند خشم بیشتر شود، و اگر در تسکین حیلت نمایند لهیب و مشغله زیادت گردد، و در اشخاص به حسب اختلاف امزجه این حال مختلف افتد، چه ترکیبی باشد مناسب ترکیب کبریت، که از کمتر شرری اشتعال یابد، و ترکیبی باشد مناسب ترکیب روغن که اشتعال آن را سببی بیشتر باید، و همچنین مناسب ترکیب چوب خشک و چوب تر، تا به ترکیبی رسد که اشتعال آن در غایت تعذر بود. و این ترتیب به اعتبار حال غضب بود در عنفوان مبدأ حرکت، اما آنگاه که سبب متواتر شود اصناف مراتب متساوی نمایند، چنانکه از اندک آتشی که از احتکاکی ضعیف متواتر در چوبی حادث شود بیشه های عظیم و درختان بهم درشده چه خشک و چه تر سوخته گردد.
هوش مصنوعی: غضب حرکتی درونی است که ناشی از تمایل به انتقام میباشد. این حرکت اگر شدت بگیرد، باعث افزایش خشمی شدید میشود و احساسات منفی و فشار روانی به وجود میآورد. در این حالت، ذهن و تفکر فرد تحت تأثیر قرار میگیرد و به حالت گیجی و سردرگمی میافتد. مانند غاری پر از آتش و دود که تنها صداها و هیاهوهای آن شنیده میشود. در این شرایط، آرام کردن و درمان این حالت بسیار دشوار است و هر تلاشی برای خاموش کردن آن ممکن است اوضاع را بدتر کند. نصیحت و موعظه نیز ممکن است غضب را تشدید کند و روشهای تسکیندهنده تنها اثرات منفی را افزایش میدهند. افراد مختلف، با توجه به مزاج و ترکیب جسمی خود، واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. برخی افراد به سادگی و به سبب کمترین تحریک دچار خشم میشوند، در حالی که برای دیگران، احساسات نیاز به تشدید بیشتری دارد. نهایتاً، اگر این روند ادامه پیدا کند، حرارتهای کم میتوانند به آتشهای بزرگ و ویرانکننده منجر شوند.
و تأمل باید کرد در حال میغ و صاعقه، که چگونه از احتکاک دو بخار رطب و یابس بر یکدیگر اشتعال بروق و قذف صواعق که بر کوههای سخت و سنگهای خاره گذر یابد حادث می شود، و همین اعتبار در حال تهیج غضب و نکایت او و اگر چه سبب کمتر کلمه ای بود رعایت باید کرد.
هوش مصنوعی: باید در مورد وضعیت رعد و برق و صاعقه تفکر کرد و بررسی کرد که چگونه این پدیدهها از برخورد دو بخار مرطوب و خشک به وجود میآید، که در نهایت منجر به انتشار نور و صاعقههایی میشود که بر روی کوههای سخت و سنگهای تیز میافتند. این موضوع همچنین به حالت خشم و تحریکات آن مربوط میشود و حتی اگر دلیل این وضعیت کمتر قابل توضیح باشد، باید به آن توجه کرد.
و انسقراطیس حکیم گوید: من به سلامت آن کشتی که باد سخت و شدت آشوب دریا آن را به لجه ای افگند که بر کوههای عظیم مشتمل بود و بر سنگهای سخت زند امیدوارترم از آنکه به سلامت غضبان ملتهب، چه ملاحان را در تخلیص آن کشتی مجال استعمال لطائف حیل باشد، و هیچ حیلت در تسکین شعله غضبی که زبانه می زند نافع نیاید، و چندانکه وعظ و تضرع و خضوع بیشتر بکار دارند مانند آتشی که هیزم خشک بر او افگنند سورت بیشتر نماید.
هوش مصنوعی: انسقراطیس حکیم میگوید: من به ایمنی کشتیای که در طوفان و هیجان دریا به جایی پر از کوههای بلند و سنگهای سخت میرود، امیدوارترم نسبت به مواجهه با یک فرد خشمگین. زیرا در شرایط سخت، ملوانان میتوانند از ترفندهای مختلف برای نجات کشتی استفاده کنند، اما هیچ ترفندی نمیتواند خشم و غضب را آرام کند. هرچه بیشتر تلاش کنند تا نصیحت کنند و از خضوع و تضرع استفاده کنند، مانند این است که هیزم خشک را به آتش اضافه کنند که تنها شعلههای آن را بیشتر میسوزاند.
و اسباب غضب ده است: اول عجب، و دوم افتخار، و سیم مرا، و چهارم لجاج، و پنجم مزاح، و ششم تکبر، و هفتم استهزا، و هشتم غدر، و نهم ضیم، و دهم طلب نفایسی که از عزت موجب منافست و محاسدت شود؛ و شوق به انتقام غایت این اسباب بود بر سبیل اشتراک.
هوش مصنوعی: ده چیزی که سبب خشم میشود عبارتند از: اول خودبینی، دوم خودپسندی، سوم کینهتوزی، چهارم پافشاری بر باطل، پنجم شوخیهای نامناسب، ششم تکبر، هفتم تمسخر، هشتم خیانت، نهم ظلم، و دهم جستجوی چیزهایی که باعث رقابت و دشمنی میشود. در نهایت، اشتیاق به انتقام نتیجه نهایی این عوامل است که به نوعی در هم تنیدهاند.
و لواحق غضب که اعراض این مرض بود هفت صنف باشد: اول ندامت، و دوم توقع مجازات عاجل و آجل، و سیم مقت دوستان، و چهارم استهزای اراذل، و پنجم شماتت اعدا، و ششم تغیر مزاج، و هفتم تألم بذان هم در حال، چه غضب جنون یکساعته بود، و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، رضی الله عنه، گفته است: الحد نوع من الجنون لأن صاحبها یندم فإن لم یندم فجنونه مستحکم. و گاه بود که به اختناق حرارت دل ادا کند، و ازان امراضی عظیم که مؤدی باشد به تلف تولد کند.
هوش مصنوعی: نشانههای خشم و پیامدهای این بیماری به هفت دسته تقسیم میشود: اول، پشیمانی؛ دوم، انتظار مجازات هم در زمان حال و هم در آینده؛ سوم، آزردگی از دوستان؛ چهارم، تمسخر از سوی افراد بیمقدار؛ پنجم، خوشحالی دشمنان؛ ششم، تغییر در مزاج؛ و هفتم، احساس درد در همان لحظه. زیرا خشم میتواند به نوعی جنون لحظهای تبدیل شود. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) گفتهاند: "خشم نوعی جنون است چون شخص خشمگین بعد از آن پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشود، جنون او پایدار خواهد بود." گاهی نیز این خشم میتواند باعث احساس گرما در دل شود و منجر به بیماریهای جدی و حتی مرگ شود.
و علاج این اسباب علاج غضب بود، چه ارتفاع سبب موجب ارتفاع مسبب بود، و قطع مواد مقتضی ازالت مرض. و اگر بعد از علاج اسباب، بنادر، چیزی از این مرض حادث شود به تدبیر عقل دفع آن سهل بود. و معالجه اسباب غضب اینست.
هوش مصنوعی: راه درمان این مشکلات، کنترل خشم است، زیرا رفع علت باعث از بین رفتن نتیجه میشود و جلوگیری از عوامل مؤثر، بیماری را برطرف میکند. اگر پس از درمان علل، باز هم مشکلی از این دست پیش بیاید، با تدبیر عقل میتوان به راحتی آن را حل کرد. درمان علل خشم نیز به این شکل است.
اما عجب؛ و آن ظنی کاذب بود در نفس چون خویشتن را استحقاق منزلتی شمرد که مستحق آن نبود، و چون بر عیوب و نقصانات خویش وقوف یابد و داند که فضیلت میان خلق مشترک است از عجب ایمن شود، چه کسی که کمال خود با دیگران یابد معجب نبود.
هوش مصنوعی: اما جالب است که این احساس، توهمی بیاساس بود. انسان وقتی خود را شایسته مرتبهای میبیند که واقعاً شایستگی آن را ندارد، دچار عجب میشود. اما زمانی که به عیوب و کمبودهای خود پی ببرد و بداند که فضیلت در میان مردم مشترک است، از این عجب رهایی مییابد. زیرا کسی که کمال خود را در مقایسه با دیگران بیابد، به خودی خود دچار احساس خودبزرگبینی نمیشود.
و اما افتخار؛ مباهات بود به چیزهایی خارجی که در معرض آفات و اصناف زوال باشد، و به بقا و ثبات آن وثوقی نتواند بود، چه اگر فخر به مال کنند از غصب و نهب آن ایمن نباشند، و اگر به نسب کنند، و صادق ترین این نوع آنگاه بود که شخصی از پدران او به فضل موسوم بوده باشد، پس چون تقدیر کنند که آن پدر فاضل او حاضر آید و گوید « این شرف که تو دعوی می کنی بر سبیل استبداد مراست نه ترا، ترا به نفس خویش چه فضیلت است که بدان مفاخرت توانی کرد؟ » از جواب او عاجز آید و شاعر این معنی به نظم آورده است:
هوش مصنوعی: افتخار به چیزهایی که از خارج به دست آمده و ممکن است آسیبپذیر و نابود شوند، بیمعناست. زیرا اگر به مال افتخار کنند، هرگز نمیتوانند از سرقت و غصب آن ایمن باشند. و اگر به نسب و خویشاوندی افتخار کنند، تنها در صورتی قابل قبول است که یکی از اجدادش به فضلی معروف باشد. اما اگر آن جد فاضل بیاید و بگوید: «این شرفی که تو به آن افتخار میکنی، متعلق به من است و نه به تو. تو چه فضیلت خاصی داری که به آن افتخاری کنی؟» در این صورت، افتخارکننده از پاسخگویی ناتوان خواهد بود.
این نکته را شاعری به شعر درآورده است.
ان افتخرت بآباء مضوا سلفا
قالوا صدقت ولکن بئسما ولدوا
هوش مصنوعی: اگر به اجداد گذشته خود افتخار کنی، دیگران خواهند گفت که حق با توست، اما آیا این فرزندان آنها بودند که خوبی کردند؟
و پیغامبر، علیه السلام، گفته است لاتأتونی بانسابکم و أتونی بأعمالکم. و حکایت کنند که یکی از رؤسای یونان بر غلام حکیمی افتخار نمود، غلام گفت: اگر موجب مفاخرت تو بر من این جامه های نیکوست که خویشتن بدان بیاراسته ای، حسن و زینت در جامه است نه در تو؛ و اگر موجب این اسپ است که بر نشسته ای، چابکی و فراهت در اسپ است نه در تو؛ و اگر موجب فضل پدران تو است صاحب فضل ایشان بوده اند نه تو؛ و چون از این فضایل هیچ کدام حق تو نیست اگر صاحب هر یکی حظ خویش استرداد کند، بلکه خود فضیلت هیچ کدام از او به تو انتقال نکرده است تا به رد حاجت افتد، پس تو که باشی؟
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله، فرمودهاند که به اساس نسب و نژاد خود نبالید و به اعمال و کارهای خود ببالید. در تاریخ آمده است که یکی از بزرگان یونان به یک بردهی حکیم افتخار کرد. آن برده پاسخ داد: اگر دلیل افتخارت این لباسهای زیباست که بر تن داری، زیبایی و ارزش در لباس است نه در وجود تو؛ و اگر به خاطر اسب زیبا و چابکت هستی، قابلیت و زیبایی در اسب است نه در تو؛ و اگر به خاطر فضیلت پدرانت افتخار میکنی، این فضیلتها متعلق به آنهاست نه به تو. بنابراین، از آنجا که هیچیک از این فضایل به تو تعلق ندارد و خود آنها باید هر کدام سهمشان را پس بگیرند، پس تو چه کسی هستی؟
و همچنین گویند حکیمی در نزدیک صاحب ثروتی بود که به زینت و تجمل و کثرت مال و عدت مباهات نمودی. در اثنای محاوره خواست که آب دهن بیفگند از راست و چپ نگریست موضعی نیافت که آن را شاید، بزاقی که در دهن جمع کرده بود بر روی صاحب خانه افگند. حاضران عتاب و ملامت نمودند، حکیم گفت نه ادب چنان بود که آب دهن به اخس و اقبح مواضع افگنند؟ من چندانکه از چپ و راست نگاه کردم هیچ موضع خسیس تر و قبیح تر از روی این شخص که به جهل موسوم است نیافتم.
هوش مصنوعی: روزی حکیمی نزد شخصی ثروتمند بود که به زرق و برق، تجمل و ثروتش میبالید. در حین گفتگو، حکیم خواست آب دهانش را بیفکند، اما به چپ و راست نگریست و جایی نیافت که مناسب باشد. در نهایت، بغضی که در دهان داشت را بر روی صاحب خانه انداخت. حاضران او را سرزنش کردند، اما حکیم پاسخ داد: "آیا ادب چنین است که آب دهان را به بدترین و زشتترین جاها بیفکنند؟ من همه جا را بررسی کردم و هیچ جایی خسیستر و زشتتر از چهره این شخص، که به نادانی معروف است، نیافتم."
و اما مرا و لجاج؛ موجب ازالت الفت و حدوث تباین و تباغض و مخاصمت باشد، و قوام عالم به الفت و محبت است، چنانکه بعد ازین شرح داده اید، پس مرا و لجاج از فسادهایی بود که مقتضی رفع نظام عالم بود، و این تباه ترین اوصاف رذایل است.
هوش مصنوعی: لجاجت باعث از بین رفتن دوستی و ایجاد اختلاف، کینه و خصومت میشود. در حالی که وجود دوستی و محبت، اساس و پایهی عالم است. بنابراین، لجاجت از جمله فسادهایی است که میتواند نظم جهان را به هم بزند و این صفت یکی از بدترین ویژگیهای نکوهیده به شمار میرود.
