گنجور

فصل پنجم

هر موجودی را از موجودات، نفیس یا خسیس، لطیف یا کثیف، خاصیتی است که هیچ موجود دیگر با او دران شرکت ندارد، و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است، و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهای دیگر با او دران شریک باشند. مثالش: شمشیر را خاصیتی است در مضا و روانی در بریدن، و اسپ را خاصیتی است در مطاوعت سوار و سبکی در دویدن، که هیچ چیز دیگر را دران با ایشان مشارکت صورت نبندد، هر چند شمشیر با تیشه در تراشیدن، و اسپ با خر در بار کشیدن مشارکست، و کمال هر چیزی در تمامی صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش، چنانکه شمشیر چندانکه کاملتر در مضا و روانی بریدن، تا بی زیادت کلفتی و جهدی که صاحبش را بکار آید فعل او به اتمام رسد، در باب خویش کاملتر بود، و اسپ چندانکه دونده تر و در فرمان برداری سوار و طاعت لگام و قبول ادب به مبالغت تر به کمال خویش نزدیکتر بود؛ و همچنین در جانب نقصان، اگر شمشیر بدشواری برد یا خود نبرد، او را به جای آهنی دیگر بکار دارند، و دران انحطاط رتبت او بود، و اگر اسپ نیک ندود یا فرمان نبرد، او را پالانی کنند و با خران مساهمت دهند و آن را بر بی هنری و خساست او حمل کنند.

همچنین آدمی را خاصیتی است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات، و افعال و قوتهای دیگر است که در بعضی دیگر حیوانات با او شریک اند، و در بعضی اصناف نبات و در بعضی معادن و دیگر اجسام، چنانکه شمه ای از شرح آن گفته آمد. اما آن خاصیت که دران غیر را با او مداخلت نیست معنی نطق است، که او را به سبب آن ناطق گویند، و آن نه نطق بالفعل است، چه اخرس را آن معنی هست، و نطق بالفعل نه؛ بلکه آن معنی قوت ادراک معقولات، و تمکن از تمییز و رویت آنکه بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت دران تصرف کند، و به سبب این قوت است که افعال او منقسم می شود به خیر و شر و حسن و قبیح، و او را وصف می کنند به سعادت و شقاوت به خلاف دیگر حیوانات و نباتیات. پس هر که این قوت را چنانکه باید بکار دارد و به ارادت و سعی به فضیلتی که او را متوجه بدان آفریده اند برسد خیر و سعید بود، و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، به سعی در طرف ضد، یا به کسل و اعراض، شریر و شقی باشد.

اما آنچه با حیوانات و دیگر مرکبات به شرکت دارد، اگر برو غالب شود و همت را بران متوجه کند، از مرتبه خویش منحط شود و با مراتب بهایم یا فروتر ازان آید، و آن چنان بود مثلا که رغبت بر تحصیل لذات و شهوات بدنی که حواس و قوای جسمانی مایل و مشتاق آن باشند، چون مآکل و مشارب و مناکح که نتیجه غلبه قوت شهوی بود، یا بر ادراک قهر و غلبه و انتقام که ثمره استیلای قوت غضبی باشد، مقصور دارد؛ چه اگر فکر کند داند که قصر همت بر این معانی عین رذیلت و محض نقصان است، و دیگر حیوانات در این ابواب ازو کاملترند و بر مراد خویش قادرتر، چنانکه مشاهده می افتد از حرص سگ بر خوردن، و شعف خوک به شهوت راندن، و صولت شیر در قهر و شکستن، و امثال ایشان از دیگر اصناف سباع و بهایم و مرغان و حیوانات آب و غیر آن. و چگونه عقل راضی شود به سعی در طریقی که اگر غایت جهد دران بذل کند در سگی نرسد؟ و صاحب همت از کجا جایز شمرد طلب چیزی که اگر مدت عمر دران صرف کند با خوکی مقابلی نتواند کرد؟ و همچنین در باب قوت غضبی، اگر خویشتن را با کمتر سبعی نسبت دهد در آن باب آن سبع برو سبقت گیرد، و فضیلت مردم از قوت بفعل آنگاه آید که نفس را از چنین رذایل فاحش و نقایص تباه پاک کند، از بهر آنکه طبیب تا ازالت علت نکند امید صحت نتواند داشت، و صباغ جامه را تا از وسخ و دسومت خالی نیابد قابل رنگی که او را باید، نشمرد. ولیکن چون میل نفس انسانی از آنچه موجب نقص و فساد اوست صرف کنند بضرورت قوت ذاتی او در حرکت آید، و به افعال خاص خویش، که آن طلب علوم حقیقی و معارف کلی بود، مشغول شود، و همت بر اکتساب سعادات و اقتنای خیرات مقصور