و اما مزاح؛ اگر بقدر اعتدال استعمال کنند محمود بود. کان رسول الله، علیه السلام، یمزح و لایهزل و امیرالمومنین علی، رضی الله عنه، مزاح بودی، تا به حدی که مردمان او را بدان عیب کردند، گفتند: لولا دعابه فیه، و سلمان فارسی، رضی الله عنه او را گفت، در مزاحی که با او بکرد: هذا أخرک إلی الرابعه. اما وقوف بر حد اعتدال بغایت دشوار بود، و اکثر مردمان قصد اعتدال کنند ولیکن چون شروع نمایند به مجاوزت حد تعدی کنند تا سبب وحشت شود، و غضب کامن را ظاهر کند و حقد در دلها راسخ گرداند. پس مزاح بر کسی که اقتصاد نگاه نتواند داشت محظور بود، چه گفته اند: رب جد جره اللعب؛ « حدیثی بود مایه کارزار».
هوش مصنوعی: مزاح و شوخی اگر به اندازه و با احتیاط باشد، میتواند خوب باشد. پیامبر اسلام و امام علی (علیهالسلام) نیز شوخی میکردند، به گونهای که گاهی افراد به آنها ایراد میگرفتند. سلمان فارسی نیز درباره شوخی با امام علی، جملهای گفته است که نشاندهنده این سبک از شوخی است. اما نگهداشتن میزان اعتدال در شوخی کار دشواری است. بسیاری از مردم سعی میکنند که به اعتدال برسند، اما وقتی شروع به شوخی میکنند، گاهی از حد میگذرند و این باعث به وجود آمدن تنش و خشم در دلها میشود. بنابراین، شوخی برای کسانی که نمیتوانند در آن اعتدال را رعایت کنند، مناسب نیست؛ چرا که گفتهاند: گاهی شوخی و جدی و جدی به هم میآمیختند و میتوانند بر مشکلات بیفزایند.
و اما تکبر؛ به عجب نزدیک بود و فرق آن بود که معجب با نفس خود دروغ می گوید به گمانی که بدو دارد، و متکبر با دیگران دروغ می گوید و اگرچه از آن گمان خالی بود. و علاج این نزدیک بود به علاج عجب.
هوش مصنوعی: تکبر با عجب شباهت دارد، اما تفاوت آنها در این است که فرد متعجب به خود و ویژگیهایش میبالد و این حالت باعث میشود که دروغینی درباره خود بگوید، در حالی که فرد متکبر به دیگران تظاهر میکند و در واقع از این تصورات نادرست درباره خود خالی است. روش درمان این حالت مشابه روش درمان عجب است.
و اما استهزا؛ و آن از افعال اهل مجون و مسخرگی باشد، و کسی بران اقدام کند که به احتمال مثل آن مبالات ننماید، و مذلت و صغار و ارتکاب رذایل دیگر که موجب ضحک اصحاب ثروت و ترفت بود وسیلت معیشت خویش سازد، و کسی که به حریت و فضل موسوم بود نفس و عرض خویش را گرامیتر ازان دارد که در معرض یک سفاهت سفیهی آرد، و اگرچه در مقابل آنچه در خزاین پادشاهان بود بدو دهند.
هوش مصنوعی: تحقیر و مسخره کردن، از رفتارهای افرادی است که به لذّتجویی و بیتعادلی تمایل دارند. کسانی که به این کار اقدام میکنند، معمولاً به ارزشها و شخصیت خود اهمیت نمیدهند و به خاطر جلب توجه افراد ثروتمند و سخیف، به ذلت و کوچکی تن میدهند و دیگر رذایل را نیز مرتکب میشوند. در عوض، افرادی که به شرافت و علم مشهورند، خود و آبروی خود را از آنچنان حماقت و بیمروتی برتر میدانند و هرگز حاضر نیستند به خاطر چیزی که در خزانههای پادشاهان وجود دارد، خود را در چنین موقعیتی قرار دهند.
و اما غدر را وجوه بسیار بود، چه استعمال آن، هم در مال و هم در جاه و هم در مودت و هم در حرم، اتفاق افتد و هیچ وجه از وجوه غدر به نزدیک کسی که او را اندک مایه انسانیت بود محمود نباشد، و از اینجاست که هیچ کس بدان معترف نشود، و این خلق در ترکان بیشتر بود ازانکه در دیگر اصناف امم، و وفا که ضد غدر است در روم و حبش بیشتر بود. و رذالت غدر زیادت از آن است که محتاج فضل شرحی بود.
هوش مصنوعی: غدر به اشکال مختلفی بروز میکند؛ این پدیده میتواند به اموال، مقامها، دوستیها و حتی حرمتها آسیب بزند و هیچیک از این موارد برای انسانهای با حداقل هنجارهای انسانی قابل قبول نیست. به همین دلیل، افراد معمولاً به این موضوع اعتراف نمیکنند. در میان ترکها، غدر بیشتر از سایر اقوام دیده میشود، در حالی که وفا که ضد غدر است، در رومیها و حبشیها بیشتر مشاهده میشود. بدی غدر به حدی است که نیاز به توضیح بیشتری دارد.
و اما ضیم؛ و آن تکلیف تحمل ظلم بود غیری را بر وجه انتقام، هم قبح او به قبح ظلم و انظلام که گفته آمده است معلوم شود، و عاقل باید که بر انتقام اقدام ننماید تا داند که به ضرری بزرگتر عاید نخواهد شد، و آن بعد از مشاورت عقل و تدبر رای بود و حصول این حال بعد از حصول فضیلت حلم تواند بود.
هوش مصنوعی: تحمل ظلم و ستم دیگران به قصد انتقام، به نوعی ناپسند است که به وضوح بدی آن با بدی ظلم مقایسه میشود. شخص عاقل باید از اقدام به انتقام خودداری کند تا متوجه شود که چنین رفتاری تنها به ضرر بزرگتری منجر میشود. این تصمیمگیری باید پس از مشاوره و تفکر عمیق صورت گیرد و دستیابی به این بینش، پس از کسب فضیلت صبر و حلم ممکن است.
و اما طلب نفایسی که موجب منافست و منازعت بود؛ مشتمل باشد بر خطایی عظیم از کسانی که به سعت قدرت موسوم باشند تا به اوساط الناس چه رسد، چه هر پادشاه که در خزانه او علقی نفیس یا جوهری شریف باشد در معرض خوف فوت، و جزعی که به تبعیت فوت لازم بود، افتاده باشد و طبیعت عالم کون و فساد، که مقدر بر تغییر و احالت و افساد است، راضی نشود الا به تطرق آفات به اصناف مرکبات، و چون پادشاه به فقد چیزی عزیز الوجود مبتلا گردد حالتی که اصحاب مصائب را حادث شود در ظاهر گردد، و دوست و دشمن را بر عجز و اندوه او وقوف افتد، و فقر و حاجت او در طلب نظیر آن فاش شود تا وقع و خطر او در دلها کم گردد.
هوش مصنوعی: در مورد خواستههایی که باعث رقابت و نزاع میشود، باید گفت که این امر نشانهای از اشتباه بزرگ افرادی است که قدرت زیادی دارند. هر پادشاهی که دارای گنجینهای با ارزش یا جواهری گرانبها باشد، همیشه در معرض خطر از دست دادن آن قرار دارد و این موضوع میتواند موجب اضطراب و نگرانی او شود. زیرا طبیعت دنیا پیوسته در حال تغییر و فساد است و هیچ چیزی از آفات و آسیبها در امان نیست. زمانی که پادشاه چیزی با ارزش را از دست میدهد، حالت درد و مصیبت به او دست میدهد که باعث میشود دیگران نیز متوجه ضعف و ناراحتی او شوند. این موضوع میتواند باعث شود که نیازها و مشکلات او بیشتر آشکار شود و در نتیجه، احساس خطر و قدرت او در دلها کاهش یابد.
و حکایت کنند که قبه ای از بلور در غایت صفا و نقا که بخرط و استدارت تمام موصوف بود و اصناف اساطین و تماثیل بدقت صناعت و کمال کیاست ازو برانگیخته بودند، و در تخلیص نقوش و تهذیب تجاویف آن را بکرات در معرض خطر آورده، به نزدیک پادشاهی هدیه بردند. چون نظر او بر آن جا افتاد بدان تعجب و اعجاب بی اندازه نمود و بفرمود تا در خزانه خاص بنهادند، و هر وقت به مشاهده آن تمتع می گرفت، تا بعد از اندک مدتی، روزگار نتیجه طبیعت خویش در اتلاف آن به تقدیم رسانید. چندان جزع و اسف بر ضمیر آن ملک طاری شد که از تدبیر ملک و نظر در مهمات و بار دادن مردم بازماند، و حواشی و ارکان در طلب چیزی از طرایف شبیه بدان قبه جهد بذل کردند، و چون مرجع مساعی ایشان با خیبت و حرمان بود وقوف بر تعذر وجودش موجب تضاعف جزع و حسرت ملک شد، تا بیم بود که عنان تمالک از قبضه تصرف او بیرون آید.
هوش مصنوعی: روایت شده است که قبهای شفاف و زیبا از بلور ساخته شده بود که به دقت و هنرمندی تمام، با نقش و نگارهای مختلف تزئین شده بود. این قبه را گروهی از استادان صنایع دستی ساخته و به نزدیک پادشاه هدیه کردند. وقتی پادشاه آن را دید، بسیار شگفتزده شد و دستور داد تا در خزانهاش نگهداری شود. او هر از گاهی به تماشای آن مینشست تا آنکه به مرور زمان، بر اثر گذر زمان و طبیعت، قبه آسیب دید. این امر باعث ناراحتی و اندوه عمیق پادشاه شد و او را از رسیدگی به امور مملکت و توجه به مردم بازداشت. در پی این وضعیت، اطرافیان و مشاورانش شروع به جستجوی چیزهایی مشابه آن قبه کردند، اما تلاشهایشان به شکست انجامید و همین موضوع باعث شد تا غم و اندوه پادشاه بیشتر شود و نگرانی از دست دادن داراییهایش او را آزار دهد.
این حال ملوکست، و اما اوساط مردمان اگر بر بضاعتی کریم، یا دری یتیم، یا جوهری شریف، یا جامه ای فاخر، یا مرکوبی فاره، یا مملوکی صاحب جمال ظفر یابند هراینه متغلبان و متمردان به طمع و طلب برخیزند، اگر طریق مسامحت مسلوک دارند به غم و جزع مبتلا شوند و اگر به ممانعت و مدافعت مشغول شوند خویشتن را در ورطه هلاک و استیصال افگنند. اما اگر به اول در اقتنای امثال آن رغایب راغب نباشند از چنین بلیات فارغ و ایمن شوند.
هوش مصنوعی: حالت پادشاهان این گونه است که در میان مردم، اگر کسی دارای مال و نعمت فراوان، یا چیز کمیابی، یا جامه زیبا، یا مرکوب عالی، یا کنیز زیبا باشد، دیگران به خاطر طمع و خواستههای خود برمیخیزند. اگر این افراد تسلیم و بیخیال باشند، دچار غم و اندوه میشوند و اگر بخواهند از آنچه دارند دفاع کنند، خود را در خطر نابودی میاندازند. اما اگر از ابتدا به چنین چیزهایی تمایل نداشته باشند، از این مشکلات و بلاها دور و در امان خواهند بود.
باز آنکه، ازالت احجار نفیس چون لعل و یاقوت به وجوه حیل و مکر و دزدی دست دهد و به وجود آن انتفاع و سد حاجت فی الحال میسر نگردد، علی الخصوص که صاحبش در مقام ضرورت باشد و راغب در معرض تجارت. و بسیار بوده است که پادشاهان بزرگ را در اوقات انقطاع مواد خزاین، و اتفاق انفاق مفرط، به فروختن جواهر عدیم المثل احتیاج افتاده است، و چون آن را در معرض مساومه و مستزاد افگنده اند و به دست دلالان و تجار باز داده کسی را نیافته اند که به بهای آن یا نزدیک به بها مستظهر بود، و اگر کسی نیز بر آن قدر یسار قادر بوده باشد در آن حال از اعتراف بدان مستشعر شده، و حاصل جز وقوف عوام برعجز و حاجت آن کس نبوده و اصحاب تجارت اگر به چنین بضاعتی رغبت نمایند در حال امن و فراغت از کساد و زیان ایمن نباشند، چه طالب و خاطب، در امثال آن، ملوک مغرور بسیار مال فارغ بال باشند، و وجود این صنف بنادر اتفاق افتد، و در حال ناایمنی و تشویش خود، جان ایشان ازان درخطر بود.
هوش مصنوعی: در مواقعی که نیاز به تامین مالی وجود دارد، افراد ممکن است به فروش جواهرات قیمتی مانند لعل و یاقوت روی بیاورند. این امر به ویژه زمانی که صاحب جواهرات در شرایط اضطراری قرار دارد و قصد تجارت دارد، بیشتر به چشم میآید. حتی پادشاهان بزرگ نیز در زمانهایی که منابع مالی آنها به پایان میرسیده، مجبور به فروش جواهرات گرانبها شدهاند. اما وقتی این جواهرات برای فروش گذاشته میشوند، اغلب کسی پیدا نمیشود که به قیمت مناسب آنها را خریداری کند. حتی اگر کسی قادر به خرید آنها باشد، ممکن است متوجه نیاز مالی فروشنده شود و این باعث افزایش بدنامی او در میان مردم شود. در این شرایط، تاجران نیز ممکن است از خرید جواهرات با چنین قیمتی رغبتی نداشته باشند، به ویژه در زمانهایی که بازار دچار رکود یا عدم امنیت است. در نهایت، وجود افراد ثروتمند که به این جواهرات تمایل دارند، ممکن است در شرایط ناامنی و اضطراب، جان آنها را به خطر بیندازد.