کند، و به حسب طلب و ممارست مشاکلات و مجانبت اضداد و عوایق، آن قوت در تزاید بود، مانند آتش که تا محل از نداوت خالی نیابد مشتعل نشود، و چون اشتعال گرفت هر لحظه استیلای او بیشتر باشد، و قوت احراق درو زیادت، تا مقتضای طبع خویش به اتمام رساند. و همچنان که نقصان را مراتب است، بعضی به سبب صرف ناکردن تمامی قوت رویت در طلب مقصود، و بعضی به سبب ضعف رویت از ملابست موانع، و بعضی به سبب توجه به طرف نقیض از جهت تمکن قوت شهوت و غضب و تشبه به بهایم و سباع، و مغرور شدن به شواغل محسوسات از وصول به کراماتی که او را در معرض آن آفریده اند، تا به هلاکت ابدی و شقاوت سرمدی رسیدن؛ همچنین کمال را مراتب است زیادت از مراتب نقصان، که عبارت ازان گاه به سلامت و سعادت و گاه به نعمت و رحمت، و گاه به ملک باقی و سرور حقیقی و قرت عین کنند چنانکه فرموده است عزاسمه: فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قره اعین و آن را در بعضی مقامات تشبیه به حور و قصور و غلمان و ولدان کنند، و در بعضی صور کنایت به لذتی که لاعین رات و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر، هم بر این منوال تا رسیدن به جوار رب العالمین و یافتن شرف مشاهده جلال او در نعیم مقیم. پس هر که به خدیعت طبیعت از چنین مواهب شریف جاودانه اعراض کند و در طلب چنان خساسات بی ثبات که بحقیقت کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء باشد، سعی نماید سزاوار مقت و غضب معبود خویش شود و و استحقاق اراحت بلاد و عباد از او ازاحت سفه و فساد او ازان در عاجل، و استیجاب خسارت و عقوبت و ویل و هلاکت در آجل، کسب کند. أعاذنا الله من ذلک بفضله و رحمته. اینست بیان کمال و نقصان نفس به حسب این موضع، و بالله التوفیق.

فصل چهارم: اجسام طبیعی از آن روی که جسم اند با یکدیگر متساوی اند در رتبت، و یکی را بر دیگری فضیلتی و شرفی نیست، چه یک حد معنوی همه را شامل است ویک صورت جنسی هیولای اولای جمله را مقوم، و اختلاف اول که در ایشان ظاهر می شود، تا ایشان را متنوع می کند به انواع عناصر و غیر آن، مقتضی تباینی که موجب شرف بعضی بود بر بعضی نیست، بلکه هنوز در معرض تکافی در رتبت و تساوی در قوت اند. و چون میان عناصر امتزاج و اختلاط پدید می آید و به قدر قرب مرکب به اعتدال حقیقی، که آن وحدت معنویست، اثر مبادی و صور شریفه قبول می کنند ترتب و تباین در ایشان ظاهر می شود. پس آنچه از جمادات ماده او قبول صور را مطاوع تر است از جهت اعتدال مزاج شریفتر است از دیگران، و آن شرف را مراتب بسیار و مدارج بیشمار است تا به حدی رسد که مرکب را قوت قبول نفس نباتی حاصل آید. پس بدان نفس مشرف شود، و در او چند خاصیت بزرگ چون اغتذا و نمو و جذب ملایم و نفض غیر ملایم ظاهر شود، و این قوتها نیز در او متفاوت افتد به حسب تفاوت استعداد. آنچه به افق جمادات نزدیکتر باشد مانند مرجان بود که به معادن بهتر ماند. و ازو گذشته مانند گیاههایی که بی بذر و زرعی، به مجرد امتزاج عناصر و طلوع آفتاب و هبوب ریاح، بروید و در او قوت بقای شخص زمانی دراز و تبقیه نوع نبود. پس هم بر این نسق فضیلت، بر نسبتی محفوظ، می افزاید تا به گیاههای تخم دار و درختان میوه دار رسد، که در ایشان قوت بقای شخص و تبقیه نوع به حد کمال باشد، و در بعضی که شریفتر باشد اشخاص ذکور که مبادی صور موالید باشند از اشخاص اناث که مبادی مواد باشند متمیز شود، و همچنین تا به درخت خرما رسد که به چند خاصیت از خواص حیوانات مخصوص است، و آن آنست که در بنیت او جزوی معین شده است که حرارت غریزی در او بیشتر باشد، به مثابت دل دیگر حیوانات را، تا اغصان و فروع از او روید، چنانکه شرائین از دل، و در لقاح و گشن دادن و بار گرفتن و مشابهت بوی آنچه بدان باز گیرد به بوی نطفه حیوانات مانند دیگر جانورانست، و آنکه چون سرش ببرند یا آفتی به دلش رسد یا در آب غرقه شود خشک شود هم شبیه است به بعضی از ایشان. و بعضی اصحاب فلاحت خاصیتی دیگر یاد کرده اند درخت خرما را از همه عجب تر، و آن آنست که درختی باشد که میل می کند به درختی تا بار نمی گیرد از گشن هیچ درختی دیگر جز از گشن آن درخت، و این خاصیت نزدیکست به خاصیت الفت و عشق که در دیگر حیواناتست. بر جمله امثال این خواص بسیار است در این درخت، و او را یک چیز بیش نمانده است تا به حیوان رسد و آن انقلاع است از زمین و حرکت در طلب غذا. و آنچه در اخبار نبوی علیه السلام آمده است از آنجاست، که درخت خرما را عمه نوع انسان خوانده است، آنجا که گفته است اکرموا عمتکم النخله فانها خلقت من بقیه طین آدم همانا که اشارت بدین معانی باشد.فصل ششم: چون از فصل گذشته معلوم شد که نفس انسانی را کمالی و نقصانی است، و ذکر آن کمال بر طریق اجمال تقدیم یافت، واجب نمود در معرفت تفصیل آن کمال شرحی دادن، تا چون بر حقیقت آن واقف شوند در طلب آن غایت بذل جهد دریغ ندارند، پس گوییم: هر موجود که مرکب بود کمال او غیر کمال اجزا و بسایط او بود، چنانکه کمال سکنگبین غیر کمال سرکه و انگبین بود، و کمال خانه غیر کمال چوب و سنگ، و چون آدمی مرکب است کمال او نیز غیر کمال بسایط و اجزای او بود بلکه او را کمالی بود که هیچ موجود دران با او مشارکت نباشد، واکمل مردمان کسی بود که قادرترین ایشان باشد، بر اظهار آن خاصیت و ملازم ترین ایشان آن را، بی تهاونی و تلونی که راه یابد. و چون حال فضیلت و کمال معلوم شود حال رذیلت و نقصان که مقابل آن بود هم معلوم باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر موجودی را از موجودات، نفیس یا خسیس، لطیف یا کثیف، خاصیتی است که هیچ موجود دیگر با او دران شرکت ندارد، و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است، و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهای دیگر با او دران شریک باشند. مثالش: شمشیر را خاصیتی است در مضا و روانی در بریدن، و اسپ را خاصیتی است در مطاوعت سوار و سبکی در دویدن، که هیچ چیز دیگر را دران با ایشان مشارکت صورت نبندد، هر چند شمشیر با تیشه در تراشیدن، و اسپ با خر در بار کشیدن مشارکست، و کمال هر چیزی در تمامی صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش، چنانکه شمشیر چندانکه کاملتر در مضا و روانی بریدن، تا بی زیادت کلفتی و جهدی که صاحبش را بکار آید فعل او به اتمام رسد، در باب خویش کاملتر بود، و اسپ چندانکه دونده تر و در فرمان برداری سوار و طاعت لگام و قبول ادب به مبالغت تر به کمال خویش نزدیکتر بود؛ و همچنین در جانب نقصان، اگر شمشیر بدشواری برد یا خود نبرد، او را به جای آهنی دیگر بکار دارند، و دران انحطاط رتبت او بود، و اگر اسپ نیک ندود یا فرمان نبرد، او را پالانی کنند و با خران مساهمت دهند و آن را بر بی هنری و خساست او حمل کنند.
هوش مصنوعی: هر موجودی، چه ارزشمند باشد و چه بی‌ارزش، چه لطیف باشد و چه کثیف، ویژگی خاصی دارد که هیچ موجود دیگری آن را ندارد. این ویژگی جزء ذات و ماهیت آن موجود است و ممکن است آن موجود اعمال و ویژگی‌های دیگری نیز داشته باشد که سایر موجودات در آن شریک باشند. به عنوان مثال، شمشیر به خاطر خاصیت برندگی و تندی‌اش شناخته می‌شود و هیچ چیز دیگری در این جنبه با آن قابل مقایسه نیست، اگرچه ممکن است در کارهای دیگری مانند تراشیدن با تیشه همکاری کند. همچنین، اسب به خاطر قابلیت مطیع بودن و سرعتش در دویدن، ویژگی‌هایی دارد که دیگر موجودات ندارند، هرچند ممکن است برای حمل بار با الاغ مقایسه شود. کمال هر موجود به تناسب صدور و بروز ویژگی‌هایش از خود او است، و عدم کمال به کم‌کاری یا نبود این ویژگی‌ها بازمی‌گردد. به طور مثال، اگر شمشیر در برش عمل نکند یا بدعمل کند، به جای خود آهنی دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد و این به معنای کاهش ارزش آن است. همچنین اگر اسب خوب ندوید یا از دستورات پیروی نکرد، به گونه‌ای دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد و این هم به کم‌کاری و بی‌ارزشی او مربوط می‌شود.