این است اسباب غضب و علاج آن، و هر که شرط عدالت رعایت کند و آن خلق را ملکه نفس گرداند علاج غضب بر او آسان بود، چه غضب جور است و خروج از اعتدال در طرف افراط رجولیت و نشاید که آن را به اوصاف جمیله صفت کنند، مانند آنکه جماعتی گمان برند که شدت غضب از فرط رجولیت بود، و آن را به تخیل کاذب بر شجاعت بندند، و چگونه به فضیلت نسبت توان داد خلقی را که مصدر افعال قبیح گردد چون جور بر نفس خود و بر یاران و متصلان و عبید و خدم و حرم؟ و صاحب آن خلق این جماعت را پیوسته به سوط عذاب معذب دارد، نه عثرت ایشان اقالت کند و نه بر عجز ایشان رقت آرد و نه براءت ساحت ایشان قبول کند، بل به کمتر سببی زبان و دست بر أعراض و أجسام ایشان مطلق گرداند؛ و چندانکه ایشان به گناه ناکرده اعتراف می کنند و در خضوع و انقیاد می کوشند، تا باشد که اطفای نایره خشم و تسکین سورت شر او کنند، در ناهمواری نمودن و حرکات نامنتظم کردن و ایذای ایشان مبالغت زیادت می کند. و اگر رداءتی در جوهر غضب با افراط مقارن شود از این مرتبه بگذرد، و با بهائم زبان بسته و جمادات چون اوانی و امتعه همین معامله در پیش گیرد، و به قصد ضرب خر و گاو و قتل کبوتر و گربه و کسر آلات و ادوات تشفی طلبد.
هوش مصنوعی: این متن به مسأله خشم و درمان آن پرداخته و بیان میکند که اگر کسی به اصول عدل پایبند باشد و رفتار خوبی را به عادت خود تبدیل کند، مدیریت خشم برای او آسانتر خواهد بود. خشم به نوعی خروج از اعتدال و تحولی منفی است که نمیتوان آن را با صفات خوب تعریف کرد. برخی افراد تصور میکنند که خشم شدید از مردانگی ناشی میشود و آن را به شجاعت نسبت میدهند، در حالی که چگونه میتوان به رفتارهایی که منجر به آسیب به خود و دیگران میشود اعتبار داد؟ شخصی که دچار این خصلت باشد، بهطور مداوم دیگران را آزار میدهد و هیچ دلسوزی برای آنها نشان نمیدهد. او حتی به دلایل کوچک هم به آزار و اذیت دیگران میپردازد و اگر بخواهد میتواند با حیوانات نیز به همین شیوه برخورد کند. در این حالت، او ممکن است به ضرب و شتم یا کشتن حیوانات و شکستن اشیاء بپردازد تا خشم خود را تخلیه کند.
و بسیار باشد که کسانی که به فرط تهوری منسوب باشند از این طایفه با ابر و باد و باران، چون نه بر وفق هوای ایشان آید، شطط کنند، و اگر قط قلم خط نه ملایم ارادت ایشان آرد، یا قفل بر حسب استعجال ایشان گشاده نشود، بشکنند و بخایند و زبان به دشنام و سخن نافرجام ملوث گردانند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که به تفکر و نظریهپردازی علاقهمند هستند، وقتی شرایط طبیعی مانند ابر، باد و باران مطابق نظرشان نباشد، به شدت عصبانی میشوند. اگر هم که امکانات و شرایط به دلخواهشان فراهم نشود یا به سرعت به خواستههایشان پاسخ داده نشود، ممکن است به تندی واکنش نشان دهند و با کلمات نامناسب و توهینآمیز صحبت کنند.
و از قدمای ملوک از شخصی باز گفته اند که چون کشتیهای او از سفر دریا دیرتر رسیدی، به سبب آشفتگی دریا، خشم گرفتی و دریا را به ریختن آبها و انباشتن به کوهها تهدید کردی. و استاد ابوعلی رحمه الله گوید: یکی از سفهای روزگار ما به سبب آنکه چون شب در ماهتاب خفتی رنجور شدی، بر ماه خشم گرفتی و به شتم و سب او زبان دراز کردی و در اشعار هجو گفتی و هجوهای او ماه را مشهور است.
هوش مصنوعی: از قدیمالایام گفتهاند که یکی از پادشاهان به خاطر اینکه کشتیهایش دیر به خانه برگشتند و این تأخیر ناشی از آرامش نداشتن دریا بود، خشمگین شد و دریا را به سیلآسا کردن آبها و پر کردن کوهها تهدید کرد. همچنین استاد ابوعلی رحمه الله میفرمایند که یکی از شعرا به خاطر اینکه شبها در نور ماه میخوابید و رنجور میشد، به ماه خشم گرفت و به او ناسزا گفت و اشعار هجوآمیز نسبت به ماه سرود که بعدها معروف شدند.
فی الجمله امثال این افعال با فرط قبح مضحک بود و صاحب آن مستحق سخریت باشد نه مستحق نعت رجولیت، و مستوجب مذمت و فضیحت نه شرف نفس و عزت. و اگر تأمل افتد این نوع در زنان و کودکان و پیران و بیماران بیشتر ازان یابند که در مردان و جوانان و اصحا.
هوش مصنوعی: این گونه اعمال بسیار زشت و مضحک به نظر میرسد و فردی که چنین کارهایی انجام میدهد، شایسته تحقیر است نه تحسین مردانگی. این رفتارها موجب سرزنش و نداختن شخصیت فرد شده و عزت نفس و شرف را تضعیف میکنند. اگر دقت کنیم، میبینیم که این نوع رفتارها بیشتر در زنان، کودکان، پیران و بیماران دیده میشود تا در مردان جوان و سالم.
و رذیلت غضب از رذیلت شره نیز که ضد اوست طاری شود، چه صاحب شره چون از مشتهی ممنوع گردد خشم گیرد، و بر کسانی که به ترتیب آن عمل موسوم باشند چون زنان و خدمتگاران و غیر ایشان ضجرت نماید؛ و بخیل را اگر مالی ضایع شود با دوستان و مخالطان همین معامله کند، و بر اهل ثقت تهمت برد، و ثمره این سیرتها جز فقدان اصدقا و عدم نصحا و ندامت مفرط و ملامت موجع نباشد، و صاحبش از لذت و غبطت و بهجت و مسرت محروم ماند، تا همیشه عیش او منغص و عمر او مکدر بود، و به سمت شقاوت موصوف شود. و صاحب شجاعت و رجولیت چون به حلم قهر این طبیعت کند و به علم از اسباب آن اعراض نماید در هر حالی که مداخلت نماید، از عفو و اغضا یا مؤاخذت و انتقام، سیرت عقل نگاه دارد و شرط عدالت که مقتضی اعتدال بود مرعی شمرد.
هوش مصنوعی: غضب میتواند نتیجه خشم و حرص باشد که در واقع به نوعی مقابل یکدیگر هستند. شخصی که از چیزی که میخواهد محروم شود، ممکن است عصبانی شود و نسبت به کسانی که در این وضعیت به او کمک کرده یا مسئولند، سرزنش کند. همچنین فرد بخیل نیز اگر مالی را از دست بدهد، به همین شکل به دوستان و آشنایانش واکنش نشان میدهد و به افراد مورد اعتماد تهمت میزند. نتیجه این رفتارها جز از دست دادن دوستان، عدم راهنمایی درست و احساس ندامت و ملامت نیست. چنین فردی از لذت و شادی نیز محروم میشود و زندگیاش همواره ناراحتکننده و پر از اندوه خواهد بود. اما شخصی با شجاعت و مردانگی اگر بتواند با صبر و حکمت این تمایلات منفی را کنترل کند و با علم به شیوههای درست واکنش نشان دهد، در هر شرایطی میتواند رفتار منطقی داشته باشد و عدالت را رعایت کند.
و از اسکندر حکایت کنند که سفیهی بر تعرض عرض او به ذکر عیب و نقص اقدام نموده بود، یکی از خواص گفت: اگر ملک بر عقوبت او مثال دهد از این فعل بازایستد و موجب اعتبار دیگران شود. اسکندر گفت: این معنی از رای دور است چه اگر بر عقب عقوبت چیرگی زیادت کند و به اعتراض و افشای معایب من مشغول شود او را ماده دراززبانی داده باشیم و مردمان را به وجه عذر او ارشاد کرده. روزی متغلبی را که بر او خروج کرده بود و فتنه و فساد بسیار انگیخته اسیر کردند و پیش او آوردند. اسکندر به عفو اشارت فرمود. یکی از ندما از فرط غیظ گفت: اگر من تو بودمی او را بکشتمی. اسکندر گفت: پس من، چون تو نیستم، او را نمی کشم.
هوش مصنوعی: روزی داستانی از اسکندر نقل میکنند که فردی نادان به او توهین کرده و معایبش را برشمرده بود. یکی از نزدیکان اسکندر گفت: اگر ملک به مجازات او بپردازد، ممکن است دیگران هم از این کار منصرف شوند و اعتبار او بیشتر شود. اسکندر پاسخ داد: این نظری برای من معقول نیست؛ زیرا اگر به شدت به مجازات او بپردازم و به افشای عیوب من ادامه دهد، در واقع به او اجازه دادهام که بیشتر صحبت کند و دیگران را نسبت به او هدایت کردهام. روزی فردی نافرمانی کرده و ایجاد فساد کرده بود، به اسکندر تحویل داده شد. اسکندر به نشانه عفو اشاره کرد. یکی از حاضران از شدت عصبانیت گفت: اگر من جای تو بودم، او را میکشتم. اسکندر در پاسخ گفت: اما من، چون تو نیستم، او را نخواهم کشت.
اینست معظم اسباب غضب که عظیم ترین امراض نفس است و تمهید علاجات آن. و چون حسم مواد این مرض کرده باشند دفع اعراض و لواحق او سهل باشد، چه رویت را در ایثار فضیلت حلم و استعمال مکافات، یا تغافل بر حسب استصواب رای، مجال نظری شافی و فکری کافی پدید آید، والله الموفق.
هوش مصنوعی: این پاراگراف به بررسی یکی از مهمترین عوامل ایجاد خشم و نقصهای روحی میپردازد و به راهکارهایی برای درمان آن اشاره میکند. وقتی که فرد متوجه جلوههای این مشکل شود، میتواند به راحتی عوارض و تبعات آن را مدیریت کند. با توجه به مشاهده فضایل مانند شکیبایی و استفاده از پاداشها یا بیتوجهی در برخی موارد، فرصتی برای تفکر مناسب و یافتن راهحلهای موثر فراهم میشود. در نهایت، موفقیت در این زمینه به خداوند وابسته است.
علاج بددلی: و چون علم به ضد مستلزم علم است به ضد دیگر، و ما گفتیم که غضب ضد بددلی است، و غضب حرکت نفس بود به جهت شهوت انتقام، پس جبن سکون نفس بود، آنجا که حرکت أولی باشد، به سبب بطلان شهوت انتقام. و لواحق و اعراض این مرض چند چیز بود: اول مهانت نفس، دوم سوء عیش، سیم طمع فاسد اخسا و غیر ایشان از اهل و اولاد و اصحاب معاملات، چهارم قلت ثبات در کارها، پنجم کسل و محبت راحت که مقتضی رذایل بسیار باشد، ششم تمکن یافتن ظالمان در ظلم، هفتم رضا به فضایحی که در نفس و اهل و مال افتد، هشتم استماع قبایح و فواحش از شتم و قذف، نهم ننگ ناداشتن ازانچه موجب ننگ بود، دهم تعطیل افتادن در مهمات.
هوش مصنوعی: برای درمان بددلی، باید توجه داشت که علم به ضد، مستلزم آگاهی از ضد دیگری است و غضب به عنوان ضد بددلی شناخته میشود. غضب حرکتی است که به خاطر تمایل به انتقام در نفس رخ میدهد، در حالی که جبن، سکون نفس را نشان میدهد، جایی که باید حرکتی وجود داشته باشد اما به دلیل باطل بودن تمایل انتقام، این سکون پیش میآید. بیماریهای مرتبط با بددلی شامل موارد زیر هستند: اول، احساس حقارت نسبت به خود؛ دوم، زندگی ناخوشایند؛ سوم، طمع و زیاده خواهی؛ چهارم، نداشتن ثبات در انجام کارها؛ پنجم، کسالت و تمایل به راحتی که منجر به رذایل متعدد میشود؛ ششم، قدرت یافتن ظالمها بر ظلم کردن؛ هفتم، رضایت به فضاحتی که به نفس و خانواده و مال شخص آسیب میزند؛ هشتم، شنیدن زشتیها و فحاشیها؛ نهم، نداشتن احساس شرم نسبت به آنچه موجب ننگ است؛ دهم، بیتوجهی و غفلت از امور مهم.
و علاج این مرض و اعراض آن به رفع سبب بود، چنانکه در غضب گفتیم، و آن چنان بود که نفس را تنبیه دهد بر نقصان، و تحریک او کند به دواعی غضبی، چه هیچ مردم از غضب خالی نبود، ولیکن چون ناقص و ضعیف باشد به تحریک متواتر مانند آتش قوت گیرد و متوقد و متلهب شود و از بعضی حکما روایت کرده اند که در مخاوف و حروب شدی و نفس را در مخاطرات عظیم افگندی، و به وقت اضطراب دریا در کشتی نشستی، تا ثبات و صبر اکتساب کند و از رذیلت کسل و لواحق آن تجنب نماید، و تحریک قوت غضب که شجاعت فضیلت آن قوت است به تقدیم رساند، و مرا و خصومت با کسی که از غوایل او ایمن بود در این باب ارتکاب کند، تا نفس از طرف به وسط حرکت کند، و چون احساس کند از خویش که بدان حد نزدیک رسید باید که تجاوز نکند تا درطرف دیگر نیفتد، والله اعلم.
هوش مصنوعی: برای درمان این بیماری و علائم آن، باید علت را رفع کرد، همانطور که درباره غضب توضیح دادیم. این مسأله به این شکل است که نفس فرد باید به کاستیهای خود آگاه شود و به تحریکات غضبی پاسخ دهد. هیچکس از غضب کاملاً خالی نیست، اما وقتی فرد ضعیف و ناتوان باشد، با تحریک مکرر میتواند مانند آتش قوی و شعلهور شود. برخی از دانشمندان گفتهاند که فرد باید در موقعیتهای خطرناک و جنگها قرار گیرد و در شرایط سخت مانند طوفان در دریا در کشتی بنشیند تا توانایی ثبات و صبر را کسب کند و از بیعرضگی و پیامدهای آن دوری کند. همچنین باید تحریک قوای غضب را به عنوان فضیلت شجاعت تقویت کند و با کسانی که از شر آنها ایمن است به مباحثه بپردازد تا نفس در میانه دو حالت قرار گیرد. وقتی که فرد احساس کند به حدی نزدیک شده که نباید از آن فراتر برود، باید در همان حد باقی بماند تا از طرف دیگر نیفتد. خداوند داناتر است.
علاج خوف: خوف از توقع مکروهی یا انتظار محذوری تولد کند که نفس بر دفع آن قادر نبود، و توقع و انتظار به نسبت با حادثی تواند بود که وجود آن در زمان مستقبل باشد، و این حادثه یا از امور عظام بود یا از امور سهل، و بر هر دو تقدیر یا ضروری بود یا ممکن، و ممکنات را سبب یا فعل صاحب خوف بود یا فعل غیر او، و خوف از هیچ کدام از این اقسام مقتضای عقل نیست. پس نشاید که عاقل به چیزی از این اسباب خائف شود. بیانش آنست که آنچه ضروری بود، چون داند که دفع آن از حد قدرت و وسع بشریت خارج است داند که در استشعار آن جز تعجیل بلا و جذب محنت فایده ای نبود، و آنقدر عمر که پیش از وقت حدوث آن محذور خواهد یافت اگر به خوف و فزع و اضطراب و جزع منغص گرداند از تدبیر مصالح دنیاوی و تحصیل سعادت ابدی محروم ماند، و خسران دنیا با نکال آخرت جمع کند و بدبخت دو جهان شود، و چون خویشتن را تسلی و تسکین داده باشد و دل بر بودنیها بنهاده هم در عاجل سلامت یافته باشد و هم در آجل تدبیر تواند کرد.
هوش مصنوعی: درمان ترس: ترس ناشی از انتظار وقوع یک مشکل یا خطر است که شخص نمیتواند آن را دفع کند. انتظار ممکن است مربوط به رویدادی باشد که در آینده اتفاق میافتد و این رویداد میتواند از امور بزرگ یا کوچک باشد. این مسأله نیز میتواند ضروری یا ممکن باشد. در مورد امور ممکن، دلایل آن یا به عمل شخص ترسیده بستگی دارد یا به عمل دیگری. بنابراین، عقل نمیپذیرد که انسان بخواهد از هیچ کدام از این موارد بترسد. اگر چیزی ضروری باشد، باید دانست که توانایی دفع آن فراتر از قدرت انسان است و در نتیجه، ترس از آن فقط به تعجیل در بلا و جذب مشکلات منجر میشود. عمر فردی که به این ترس دچار میشود، ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد و با ترس و اضطراب، از تدبیر زندگی و دستیابی به سعادت ابدی باز بماند. در نهایت، با تکیه بر آرامش و تسلی، هم میتواند در زندگی مادی سلامت بیشتری پیدا کند و هم در امور آینده تدبیر لازم را به کار گیرد.
و آنچه ممکن بود: اگر سبب آن نه از فعل این شخص بود که به خوف موسوم است باید که با خود اندیشه کند که: حقیقت ممکن آنست که هم وجودش جایز بود و هم عدم، پس در جزم کردن به وقوع این محذور و استشعار خوف جز تعجیل تألم فایده ای نبود، و همان لازم آید که از قسم گذشته، اما اگر عیش به ظن جمیل و امل قوی و ترک فکر در آنچه ضروری الوقوع نبود خوش دارد به مهمات دینی و دنیاوی قیام تواند نمود.
هوش مصنوعی: اگر این مشکل ناشی از کار این شخص بوده و به ترس مربوط میشود، باید به این فکر کند که حقیقت این است که وجود او ممکن است و همچنین نبودش. بنابراین، با قاطعیت در مورد وقوع این مشکل و احساس ترس، فقط به سرعت به درد و رنج خود اضافه میکند و هیچ فایدهای ندارد. در این شرایط، اگر فرد بتواند با خوشبینی و امیدواری زندگی کند و از فکر کردن به آنچه که حتمی نیست پرهیز کند، میتواند در زندگی دینی و دنیوی خود اقدام کند.
و اگر سبب از فعل این شخص بود باید که از سوء اختیار و جنایت بر نفس خود احتراز کند و بر کاری که آن را غایله ای بد و عاقبتی وخیم بود اقدام ننماید، چه ارتکاب قبایح فعل کسی بود که به طبیعت ممکن جاهل باشد، و آنکه داند که ظهور آن قبیح که مستدعی فضیحت بود ممکن است و چون ظاهر شود مؤاخذت او بدان ممکن، و هر چند ممکن بود وقوعش تامستبدع، همانا بران اقدام ننماید. پس سبب خوف در قسم اول آنست که بر ممکن به وجوب حکم کنند و در قسم دوم آنکه بر ممکن به امتناع حکم کنند، و اگر شرط هر یک به جای خویش اعتبار کنند از این دو نوع خوف سلامت یابند.
هوش مصنوعی: اگر عمل این شخص ناشی از یک دلیل باشد، او باید از بدی انتخاب خود و آسیب رساندن به خود پرهیز کند و نباید اقدامی انجام دهد که پیامدهای منفی و وخیمی داشته باشد، زیرا انجام کارهای ناپسند تنها از کسی است که به طبیعت آن ناآگاه باشد. کسی که میداند که انجام کار ناپسند ممکن است باعث شرمساری او شود، باید در فکر عواقب آن باشد و هرچند احتمال وقوع آن وجود دارد، نباید به آن اقدام کند. ترس در نوع اول از این است که بر اساس ممکنها حکم میشود و در نوع دوم بر اساس نادرست بودن ممکنها. اگر هر یک از این دو نوع ترس به درستی در نظر گرفته شود، از این دو نوع ترس رهایی خواهند یافت.
علاج خوف مرگ: و چون خوف مرگ عامترین و سخت ترین خوفهاست دران به اشباع سخنی احتیاج افتد؛ گوییم: خوف مرگ کسی را بود که نداند که مرگ چیست، یا نداند که معاد نفس با کجاست، یا گمان برد که به انحلال اجزای بدن او و بطلان ترکیب بنیت او عدم ذات او لازم آید، تا عالم موجود بماند و او ازان بی خبر، و یا گمان برد که مرگ را المی عظیم بود از الم امراضی که مؤدی بود بدان صعب تر، یا بعد الموت از عقاب ترسد، یا متحیر بود و نداند که حال او بعد از وفات چگونه خواهد بود، یا بر اولاد و اموال که ازو بازماند متأسف بود.
هوش مصنوعی: ترس از مرگ یکی از شایعترین و دردناکترین ترسهاست و برای درمان آن نیاز به توضیحات بیشتری وجود دارد. این ترس معمولاً زمانی ایجاد میشود که فرد نمیداند مرگ چیست، یا از وضعیت خود بعد از مرگ آگاه نیست. برخی ممکن است فکر کنند که با مرگ، وجودشان به پایان میرسد یا اجزای بدنشان از هم میپاشد و این باعث نگرانیشان میشود. همچنین، برخی دیگر ممکن است از درد و رنج مرگ که تصور میکنند شدیدتر از دیگر بیماریهاست، بترسند، یا نگران مجازاتهایی باشند که پس از مرگ ممکن است دچارش شوند. افرادی هم هستند که نمیدانند بعد از مرگ چه اتفاقی برایشان میافتد یا از بابت فرزندان و داراییهایی که پشت سر میگذارند، احساس ناراحتی میکنند.
و اکثر این ظنون باطل و بی حقیقت باشد و منشأ آن جهل محض. بیانش آنست که کسی که حقیقت مرگ نداند باید که بداند که مرگ عبارت از استعمال ناکردن نفس بود آلات بدنی را، مانند آنکه صاحب صناعتی ادوات و آلات خود را استعمال نکند، و چنانک در کتب حکمت مبین است و در اول کتاب بدان اشارتی کرده ایم معلوم کند که نفس جوهری باقی است که به انحلال بدن، فانی و منعدم نگردد.
هوش مصنوعی: بسیاری از این باورها نادرست و بیاساس هستند و ریشه آنها در عدم آگاهی است. توضیح آن این است که فردی که از ماهیت مرگ آگاه نیست، باید بداند که مرگ به معنای عدم استفاده از اعضای بدن است، مانند کسی که از ابزار و وسایل خود در یک حرفه استفاده نمیکند. همانطور که در متون حکمت توضیح داده شده و در ابتدای کتاب نیز به آن اشاره شده، باید روشن شود که روح یک جوهر پایدار است و با فروپاشی بدن نابود نمیشود.
و اما اگر خوف او از مرگ به سبب آن بود که معاد نفس نداند که با کجاست پس خوف او از جهل خویش باشد نه از مرگ، و حذر از این جهل است که علما و حکما را بر تعب طلب باعث شده است، تا ترک لذات جسمانی و راحات بدنی گرفته اند و بیخوابی و رنج اختیار کرده تا از رنج این جهل و محنت این خوف سلامت یافته اند. و چون راحت حقیقی آن بود که از رنج بدان رهایی یابند، و رنج حقیقی جهل است، پس راحت حقیقی علم بود، و اهل علم را روح و راحتی از علم حاصل آید که دنیا و مافیها در چشم ایشان حقیر و بی وقع نماید، و چون بقای ابدی و دوام سرمدی در آن راحت یافته اند که به علم کسب کرده اند، و سرعت زوال و انتقال و آفت فنا و قلت بقا و کثرت هموم و انواع عنا مقارن امور دنیاوی یافته اند، پس از دنیاوی بر قدر ضروری قناعت نموده اند و از فضول عیش دل ببریده، چه فضول عیش بغایتی نرسد که ورای آن غایتی دیگر نبود، و مرگ بحقیقت این حرص بود نه آنچه ازان حذر می کنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از مرگ میترسد به این دلیل که نمیداند پس از مرگ چه اتفاقی میافتد، ترس او ناشی از نادانی خود اوست و نه از مرگ. این ندانستن سبب شده که دانشمندان و حکما در جستجوی علم به زحمت بیفتند و لذتهای جسمانی و آسایشهای دنیوی را ترک کنند، تا از رنج نادانی و ترس ناشی از آن رهایی یابند. در واقع راحتی حقیقی در آزادی از رنج نادانی است و این راحتی از علم به دست میآید. اهل علم به واسطه علم به روح و آرامشی میرسند که دنیا و داراییهای آن در نظرشان بیارزش و کوچک نمایان میشود. آنها به خاطر این که بقا و دوام واقعی را در علم یافتهاند، از دنیا و لذات آن فقط به اندازه نیازشان قناعت میکنند و از لذتهای اضافی دل میکنند، زیرا لذتهای اضافی به هدف نهایی نمیرسد و مرگ در واقع نتیجه این حرص و طمع است، نه چیزی که از آن میهراسند.
و حکما بدین سبب گفته اند که مرگ دو نوع بود، یکی ارادی و یکی طبیعی؛ و همچنین حیات. و به « موت ارادی » اماتت شهوات خواسته اند و ترک تعرض آن، و به « موت طبیعی » مفارقت نفس از بدن خواسته اند و به « حیات ارادی » حیات فانی دنیاوی مشروط به اکل و شرب، و به « حیات طبیعی » بقای جاودانی در غبطت و سرور. و افلاطون حکیم گفته است: مت بالاراده تحی بالطبیعه. و حکمای متصوفه گفته اند موتوا قبل ان تموتوا.
هوش مصنوعی: حکما بر این باورند که مرگ دو نوع است: یکی ارادی و دیگری طبیعی. همچنین در مورد حیات نیز همین موضوع صدق میکند. «موت ارادی» به معنای کنار گذاشتن تمایلات و خواستههاست، در حالی که «موت طبیعی» به جدایی روح از بدن اشاره دارد. «حیات ارادی» زندگی محدود به درک دنیا و نیازهای روزمره مانند خوردن و نوشیدن است، اما «حیات طبیعی» به وجود جاودان و پایدار در شادی و خوشی مرتبط است. افلاطون نیز گفته است که با اراده میمیری تا به طبیعت زندگی کنی. همچنین برخی حکمای صوفی بیان کردهاند که قبل از اینکه بمیرید، باید خود را آماده مرگ کنید.
باز آنکه هر که از موت طبیع خائف بود از لازم ذات و تمام ماهیت خویش خائف بود، چه انسان حی ناطق مایت است، پس مایت که جزوی از حد است تمام ماهیت بود، و کدام جهل بود زیادت ازانکه کسی گمان برد که فنای او به حیات اوست، و نقصان او به تمام او؟ و عاقل باید که از نقصان مستوحش بود و با کمال مستأنس، و همیشه طالب چیزی بود که او را تام و شریف و باقی گرداند، و از قید و أسر طبیعت بیرون آرد و آزاد کند، و داند که چون جوهر شریف الهی از جوهر کثیف ظلمانی خلاص یابد، خلاص نقا و صفا نه خلاص مزاج و کدورت، بر سعادت خود ظفر یافته باشد و به ملکوت عالم و جوار خداوند خویش و مخالطت ارواح پاکان رسیده و از اضداد و آفات نجات یافته. و از اینجا معلوم شود که بدبخت کسی بود که نفس او پیش از مفارقت بدن به آلات جسمانی و ملاذ نفسانی مایل و مشتاق بود و از مفارقت آن خائف، چه چنین کس در غایت بعد بود از قرارگاه خویش و متوجه به موضعی که از آن موضع متألم تر باشد.
هوش مصنوعی: کسی که از مرگ طبیعی میترسد، در واقع از ذات و ماهیت خود میترسد؛ زیرا انسان، موجودی زنده و سخنگو است. بنابراین، اگر بخشی از وجودش به نام زندگی را از دست بدهد، تمام ماهیت او تحت تأثیر قرار میگیرد. این جهل بزرگتر از آن است که کسی فکر کند که زوال او به حیاتش وابسته است یا نقص او به تمامیتش مربوط میشود. انسان عاقل باید از نقص و کاستیها احساس وحشت کند و به کمال و تمامیت احساس نزدیکی داشته باشد. او همیشه باید در جستجوی چیزی باشد که او را کامل، نیکو و پایدار کند و از قید و بند طبیعت رهایی بخشد. او باید بداند که وقتی جوهر نیکو و الهی از جوهر تاریک و آلوده خلاص میشود، به معنا واقعی رستگار شده و به مرتبهای بالاتر در عالم و نزد خداوند و ارواح پاکان میرسد و از خطرات و آفات دور میشود. از اینجا مشخص میشود که بدبختی در انتظار کسی است که پیش از جدایی از بدنش، به ابزارهای جسمانی و لذایذ نفسانی وابسته و مایل است و از جدایی از آنها میترسد؛ زیرا چنین فردی به شدت از مقام و جایگاه اصلی خود دور شده و به مکانی روی آورده که برایش رنجآورتر است.
و اما آنکه از مرگ ترسان بود به سبب ظنی که به الم آن دارد، علاج او آن بود که بداند که آن ظن کاذب است، چه الم زنده را بود، و زنده قابل اثر نفس تواند بود، و هر جسم که در او اثر نفس نبود او را الم و احساس نبود، چه احساس الم به توسط نفس است. پس معلوم شد که موت حالتی بود که بدن را با وجود آن احساس نیفتد و بدان متألم نشود، چه آنچه بدان متألم شوند مفارقت کرده باشد.
هوش مصنوعی: کسی که از مرگ میترسد به خاطر تصوری که از درد دارد، باید بداند که این تصور نادرست است. زیرا درد فقط مربوط به زندههاست و یک موجود زنده میتواند تحت تأثیر نفس قرار گیرد. هر جسمی که تأثیر نفس در آن وجود نداشته باشد، درد و احساسی را تجربه نمیکند. لذا مشخص میشود که مرگ حالتی است که در آن بدن احساس نمیکند و دچار درد نمیشود، چرا که چیزی که باعث درد میشود، جدایی از نفس است.
و اما آن کس که از عقاب ترسد از مرگ نمی ترسد از عقابی می ترسد که بعد از موت بود، و عقاب بر چیزی باقی بود، پس به بقای چیزی از خود بعدالموت معترف بود، و به ذنوب و سیئات که بدان استحقاق عقاب بود معترف، و چون چنین بود خوف او از ذنوب خود بود نه از مرگ، پس باید که بر ذنوب اقدام نکند. و ما بیان کرده ایم که موجب اقدام بر ذنوب ملکه های تباه بود نفس را، و ارشاد کردیم به قلع آثار آن، پس آنچه در این نوع مخوف است آن را اثری نیست، و آنچه آن را اثریست ازان غافل است و بدان جاهل، و علاج جهل علم بود.
هوش مصنوعی: کسی که از عذاب میترسد، از مرگ نمیترسد، بلکه از عذابی میترسد که ممکن است بعد از مرگ برایش پیش آید. این شخص به وجود چیزی بعد از مرگ اعتقاد دارد و به گناهان و خطاهایی که باعث میشود مستحق عذاب شود، واقف است. بنابراین، ترس او در حقیقت ناشی از گناهانش است و نه از مرگ، و باید از ارتکاب به گناهان پرهیز کند. ما توضیح دادهایم که علت ارتکاب به گناهان، ویژگیهای ناپاک نفس است و به شما یادآوری کردیم که چگونه میتوان آثار آن را از بین برد. آنچه در این زمینه ترسناک است، تأثیری ندارد و آنچه تأثیر دارد، از نظر او پنهان و ناشناخته است. درمان این جهل، علم و آگاهی است.
و همین بود حال آنکه نداند که بعد از مرگ حال او چگونه خواهد بود، چه هر که به حالی بعد از مرگ اعتراف کرد به بقا اعتراف کرده است، و چون می گوید نمی دانم که آن حال چیست به جهل اعتراف کرد، و علاج او هم به علم است، تا چون واثق شود خوف او زایل شود.
هوش مصنوعی: و این چنین است که انسان نمیداند بعد از مرگ حالش چگونه خواهد بود. هر کسی که به وجود حالتی بعد از مرگ اعتراف کند، در واقع به بقا اعتراف کرده است. و اگر کسی بگوید که نمیداند آن حال چه خواهد بود، به نوعی به نادانی خود اذعان کرده است. راه درمان او هم در کسب علم است، تا زمانی که به دانایی برسد، ترس او از بین خواهد رفت.
و اما آن کس که از تخلیف اهل و ولد و مال و ملک خائف و متأسف بود باید بداند که حزن استعجال ألمی و مکروهی است برانچه حزن را دران فایده نیست، و علاج حزن بعد ازین یاد کنیم.
هوش مصنوعی: کسی که از دست دادن خانواده، فرزندان، دارایی و ملک خود نگران و ناراحت است، باید بداند که این نوع نگرانی و اندوه، احساس بیهودهای است و هیچ سودی ندارد. در آینده، درمان این نوع اندوه را بررسی خواهیم کرد.
و بعد از تقدیم این مقدمه گوییم مردم از کاینات است، و در فلسفه مقرر است که هر کاینی فاسد بود، پس هر که نخواهد که فاسد بود نخواسته باشد که کاین بود و هر که کون خود خواهد فساد ذات خود خواسته باشد پس فساد ناخواستن او فساد خواستن اوست و کون خواستن او کون نخواستن او، و این محال است و عاقل را به محال التفات نیفتد.
هوش مصنوعی: بعد از ارائه این مقدمه باید بگوییم که انسانها بخشی از جهاناند. در فلسفه گفته شده است که هر چیزی که در این جهان وجود دارد، باید روزی فاسد شود. بنابراین، کسی که نمیخواهد فاسد شود، در واقع نمیخواهد که وجود داشته باشد. از سوی دیگر، اگر کسی بخواهد که وجود داشته باشد، در واقع خواستهاش فاسد شدن خودش را به دنبال دارد. این دو حالت متناقضاند و عقل سالم نمیتواند به چنین تناقضاتی اعتنا کند.
و اگر اسلاف و آبای ما وفات نکردندی نوبت وجود به ما نرسیدی، چه اگر بقا ممکن بودی بقای متقدمان ما نیز ممکن بودی، و اگر همه مردمانی که بوده اند با وجود تناسل و توالد باقی بودندی در زمین نگنجیدندی. و استاد ابوعلی رحمه الله در بیان این معنی تقریری روشن کرده است، می گوید: تقدیر کنیم که مردی از مشاهیر گذشتگان که اولاد و عقب او معروف و معین باشند چون امیرالمومنین علی، رضی الله عنه، با هر که از ذریت و نسل او در عهد او و بعد از وفات او در این مدت چهار صد سال بوده اند همه زنده اند همانا عدد ایشان از ده بار هزار هزار زیادت باشد، چه بقیتی که امروز در بلاد ربع مسکون پراگنده اند، با قتلهای عظیم و انواع استیصال که به اهل این خاندان راه یافته است، دویست هزار نفر نزدیک بود، و چون اهل قرون گذشته و کودکان که از شکم مادر بیفتاده باشند بأجمعهم با این جمع در شمار آرند بنگر که عدد ایشان چند باشد، و به هر شخصی که در عهد مبارک او بوده است در مدت چهارصد سال همین مقدار با آن مضاف باید کرد، تا روشن شود که اگر مدت چهارصد سال مرگ از میان خلق مرتفع شود و تناسل و توالد برقرار بود عدد اشخاص به چه غایت رسد، و اگر این چهارصد سال مضاعف گردد تضاعیف این خلق بر مثال تضاعیف بیوت شطرنج از حد ضبط و حیز احصا متجاوز شود، و بسیط ربع مسکون که به نزدیک اهل علم مساحت ممسوح و مقدر است چون بر این جماعت قسمت کرده آید نصیب هر یک آنقدر نرسد که قدم بر او نهد و بر پای بایستد، تا اگر همه خلق دست برداشته و راست ایستاده و بهم بازدوسیده، خواهند که بایستند بر روی زمین نگنجند تا به خفتن و نشستن و حرکت و اختلاف کردن چه رسد، و هیچ موضع از جهت عمارت و زراعت و دفع فضلات خالی نماند؛ و این حالت در اندک مدتی واقع شود، فکیف اگر به امتداد روزگار و تضعیفات نامحصور هم بر این نسبت بر سر یکدیگر می نشیند.
هوش مصنوعی: اگر اجداد ما نمیمردند، نوبت وجود ما به اینجا نمیرسید. اگر بقا ممکن بود، پس بقا برای نسلهای پیشین نیز ممکن بود. اگر همه انسانهایی که بودهاند هنوز در دنیا بودند، جا برایشان نمیماند. استاد ابوعلی در این باره توضیحی روشن ارائه میدهد: فرض کنیم مردی از نسلهای گذشته که فرزندان و نیاکانش شناخته شدهاند، مانند امیرالمومنین علی، با همه فرزندان او که در زمان او و پس از مرگش در چهارصد سال گذشته بودند، زنده باشند. تعداد آنان بیش از ده میلیون نفر خواهد بود. در حالی که امروزه در نقاط مختلف زمین، با وجود کشتارها و مصیبتهایی که بر این خاندان آمده، نزدیک به دویست هزار نفر باقی ماندهاند. اگر همه کسانی که از نسلهای پیشین و کودکان مرده به دنیا آمدهاند را هم به شمار بیاوریم، در مجموع به عددی بسیار بزرگ خواهیم رسید. اگر این چهارصد سال، با حذف مرگ، ادامه پیدا میکرد و تناسل و تولد برقرار بود، تعداد انسانها به حدی میرسید که محاسبه آن غیرممکن مینمود. با این حال، اگر این چهارصد سال دو برابر شود، این جمعیت به اندازهای میرسد که عملاً در زمین جایی برای ایستادن یا حرکت کردن نخواهد بود. در واقع، تمامی زمین پر خواهد شد و هیچ مکان خالی برای ساخت و ساز، کشاورزی یا دفع زبالهها وجود نخواهد داشت. این وضعیت به زودی محقق خواهد شد و اگر زمان بیشتری بگذرد، تعداد انسانها به طوری افزایش خواهد یافت که نمیتوان آن را مدیریت کرد.
و از اینجا معلوم می شود که تمنی حیات باقی در دنیا و کراهیت مرگ و وفات و تصور آنکه طمع را خود بدین آرزو تعلقی تواند بود از خیالات جهال و محالات ابلهان بود، و عقلا و اصحاب کیاست خواطر و ضمایر از امثال این فکرها منزه دارند، و دانند که حکمت کامل و عدل شامل الهی آنچه اقتضا کند مستزیدی را بران مزیدی صورت نبندد، و وجود آدمی بر این وضع و هیات وجودیست که ورای آن هیچ غایت مصور نشود.
هوش مصنوعی: از اینجا مشخص میشود که آرزوی زندگی ادامهدار در این دنیا و تنفر از مرگ و تصور اینکه این آرزو به نوعی مرتبط با طمع است، از تفکرات نادرست و بیپایه است. افراد با دانایی و هوش، ذهن و ضمیر خود را از این نوع افکار پاک نگه میدارند و میدانند که حکمت و عدالت الهی به گونهای است که آنچه در این دنیا وجود دارد، به شیوهای دیگر قابل تصور نیست و وجود انسان به صورت خاصی است که فراتر از آن هیچ هدف و مقصود دیگری نمیتواند وجود داشته باشد.
پس ظاهر شد که موت مذموم نیست چنانکه عوام صورت کنند، بلکه مذموم خوفی است که از جهل لازم آمده است.
هوش مصنوعی: بنابراین مشخص شد که مرگ، مثل آنچه عوام تصور میکنند، ناپسند نیست؛ بلکه ناپسند بودن آن ناشی از ترسی است که از نادانی و جهل سرچشمه میگیرد.
اما اگر کسی باشد که به ضرورت مرگ متنبه بود و آرزوی بقای ابدی نکند، لکن از غایت امل همت بر درازی عمر به قدر آنچه ممکن باشد مقصور دارد، او را تنبیه باید کرد برانکه هر که در عمر دراز رغبت کند در پیروی رغبت کرده باشد، و لامحاله در حالت پیری نقصان حرارت غریزی و بطلان رطوبت اصلی و ضعف اعضای رئیسه حادث شود، و قلت حرکت و فقدان نشاط و اختلال آلات هضم و سقوط آلات طحن و نقصان قوی چون غاذیه و خدام چهارگانه او به تبعیت لازم آید، و امراض و آلام عبارت از این احوال است و بعلاوه موت احبا و فقد اعزه و تواتر مصائب و تطرق نوائب و فقر و حاجت و دیگر انواع شدت و محنت هم تابع این حالت افتد، و خائف از این جمله در مبدأ امل که به درازی عمر رغبت می نموده است این احوال بوده است که به آرزو می جسته است، و انتظار امثال این مکاره می داشته؛ و چون یقین او حاصل آید که مرگ مفارقت ذات و لب و خلاصه انسان است از بدن مجازی عاریتی که از طبایع اربعه به طریق توزیع فراهم آورده اند، و روزی چند معدود در حباله تصرف او آورده، تا به توسط آن کمال خویش حاصل کند و از مزاحمت مکان و زمان برهد، و به حضرت الهیت که منزل أبرار و دارالقرار اخیار آنست پیوندد و از مرگ و استحالت و فنا ایمن شود، همانا از این حالت زیادت استشعاری به خود راه ندهد و به تعجیل و تأخیری که اتفاق افتد مبالات نکند، و به اکتساب شقاوت و میل به ظلمات برزخ که غایت آن درکات دوزخ و سخط باری، عز اسمه، و منزل فجار و مرجع اشقیا و اشرار باشد راضی نشود، و هو المستعان.
هوش مصنوعی: اگر کسی باشد که به اهمیت مرگ پی برده و آرزوی زندگی ابدی نداشته باشد، اما از روی دلسردی همچنان به دنبال طول عمر باشد، باید او را بیدار کرد. زیرا کسی که خواهان زندگی طولانی است، در واقع به خواستههای خود تن داده و در پی آن میرود. بدون شک با بالا رفتن سن، ما با کاهش انرژی طبیعی، از دست رفتن رطوبت بدن و ضعف اعضای اصلی مواجه میشویم. همچنین، کم شدن تحرک و انرژی، اختلال در دستگاههای گوارش، نقصان نیروها و مشکلات مختلف به دنبال خواهد داشت. بیماریها و دردها ناشی از این اوضاع هستند، بعلاوه مرگ عزیزان، فقدان دوستان و مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز از نتایج این وضعیت خواهد بود. بنابراین، کسی که آرزوی زندگی طولانی دارد، باید بداند که این مشکلات نیز به او تعلق خواهد گرفت. وقتی یقین پیدا کند که مرگ جدا شدن از جسم و زندگی دنیوی است، آن وقت فرصتی کوتاه برای کمال و دوری از مشکلات زمان و مکان دارد. او خودش را به حضور الهی خواهد رساند و از مرگ و فنا در امان خواهد ماند. اما در این حالت نباید به افکار منفی و مشکلات برزخ توجه کند و باید از چیزهایی که نهایتاً به عذاب و دردسر منتهی میشوند، دوری کند. در نهایت، تنها خداوند است که یاری میرساند.
و اما امراض قوت جذب: هر چند از حیز حصر متجاوز باشد اما تباه ترین افراط شهوت و محبت بطالت و حزن و حسد است، و از این امراض یکی از حیز افراط و دیگر از حیز تفریط و سیم از حیز رداءت کیفیت باشد، و معالجات آن این است:
هوش مصنوعی: بیماریهای ناشی از ضعف جذب شامل مسائلی هستند که اخیر به شدت مضر هستند، مانند ولع و محبت بیحد، همچنین بیمعنایی، غم و حسادت. این بیماریها ممکن است ناشی از افراط یا تفریط یا کیفیتی نامناسب باشند. روشهای درمان این مشکلات نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
علاج افراط شهوت: پیش ازین در ابواب گذشته شرحی بر مذمت شره و حرصی که متوجه به طلب التذاذ بود از مأکولات و مشروبات، به طریق اجمال، تقدیم یافته است، و دناءت همت و خساست طبیعت و دیگر رذیلتی که به تبعیت این حال حاصل آید مانند مهانت نفس و شکم پرستی و مذلت تطفل و زوال حشمت از بیان و تقریر مستغنی باشد، و به نزدیک خواص و عوام ظاهر، و انواع امراض و آلام که از اسراف و مجاوزت حد حادث شود در کتب طب مبین و مقرر است، و علاجات آن مدون و محرر. و اما شهوت نکاح و حرص بران از معظم ترین اسباب نقصان دیانت و انهاک بدن و اتلاف مال و اضرار عقل و إراقت آبروی باشد.
هوش مصنوعی: برای درمان افراط در شهوت، پیش از این در مباحث گذشته به اختصار به نکوهش حرص و ولع در طلب لذتهای غذایی و آشامیدنی اشاره شده است. این نکوهش شامل ذلت نفس، شکمپرستی و دیگر رذایلی است که از این حالت به وجود میآید. این مسائل به وضوح برای افراد خاص و عام روشن است و انواع بیماریها و دردهایی که از اسراف و تجاوز به حد ایجاد میشود، در کتابهای پزشکی به تفصیل بیان شده و راههای درمان آنها نیز ثبت شده است. اما در مورد شهوت نکاح و حرص بر آن، این مسئله از اصلیترین دلایل کاهش دیانت، آسیب به بدن، هدر دادن مال، آسیب به عقل و سلب آبرو محسوب میشود.
و غزالی قوت شهوت را به عامل خراجی ظالم تشبیه کرده است، و گوید: همچنان که اگر او را در جبایت اموال خلق دست مطلق باشد، و از سیاست پادشاه و تقوی و رقت طبع مانعی و وازعی نه، همه اموال رعیت بستاند، و همگنان را به فقر و فاقت مبتلا گرداند، قوت شهوت نیز اگر مجال یابد، و به تهذیب قوت تمییز و کسر قوت غضب و حصول فضیلت عفت تسکین او اتفاق نیفتد، جملگی مواد غذا و کیموسات صالح در وجه خود صرف کند، و عموم اعضا و جوارح را نزار و ضعیف گرداند، و اگر بر مقتضای عدالت مقدار واجب در حفظ نوع بکار دارد مانند عاملی بود که بر سیرت عدل قدر مایحتاج از مؤدیان خراج حاصل کند، و در اصلاح ثغور و دیگر مصالح جماعت صرف کند.
هوش مصنوعی: غزالی تمایلهای شهوانی را به یک مسئول ظالم که اموال مردم را بدون محدودیت به تصرف در میآورد، تشبیه کرده است. او بیان میکند که اگر این مسئول تحت هیچ نظارتی نباشد و دستش برای تصاحب اموال آزاد باشد، میتواند تمام داراییهای مردم را به تاراج ببرد و آنها را دچار فقر کند. به همین ترتیب، اگر تمایلات شهوانی نیز کنترل نشود و برای اصلاح و افزایش فضیلت عفت تلاش نشود، این تمایلات میتوانند تمام انرژی و پتانسیل فرد را صرف کنند و او را ضعیف و ناتوان سازند. اما در صورتی که تمایلات شهوانی به میزان معقول و مطابق با اصول عدالت مدیریت شوند، مانند همان مسئول که تنها نیازهای ضروری را از مالیاتی که دریافت میکند، برای بهبود وضعیت جامعه استفاده میکند، میتوانند به شکل مناسب و سازندهای در زندگی فرد تاثیر بگذارند.
و باید که صاحب این شره با خود محقق کند که مشابهت زنان به یکدیگر در باب تمتع، از مشابهت اطعمه به یکدیگر در سد حاجت بیشتر است، تا همچنان که قبیح شمرد که کسی طعامهای لذیذ ساخته و پخته در خانه خود بگذارد و به طلب آنچه سورت جوع او بنشاند به در خانه ها دریوزه کند، قبیح شمرد که از اهل حرمت و جفت حلال خود تجاوز کند و به اختداع دیگر زنان مشغول شود؛ و اگر هوای نفس در باطن او شمایل زنی که در زیر چادر برو بگذرد مزین گرداند تا از مباشرت و معاشرت او فضل لذتی تصور کند عقل را استعمال کند، و به باطل و خدیعت این خیال مغرور نشود، که بعد از تفحص و تفتیش بسیار دیده باشد که از زیر معجر تباه ترین صورتی و زشت ترین هیکلی بیرون آمده باشد، و در اکثر احوال آنچه در حباله تصرف او بود به تسکین شهوت وفا بیشتر ازان کند که آنچه در طلب او سعی و جهد بذل افتد، و اگر متابعت حرص کند از هر هیأتی که در حجاب استار بود و از نظر او ممنوع، چندان حسن و جمال و غنج و دلال در ضمیر او تصویر کند که روزگار او در طلب آن منغص گرداند و به تجربه و اعتبار دیگران که همین ظن در حق ایشان سبقت یافته باشد و بعد از کشف قناع بر ظهور تزویر و احتیال ایشان اطلاع یافته التفاوت ننماید، تا به حدی که اگر در همه عالم فی المثل یک زن بیش نماند که از استماع او محروم بود گمان برد که او را لذتیست که مثل آن لذت در دیگران مفقود است، و بر تحصیل ذواقی از مایده جمال او چندان حرص و حیلت استعمال کند که از مصالح دو جهانی ممنوع شود؛ و این غایت حماقت و نهایت ضلالت باشد. و کسی که نفس را از تتبع هوا احتما فرماید و به قدر مباح قناعت کند از این تعب و مشقت که مستتبع چندین رذیلت است عافیت یابد.
هوش مصنوعی: فرد باید بررسی کند که شباهت زنان به یکدیگر در لذتجویی بیشتر از شباهت غذاها به هم است. چنانکه ناپسند است که کسی غذای خوشمزهاش را کنار بگذارد و به دنبال غذاهای دیگر برود، ناپسند است که از همسر حلال خود تجاوز کرده و به زنان دیگر توجه کند. اگر میلی در دل او وجود دارد، باید عقلش را به کار گیرد و فریب این خیال را نخورد که با داشتن آراستهترین ظاهر ممکن است از رابطهاش با همسرش لذت بیشتری ببرد. ممکن است پس از جستجو و بررسی، دریابد که زیباییهای ظاهری زنان دیگر ممکن است فریبی بیش نباشد و در اکثر موارد، آنچه که در اختیار اوست، برای ارضای شهواتش کافیتر از آنچه در جستجویش است، باشد. اگر او به دنبال زیباییهای نهفته برود، ممکن است تصورات غیرواقعی درباره آنها به ذهنش خطور کند و به طور کلی از لذتهای واقعی و موجود دور شود. چنین فردی به جایی میرسد که گمان میکند تنها از منحصر به فردها است و به شدت در جستجوی لذتهایی است که ممکن است هیچگاه به دست نیاورد و در این مسیر از بسیاری چیزها محروم گردد. این نهایت نادانی و گمراهی است. بنابراین، کسی که نفس خود را از پیروی از هوسها بازدارد و به آنچه مشروع و مجاز است قناعت کند، از این زحمت و رنج که به دنبال دارد، آسایش بیشتری مییابد.
و تباه ترین انواع افراط عشق بود، و آن صرف همگی همت باشد، به طلب یک شخص معین از جهت سلطان شهوت، و عوارض این مرض در غایت رداءت بود. و گاه بود که به حد تلف نفس و هلاکت عاجل و آجل ادا کند، و علاج آن به صرف فکر بود از محبوب چندانکه طاقت دارد، و به اشتغال به علوم دقیق و صناعات لطیف که به فضل رویتی مخصوص باشد، و به مجالست ندمای فاضل و جلسای صاحب طبع که خوض ایشان در چیزهایی بود که موجب تذکر خیالات فاسده نشود، و به احتراز از حکایات عشاق و روایت اشعار ایشان، و به تسکین قوت شهوت، چه به مجامعت و چه به استعمال مطفیات. و اگر این معالجات نافع نبیند سفر دور و تحمل مشاق و اقدام بر کارهای سخت نافع آید، و امتناع از طعام و شراب به قدر آنچه قوای بدنی را ضعفی رسد که مؤدی نبود به سقوط و ضرر مفرط، هم معین باشد بر ازالت این مرض.
هوش مصنوعی: این نوع خاص از عشق، به شدت افراطی و مخرب است و تمام تلاش فرد صرف رسیدن به یک شخص مشخص و فقط به خاطر تمایل شهوتی او میشود. عوارض ناشی از این حالت بسیار ناخوشایند و بد است. در برخی موارد، این عشق میتواند به نابودی کامل فرد و هلاکت او بیانجامد. برای درمان این مشکل، لازم است که فرد به تفکر در مورد محبوب بپردازد، و تا حد امکان به علمهای دقیق و صنعتهای ظریف که نیاز به استعداد خاصی دارند، مشغول شود. همچنین، باید با افراد باهوش و خوشفکر معاشرت کند و از بحثهای مرتبط با عشق باز دارد. کاهش تمایل جنسی نیز اهمیت دارد، که میتواند از طریق معاشرت با دیگران یا استفاده از مواد آرامبخش انجام شود. اگر این روشها کارساز نباشد، سفر به نقاط دوردست، تحمل سختیها، و انجام کارهای دشوار میتواند مؤثر باشد. همچنین، باید از خوردن غذا و نوشیدنی به مقدار مناسب خودداری کرد تا قوت بدنی کاهش یابد، بدون آنکه به شدت آسیب ببیند. این تدابیر میتوانند به رفع این مشکل کمک کنند.
علاج بطالت: و اما محبت بطالت مقتضی حرمان دو جهانی بود، از جهت آنکه اهمال رعایت مصلحت معاش مؤدی باشد به هلاکت شخص و انقطاع نوع، و دیگر انواع رذایل را خود در معرض این دو آفت چه وقع تواند بود؟ و تغافل از اکتساب سعادت معادی مؤدی بود و ابطال غایت ایجاد، که مستدعی افاضت جود واجب الوجود، عز اسمه، است؛ و این مخاصمت و منازعت صریح بود با آن حضرت، نعوذ بالله منه، و چون بطالت و کسل متضمن این فسادات است در شرح قبح و مذمت آن به اطنابی زاید احتیاج نیفتد.
هوش مصنوعی: بیکاری و بیکاری میتواند به ضررهای بزرگ روحی و اجتماعی منجر شود. توجه نکردن به خواستهها و نیازهای زندگی، فرد را به ورطه نابودی میکشاند و باعث از بین رفتن نوع بشر میشود. همچنین، غفلت از تلاش برای رسیدن به خوشبختی واقعی، نه تنها هدف اصلی وجود انسان را بیفایده میکند بلکه با خداوند نیز در تضاد است. از آنجا که بیکاری و تنبلی موجب پیدایش فسادهای زیادی میشود، نیاز به توضیحات طولانی درباره زشتی و ناپسند بودن آن نیست.
علاج حزن: حزن ألمی نفسانی بود که از فقد محبوبی یا از فوت مطلوبی عارض شود، و سبب آن حرص بود بر مقتنیات جسمانی و شره به شهوات بدنی و حسرت بر فقدان و فوات آن؛ و این حالت کسی را حادث شود که بقای محسوسات و ثبات لذات ممکن شناسد، و وصول به جملگی مطالب و حصول مفقودات در تحت تصرف ناممتنع شمرد، و اگر این شخص که به چنین مرضی مبتلا باشد با سر عقل شود، و شرط انصاف نگه دارد، داند که هر چه در عالم کون و فساد است ثبات و بقای آن محال است، و ثابت و باقی اموریست که در عالم عقل باشد و از تصرف متضادات خالی، پس در محال طمع نکند، و چون طمع نکند به متوقع اندوهگن نشود، بل همت بر تحصیل مطلوبات باقی مقصور دارد و سعی به طلب محبوبات صافی مصروف، و ازانچه به طبع مقتضی فساد ذات او بود اجتناب نماید، و اگر ملابس چیزی شود بر قدر حاجت و سد ضرورت قناعت کند، و ترک ادخار و استکثار که دواعی مباهات و افتخار بود واجب شمرد، تا به مفارقت آن متأسف نشود و به زوال و انتقالش متألم نگردد؛ و چون چنین بود به امنی رسد بی فزع، و فرحی یابد بی جزع، و مسرتی حاصل کند بی حسرت، و ثمره یقینی بیابد بی حیرت، و الا دائما اسیر حزنی بی انقضا و المی بی انتها باشد، چه به هیچ وقت از فوت مطلوبی یا فقد محبوبی خالی نبود، که در عالم کون و فساد، کون بی فساد نتواند بود و طامع دران خایب و خاسر بود.
هوش مصنوعی: حزن نوعی درد روانی است که به خاطر از دست دادن کسی یا چیزی که آن را دوست داریم، ایجاد میشود. این احساس معمولاً به دلیل وابستگی به لذات دنیوی و اشتیاق به چیزهایی که از دست رفته است، به وجود میآید. افرادی که در چنین وضعیتی قرار دارند، ممکن است فکر کنند که امور دنیوی پایدار و ثابت هستند و میتوانند به تمامی خواستههای خود دست یابند. اگر این افراد به حقیقت آگاه شوند و انصاف را رعایت کنند، درمییابند که هیچچیز در این جهان پایدار نیست و تنها چیزهای ثابت در جهان عقل وجود دارند که تحت تأثیر تغییرات نیستند. بنابراین، نباید به چیزهای ناپایدار امید داشته باشند و با نداشتن طمع، از اندوه خود میکاهند. در عوض، باید توجه خود را بر دستیابی به چیزهای با ارزش و جاودانه متمرکز کنند و از رفتارهایی که ممکن است به زوال خودشان منجر شود، پرهیز کنند. اگر در زندگی خود متناسب با نیازها و ضروریات عمل کنند و از جمع آوری اضافات برای فخر کردن دوری گزینند، نسبت به از دست دادن چیزها کمتر احساس ناراحتی میکنند و اینگونه به آرامش و شادی واقعی میرسند. اما اگر این رویکرد را در پیش نگیرند، همواره در غم و اندوهی بیپایان به سر خواهند برد، زیرا در این جهان هیچ وقت از دست دادن چیزی یا کسی اجتنابناپذیر نیست و تکیه بر دنیای فانی انسان را ناامید میکند.
و من سره أن لایری ما یسوؤه
فلا یتخذ شیئا یخاف له فقدا
هوش مصنوعی: کسی که نمیخواهد چیزهایی را ببیند که او را ناراحت میکند، باید هیچ چیزی را به عنوان اهمیت و ارزش در زندگی خود انتخاب نکند که از دست دادن آن او را بترساند.
و اقتدا به عادت جمیل آن بود که به موجود خشنود بود و از مفقود تلهف و تأسف ننماید تا همیشه مسرور و سعید بماند، و اگر کسی را شک افتد درانکه ملازمت این عادت و انتفاع بدین خلق به سمت تیسیر موسوم باشد، یا به صفت تعذر موصوف، باید که تأمل کند در اصناف خلق و اختلاف مطالب و معایش ایشان، و رضای هر یک به نصیب و قسمت خویش، و سرور و غبطت نمودن به صناعت و حرفتی که بدان مخصوص بود، مانند تجار به تجارت و نجار به نجارت و شاطر به شطارت و مخنث به تخنیث و قواد به قیادت، به حدی که هر یک مغبون بحقیقت فاقد آن صناعت را شناسند، و مجنون علی الاطلاق غافل از آن حالت را گویند، و بهجت و راحت بر وجود آن لذت مربوط دانند و حرمان کلی به فقدان آن معیشت منوط، چنانکه نص تنزیل ازان عبارت کرده است که کل حزب بما لدیهم فرحون.
هوش مصنوعی: عادت زیبا این است که انسان از آنچه که در دست دارد راضی باشد و نسبت به آنچه که ندارد غم و اندوهی نداشته باشد، تا همیشه خوشحال و سعادتمند بماند. اگر کسی در این زمینه تردید کند که آیا پیروی از این عادت برای او مفید است یا نه، باید به نوعهای مختلف مردم و اختلافات خواستهها و معیشتهای آنها توجه کند. رضایت هر شخصی به آنچه که دارد، و شادی و افتخار نسبت به شغل و حرفهای که مختص به خودشان است، مانند تاجران در تجارت و نجاران در نجاری و سایر حرفهها، بسیار حائز اهمیت است. به گونهای که هرکس باید واقعاً بفهمد که بدون آن حرفه، چه چیزی را از دست داده است. کسی که از این واقعیت غافل باشد، به نوعی دیوانه محسوب میشود و شادی و راحتی خود را به وجود آن لذت مربوط میداند، در حالی که فقدان کامل آن شغل به معنای محرومیت از زندگی است. این مساله در متن دینی نیز به وضوح بیان شده است که هر گروهی به آنچه که در دست دارند، خوشحال هستند.
و سبب این اعتقاد ملازمت عادت و مداومت مباشرت باشد. پس اگر طالب فضیلت در ایثار سنت و طریقت خویش همین طریق سپرد، و از اقتفای مناهج و اقتنای منافع کمالی که غایت آن مقصد بود عدول نجوید، به سرور و لذت از آن جماعت که به قید جهالت و أسر ضلالت گرفتارند أولی باشد چه او محق بود و ایشان مبطل، و او متیقن و مصیب و ایشان مخطی و خابط، و ایشان سقیم و شقی و او صحیح و سعید، بلکه او ولی خدا و ایشان اعدای او، الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون.
هوش مصنوعی: عادت و مداومت در یک رفتار باعث میشود که آدمی به آن رفتار معتقد شود. بنابراین، اگر کسی به دنبال فضیلت است و در پی دستیابی به حقیقت و کمال برآید و از رفتن به مسیرهای اشتباه و فریبنده دوری کند، بهتر است که از سعادتمندان و کسانی که در جهل و گمراهی گرفتارند، فاصله بگیرد. چرا که او بر حق است و آنها در اشتباهند. او باید احساس اطمینان کند و در درست بودن راهش مطمئن باشد، در حالی که آنها به بیماری و ناتوانی دچارند و او در سلامت و خوشبختی است. در واقع، او از دوستان خداست و آنها دشمنان خدا محسوب میشوند، اما دوستان خدا را ترسی نیست و غمگین نمیشوند.
و کندی رحمه الله در کتاب دفع الاحزان گوید: « دلیل برانکه حزن حالتی است که مردم آن را به سوء اختیار خویش به خود جذب می کند و از امور طبیعی خارج است آنست که فاقد هر مرغوبی و خائب هر مطلوبی اگر به نظر حکمت در اسباب آن حزن تأمل کند، و به کسانی که از آن مطلوب یا مرغوب محروم باشند و بدان حرمان قانع و راضی، اعتبار گیرد او را روشن شود که حزن نه ضروری بود و نه طبیعی، و جاذب و کاسب آن هراینه با حالت طبیعی معاودت کند و سکون و سلوت یابد. و ما مشاهده کرده ایم جماعتی را که به مصیبت اولاد و اعزه و اصدقا مبتلا شدند و احزان و همومی مجاوز از حد اعتدال بر ایشان طاری شد، و بعد از انقضای کمتر مدتی با سر ضحک و مسرت و فرح و غبطت آمدند و بکلی آن را فراموش کردند، و همچنین کسانی که به فقد مال و ملک و دیگر مقتنیات روزی چند به اصناف غم و اندیشه ناخوش عیش بودند پس وحشت ایشان به انس و تسلی بدل گشت. » و آنچه امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، فرموده است: أصبر صبر الا کارم و الا تسل سلو البهائم هم منبی است از این معنی.
هوش مصنوعی: کندی در کتاب خود میگوید که حزن حالتی است که انسانها با اختیار خود آن را به خود میپذیرند و به معنای طبیعی نیست. او به این نکته اشاره میکند که اگر کسی به دلایل حزن دقت کند و به کسانی که از چیزی محروم هستند و به آن قانعند نگاه کند، درمییابد که حزن نه تنها الزامی نیست بلکه میتواند با حالت طبیعی انسان منافات داشته باشد. کندی نمونههایی از افرادی را ذکر میکند که در ابتدا دچار حزن و اندوه شدید شدهاند اما بعد از مدتی به خوشی و شادی بازمیگردند و آن حزن را فراموش میکنند. او همچنین به سخن امام علی اشاره میکند که بر اهمیت صبر تأکید دارد و میگوید که اگر انسان صبر نکند، به حالت وحشیانهای متوجه خواهد شد.
و عاقل اگر در حال خلق نظر کند داند که از ایشان به مصیبتی غریب و محنتی بدیع ممتاز نگردد، و اگر مرض حزن را که جاری مجرای دیگر اصناف رداءت است تمکن دهد عاقبت به سلوت گراید و ازان شفا یابد. پس به هیچ وجه مرضی وضعی به نزدیک او مرضی نشود و به رداءتی کسبی راضی نگردد. و باید که داند که حال و مثل کسی که به بقای منافع و فواید دنیاوی طمع کند حال و مثل کسی باشد که در ضیافتی حاضر شود که شمامه ای در میان حاضران از دست بدست می گردانند، و هر یکی لحظه ای از نسیم و رایحه آن تمتع می گیرد، و چون نوبت به او رسد طمع ملکیت دران کند و پندارد که او را از میان قوم به تملک آن تخصیص داده اند و آن شمامه به طریق هبت با تصرف او گذاشته تا چون ازو بازگیرند خجلت و دهشت با تأسف و حسرت اکتساب کند. همچنین اصناف مقتنیات ودایع خدای، تعالی، است که خلق را دران اشتراک داده است و او را، عزوجل، ولایت استرجاع آن هرگاه که خواهد و به دست هر که خواهد، و ملامت و مذمت و عار و فضیحت بر کسی که ودیعت به اختیار باز گذارد، و امل و طمع ازان منقطع دارد، متوجه نشود، بلکه اگر بدان طمع کند، و چون ازو بازگیرند دلتنگی نماید با استجلاب عار و ملامت کفران نعمت را ارتکاب نموده باشد، چه کمترین مراتب شکرگزاری آن بود که عاریت به خوشدلی با معیر دهند و در اجابت مسارعت نمایند، خاصه آنجا که معیر افضل آنچه داده بود بگذارد و اخس باز خواهد؛ و مراد به این افضل عقل و نفس است و فضایلی که دست متعرضان بدان نرسد و متغلبان را دران طمع شرکت نیفتد، چه این کمالات به وجهی که استرجاع و استرداد را بدان راه نبود به ما ارزانی داشته اند، و اخس و ارذل که از ما باز طلبند هم غرض رعایت جانب ما و محافظت عدالت در میان ابنای جنس است، و اگر به سبب فوات هر مفقودی حزنی به خود راه دهیم باید که همیشه محزون باشیم.
هوش مصنوعی: عاقل وقتی به وضعیت مخلوقات توجه میکند، متوجه میشود که از آنها به مصیبتهای عجیب و مشکلات جدیدی دچار نخواهد شد. اگر به بیماری غم که از دیگر مشکلات به او رسیده است توجه کند، در نهایت به آرامش خواهد رسید و از آن شفا خواهد یافت. بنابراین، هیچ مرضی از نوع وضعی برای او نخواهد بود و به چیزهایی که به دست میآورد راضی نخواهد شد. او باید درک کند که کسی که به بقای منافع دنیا طمع دارد، در واقع مانند فردی است که در مهمانیای حضور دارد و عطر خاصی در میان حاضران به گردش در میآید، هر کسی به نوبت از آن عطر لذت میبرد و وقتی نوبت او میرسد، فکر میکند که آن عطر مختص اوست و به او داده شده است. اما وقتی آن عطر از او گرفته شود، آنگاه گرفتار احساس خجالت و تأسف خواهد شد. در واقع، چیزهایی که امانت خداوند هستند، در اختیار همه قرار دارند و خدا هر وقت که بخواهد میتواند آنها را پس بگیرد. هیچ سرزنش و عیبی متوجه کسی نخواهد بود که امانت را به نیابت باز بگذارد و از آن طمع نداشته باشد. اگر کسی به آن طمع داشته باشد و وقتی که آنرا از او میگیرند، غمگین شود، در واقع با نادیده گرفتن نعمت، به عار و سرزنش گرفتار خواهد شد. کمترین حد شکرگزاری این است که امانت را با خوشحالی به صاحبش برگرداند و در این کار تسریع نماید، به ویژه زمانی که او چیز با ارزشتری از آنچه که به او داده شده، طلب میکند. هدف از این امور حفظ انصاف و عدالت در میان انسانهاست، و اگر به دلیل از دست دادن آنچه که نصیبمان شده ناراحت شویم، باید همیشه غمگین باشیم.
پس عاقل باید که در اشیای ضار مولم فکر صرف نکند، و چندانکه تواند از این مقتنیات کمتر گیرد، که المومن قلیل المؤونه، تا به احزان مبتلا نشود. و یکی از بزرگان گفته است: اگر دنیا را همین عیب بیش نیست که عاریتی است شایستی که صاحب همت بدان التفات ننمودی، چنانکه ارباب مروت از استعارت اصناف تجمل ننگ دارند.
هوش مصنوعی: انسان عاقل نباید وقت و انرژی خود را در چیزهای مضر و زیانآور تلف کند و باید هرچه میتواند از این امور دوری کند تا به مشکلات و ناراحتیها دچار نشود. یکی از بزرگان نیز گفته است: اگر دنیا فقط یک عیب داشته باشد، آن این است که گذرا و موقتی است و بهتر است افرادی با همت، به آن توجه نکنند، درست مانند کسانی که از قرض کردن اشیاء زینتی و تجملی شرم دارند.
و از سقراط پرسیدند که سبب فرط نشاط و قلت حزن تو چیست، گفت آنکه من دل بر چیزی ننهم که چون مفقود شود اندوهگن شوم.
هوش مصنوعی: از سقراط پرسیدند چرا همیشه شاد و کماحساس نسبت به غمها هستی. او پاسخ داد که من هیچ چیز را در دل نمیپرورانم که اگر از دست برود دچار اندوه شوم.
علاج حسد: و حسد آن بود که از فرط حرص خواهد که به فواید و مقتنیات از ابنای جنس ممتاز بود، پس همت او بر ازالت از دیگران و جذب به خود مقصور باشد، و سبب این رذیلت از ترکب جهل و شره بود، چه استجماع خیرات دنیاوی که به نقصان و حرمان ذاتی موسومست یک شخص را محال باشد، و اگر نیز تقدیر امکان کنند استمتاع او بدان صورت نبندد، پس جهل به معرفت این حال، و افراط شره، بر حسد باعث شوند، و چون مطلوب حسود ممتنع الوجود بود جز حزن و تألم او طائلی حاصل نیاید، و علاج این دو رذیلت علاج حسد باشد، و از جهت تعلق حسد به حزن در این موضع ذکر او کرده آمد، و الا حمل حسد بر امراض مرکبه اولیتر باشد.
هوش مصنوعی: حسد به معنای آرزو کردن از بین رفتن خوبیها و نعمتهای دیگران به خاطر تمایل شدید به بهرهمندی از آنهاست. این احساس ناشی از ترکیبی از نادانی و حرص است، زیرا جمعآوری تمام خوبیهای دنیوی برای یک فرد محال است و حتی اگر هم ممکن باشد، فرد نمیتواند بهطور کامل از آنها بهرهمند شود. نادانی به وضعیت واقعی این مسئله و حرص به خواستهها، باعث بروز حسد میشود. در نتیجه، وقتی که چیزی را که حسود آرزو دارد بهطور واقعی وجود ندارد، تنها چیزی که عاید او میشود، ناراحتی و درد است. به همین دلیل، رفع این دو مشکل به درمان حسد وابسته است. همچنین، با توجه به اینکه حسد به ناراحتی مرتبط است، در اینجا ذکر آن مهم است، اما بهطور کلی، حسد باید به عنوان یک مشکل جدیتر مورد بررسی قرار گیرد.
و کندی گوید حسد قبیح ترین امراض و شنیع ترین شرور است، و بدین سبب حکما گفته اند هر که دوست دارد که شری به دشمن او رسد محب شر بود، و محب شر شریر بود، و شریرتر ازین کسی بود که خواهد که شر به غیر دشمن او رسد، و هر که نخواهد که خیری به کسی رسد شر خواسته باشد به آن کس، و اگر این معامله با دوستان کند تباه تر و زشت تر بود، پس حسود شریرترین کسی باشد، و همیشه اندوهگن بود، چه به خیر مردمان غمناک باشد، و خیر خلق منافی مطلوب او بود، و هرگز خیر از اهل عالم مرتفع و منقطع نشود، پس غم و اندوه او را انقطاعی و انتهایی صورت نیفتد.
هوش مصنوعی: حسد یکی از زشتترین و ناپسندترین ویژگیها است. برخی از حکما بر این باورند که اگر کسی بخواهد به دشمنش آسیبی برسد، او در حقیقت طرفدار شر است و کسی که چنین نیتی دارد، فردی شرور محسوب میشود. حتی بدتر این است که کسی بخواهد به غیر از دشمنش ضرر برسد. همچنین، اگر فردی نخواهد که خیری به دیگری برسد، به نوعی آرزوی بدی برای آن شخص دارد. این رفتار اگر در مورد دوستان نیز صدق کند، ناپسندتر و زشتتر خواهد بود. بنابراین، حسودها در واقع بدترین افراد هستند و همواره در حال اندوه و ناراحتی زندگی میکنند، زیرا از خیر و خوشحالی دیگران غمگین میشوند و این خیر بودن مردم با خواستههای خودشان در تضاد است. همچنین، هیچگاه خیر از جهان خارج نخواهد شد و لذا غم و اندوه چنین افراد حسودی هرگز پایان نخواهد داشت.
و تباه ترین انواع حسد نوعی بود که میان علما افتد، چه طبیعت منافع دنیاوی از تنگی عرصه و قلت مجال و ضیقی که لازم ماده است موجب حسد باشد، یعنی راغب را بالعرض تعلق ارادت به زوال مرغوب او از غیر عارض شود و اگرچه این معنی به نزدیک او بالذات مرضی نبود. و حکما دنیا را به گلیمی کوتاه که مردی دراز بالای بر خود افگند تشبیه کرده اند، چه اگر سر بدان پوشیده کند پای او برهنه شود، و اگر پای را محروم نگذارد سر مرحوم ماند؛ همچنین اگر شخصی به تمتع از نعمتی مخصوص شود دیگری ازان ممنوع باشد. و علم از این شایبه منزه است، چه انفاق و خرج ازان، و مشارکت دادن ابنای جنس در نفع ازان، مقتضی زیادت لذت و کمال تمتع بود، پس حسد دران از طبیعت شر مطلق خیزد.
هوش مصنوعی: حسد در میان دانشمندان میتواند به شکل خاصی خطرناک باشد، زیرا محدودیتهای دنیوی و کمبودهای موجود موجب حسادت میشود. یعنی شخصی که تمایل به چیزهای خوب دارد، ممکن است از ترس از دست دادن آن، به دیگران حسادت کند، حتی اگر خودش به طور طبیعی تمایل به چنین احساسی نداشته باشد. حکما دنیا را به گونهای تشبیه کردهاند که وقتی فردی بر روی یک گلیم کوتاه بایستد، یا سرش را بپوشاند، پایش برهنه خواهد ماند یا بالعکس. این وضعیت به نوعی نشاندهنده این است که وقتی یک نفر از نعمتی خاص بهرهمند میشود، دیگری از آن محروم میماند. اما علم از این نوع حسد پاک است، زیرا با به اشتراک گذاشتن علم و کمک به دیگران، لذت و بهرهمندی بیشتری به دست میآید. به همین دلیل، حسد در مورد علم به معنای واقعی کلمه از طبع شر مطلق ناشی میشود.
و بدان که فرق باشد میان غبطت و حسد، چه غبطت شوق بود به حصول کمالی یا مطلوبی که از غیری احساس کرده باشد در ذات مغتبط، بی تمنی زوال آن ازو، و حسد با تمنی زوال بود ازو. و غبطت بر دو نوع بود: یکی محمود و دیگر مذموم. اما غبطت محمود آن بود که آن شوق متوجه به سعادات و فضایل باشد، و اما غبطت مذموم آن بود که آن شوق متوجه به شهوات و لذات باشد و حکم آن حکم شره بود.
هوش مصنوعی: بین غبطت و حسد تفاوتی وجود دارد. غبطت به معنای اشتیاق به دستیابی به یک کمال یا هدفی است که در دیگران مشاهده شده، بدون اینکه تمایلی به زوال آن از آن فرد وجود داشته باشد. اما حسد به معنای آرزوی زوال آن کمال یا بینش از دیگری است. غبطت نیز به دو نوع تقسیم میشود: یکی مثبت و پسندیده و دیگری منفی و ناپسند. غبطت مثبت آن است که به سعادتها و فضایل متمرکز باشد، در حالی که غبطت منفی به شهوات و لذات مربوط میشود و حکم آن مانند شوق به بینهایت است.
اینست سخن در حسد؛ و هر که بر این جمله که شرح دادیم واقف شود، و آن را ضبط کند ضبطی تمام، بر او آسان بود علاج دیگر رذایل و معرفت اسباب آن و اعراضی که حادث شود.
هوش مصنوعی: حسد موضوعی است که در اینجا به آن پرداخته شده است. هر کس که به خوبی به این توضیحات پی ببرد و آنها را به طور کامل در ذهن خود نگه دارد، میتواند به راحتی با سایر ویژگیهای ناپسند و ریشههای آنها و نیز مسائلی که ممکن است پیش بیاید، مقابله کند.
مثلا در کذب، چون اندیشه کند و داند که تمییز انسان از حیوانات به نطق است، و غرض از اظهار فضیلت نطق اعلام غیر بود از امری که بران واقف نبود، و کذب منافی این غرض است، پس کذب مبطل خاصیت نوع بود، و سبب آن انبعاث بود بر طلب مالی یا جاهی، و فی الجمله حرص بر چیزی از این قبیل؛ و از لواحقش ذهاب آبروی و افساد مهمات و اقدام بر نمیمت و سعایت و غمز و بهتان و اغرای ظلمه بود.
هوش مصنوعی: در کذب، فرد فکر میکند و میداند که تمایز انسان از حیوانات به واسطه سخن گفتن است. هدف از نشان دادن فضیلت سخن این است که به موضوعی که فرد از آن آگاه نیست اشاره کند. با این حال، کذب با این هدف تناقض دارد، بنابراین کذب میتواند خاصیت ذاتی نوع انسان را از بین ببرد. دلیل آن میتواند تمایل به کسب مالی یا مقام باشد یا به طور کلی حرص بر چیزی از این قبیل. عواقب کذب نیز شامل از دست دادن آبرو، خراب کردن امور مهم، و اعمالی مانند غیبت، تهمت و تحریک ستمگران است.
و در صلف، چون اندیشه کند داند که سبب آن سلطان غضب بود و تخیل کمالی که در خود نیافته باشد، و از لواحق آن جهل به مراتب و، تقصیر در رعایت حقوق و، غلظ طبع و، لؤم و جور باشد، و در معنی صلف مرکب بود از عجب و کذب.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که اگر انسان درباره خود و وضعیتش فکر کند، متوجه میشود که از خشم سلطان و نداشتن کمالات در خود رنج میبرد. این موضوع باعث میشود انسان به جهل و نادانی دچار شود و از رعایت حقوق دیگران قصور کند. همچنین، ممکن است از سختگیری، بدجنس بودن و ظلم نیز رنج ببرد. در واقع، این حالات به نوعی از خودبینی و دروغگویی تشکیل شدهاند.
و در بخل، چون اندیشه کند داند که سبب آن خوف بود از فقر و احتیاج، یا محبت علو رتبت به مال، یا شرارت نفس و طلب عدم خیرات خلق را.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به بخل فکر کند، متوجه میشود که ریشه آن میتواند ترس از فقر و نیازمندی باشد، یا علاقه به مقام و ثروت، یا حتی بدی نفس و تمایل به نادیدهگرفتن خیر و خوبی برای دیگران.
و در ریا، چون اندیشه کند داند که آن کذب بود هم در قول و هم در فعل.
هوش مصنوعی: در ریاکاری، وقتی که انسان تفکر کند، متوجه میشود که آنچه میگوید و آنچه انجام میدهد، همگی دروغ است.
فی الجمله چون حقیقت هر یک بشناسد و بر اسباب واقف شود، قمع آن اسباب و احتراز ازان بر منوال دیگر قبایح آسان شود بر طالب فضیلت. والله الموفق. تمت المقاله الاولی.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، هنگامی که انسان به حقیقت هر موضوعی آگاه شود و از دلایل آن آگاه گردد، در آن صورت کنار گذاشتن آن دلایل و پرهیز از آنها برای کسی که به دنبال فضیلت است، آسانتر خواهد بود. امیدوارم موفق باشید. این نوشته به پایان رسید.