همچنین آدمی را خاصیتی است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات، و افعال و قوتهای دیگر است که در بعضی دیگر حیوانات با او شریک اند، و در بعضی اصناف نبات و در بعضی معادن و دیگر اجسام، چنانکه شمه ای از شرح آن گفته آمد. اما آن خاصیت که دران غیر را با او مداخلت نیست معنی نطق است، که او را به سبب آن ناطق گویند، و آن نه نطق بالفعل است، چه اخرس را آن معنی هست، و نطق بالفعل نه؛ بلکه آن معنی قوت ادراک معقولات، و تمکن از تمییز و رویت آنکه بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت دران تصرف کند، و به سبب این قوت است که افعال او منقسم می شود به خیر و شر و حسن و قبیح، و او را وصف می کنند به سعادت و شقاوت به خلاف دیگر حیوانات و نباتیات. پس هر که این قوت را چنانکه باید بکار دارد و به ارادت و سعی به فضیلتی که او را متوجه بدان آفریده اند برسد خیر و سعید بود، و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، به سعی در طرف ضد، یا به کسل و اعراض، شریر و شقی باشد.
هوش مصنوعی: انسان ویژگی خاصی دارد که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. این ویژگی شامل قابلیت‌ها و فعالیت‌هایی است که در برخی دیگر از حیوانات نیز وجود دارد، و همچنین در گیاهان و برخی مواد معدنی. اما ویژگی منحصر به فرد انسان، توانایی نطق و بیان است که او را ناطق می‌نامند. این نطق به معنای گفتار بالفعل نیست، زیرا افراد ناشنوا نیز این ویژگی را دارند، بلکه اشاره به توانایی درک مفاهیم، تشخیص خوب از بد و زیبایی از زشتی دارد. به واسطه این توانایی است که اعمال انسان به خیر و شر و زیبا و زشت تقسیم می‌شود و انسان به خاطر این ویژگی به سعادت یا شقاوت نیز توصیف می‌شود که این چیزها در دیگر حیوانات و گیاهان وجود ندارد. بنابراین، هر فردی که این توانایی را به درستی به کار ببندد و با اراده و تلاش به فضایل توجه کند، خوشبخت خواهد بود، و اگر از آن غفلت کند و به سمت ضد آن برود یا کسالت به خرج دهد، در نهایت به شقاوت و بدبختی دچار خواهد شد.
اما آنچه با حیوانات و دیگر مرکبات به شرکت دارد، اگر برو غالب شود و همت را بران متوجه کند، از مرتبه خویش منحط شود و با مراتب بهایم یا فروتر ازان آید، و آن چنان بود مثلا که رغبت بر تحصیل لذات و شهوات بدنی که حواس و قوای جسمانی مایل و مشتاق آن باشند، چون مآکل و مشارب و مناکح که نتیجه غلبه قوت شهوی بود، یا بر ادراک قهر و غلبه و انتقام که ثمره استیلای قوت غضبی باشد، مقصور دارد؛ چه اگر فکر کند داند که قصر همت بر این معانی عین رذیلت و محض نقصان است، و دیگر حیوانات در این ابواب ازو کاملترند و بر مراد خویش قادرتر، چنانکه مشاهده می افتد از حرص سگ بر خوردن، و شعف خوک به شهوت راندن، و صولت شیر در قهر و شکستن، و امثال ایشان از دیگر اصناف سباع و بهایم و مرغان و حیوانات آب و غیر آن. و چگونه عقل راضی شود به سعی در طریقی که اگر غایت جهد دران بذل کند در سگی نرسد؟ و صاحب همت از کجا جایز شمرد طلب چیزی که اگر مدت عمر دران صرف کند با خوکی مقابلی نتواند کرد؟ و همچنین در باب قوت غضبی، اگر خویشتن را با کمتر سبعی نسبت دهد در آن باب آن سبع برو سبقت گیرد، و فضیلت مردم از قوت بفعل آنگاه آید که نفس را از چنین رذایل فاحش و نقایص تباه پاک کند، از بهر آنکه طبیب تا ازالت علت نکند امید صحت نتواند داشت، و صباغ جامه را تا از وسخ و دسومت خالی نیابد قابل رنگی که او را باید، نشمرد. ولیکن چون میل نفس انسانی از آنچه موجب نقص و فساد اوست صرف کنند بضرورت قوت ذاتی او در حرکت آید، و به افعال خاص خویش، که آن طلب علوم حقیقی و معارف کلی بود، مشغول شود، و همت بر اکتساب سعادات و اقتنای خیرات مقصور کند، و به حسب طلب و ممارست مشاکلات و مجانبت اضداد و عوایق، آن قوت در تزاید بود، مانند آتش که تا محل از نداوت خالی نیابد مشتعل نشود، و چون اشتعال گرفت هر لحظه استیلای او بیشتر باشد، و قوت احراق درو زیادت، تا مقتضای طبع خویش به اتمام رساند. و همچنان که نقصان را مراتب است، بعضی به سبب صرف ناکردن تمامی قوت رویت در طلب مقصود، و بعضی به سبب ضعف رویت از ملابست موانع، و بعضی به سبب توجه به طرف نقیض از جهت تمکن قوت شهوت و غضب و تشبه به بهایم و سباع، و مغرور شدن به شواغل محسوسات از وصول به کراماتی که او را در معرض آن آفریده اند، تا به هلاکت ابدی و شقاوت سرمدی رسیدن؛ همچنین کمال را مراتب است زیادت از مراتب نقصان، که عبارت ازان گاه به سلامت و سعادت و گاه به نعمت و رحمت، و گاه به ملک باقی و سرور حقیقی و قرت عین کنند چنانکه فرموده است عزاسمه: فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قره اعین و آن را در بعضی مقامات تشبیه به حور و قصور و غلمان و ولدان کنند، و در بعضی صور کنایت به لذتی که لاعین رات و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر، هم بر این منوال تا رسیدن به جوار رب العالمین و یافتن شرف مشاهده جلال او در نعیم مقیم. پس هر که به خدیعت طبیعت از چنین مواهب شریف جاودانه اعراض کند و در طلب چنان خساسات بی ثبات که بحقیقت کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء باشد، سعی نماید سزاوار مقت و غضب معبود خویش شود و و استحقاق اراحت بلاد و عباد از او ازاحت سفه و فساد او ازان در عاجل، و استیجاب خسارت و عقوبت و ویل و هلاکت در آجل، کسب کند. أعاذنا الله من ذلک بفضله و رحمته. اینست بیان کمال و نقصان نفس به حسب این موضع، و بالله التوفیق.
هوش مصنوعی: اگر انسان خود را تسلیم تمایلات حیوانی کند و همه همت و تلاشش را معطوف به لذت‌های جسمی و شهوات نماید، به طور حتم از جایگاه خود پایین می‌آید و حتی از حیوانات نیز پایین‌تر می‌رود. به عنوان مثال، اگر کسی فقط به دنبال غذا، نوشیدنی، شهوت و قدرت تلافی و انتقام باشد، در واقع به مرتبه‌ای از رذیلت و نقصان دست می‌یابد که دیگر حیوانات در این زمینه‌ها از او برتر هستند. بنابراین، نمی‌فهمم که چگونه عقل انسان ممکن است به تلاش در راهی راضی شود که حتی اگر تمام عمرش را صرف آن کند، در نهایت به پای یک سگ نرسد. انسانی که عزم و اراده دارد، چطور می‌تواند بجوید چیزی را که اگر عمرش را در آن صرف کند، با یک خوک برابر نخواهد بود؟ همچنین، در حرکات تهاجمی و قهرآمیز نیز اگر خود را با حیوانی که از او پایین‌تر است مقایسه کند، آن حیوان از او قوی‌تر خواهد بود. فضیلت انسان از عمل به دست می‌آید، زمانی که او خود را از رذایل و نقایص پاک کند. اگر میل انسان از آنچه که او را به کمال نمی‌رساند، منحرف شود، به طور طبیعی نیروهای او در جهت طلب علم و معارف و در پی سعادت‌های واقعی و خوبی‌های حقیقی قرار می‌گیرد. این نیروی درونی با تلاش و مقابله با موانع، تقویت می‌شود. کمال نیز دارای مراتب است و نسب به نقصان، مراحل بالاتری دارد که به سلامت، سعادت، نعمت‌های دائمی و شادی حقیقی ختم می‌شود. آن‌کس که با فریب طبیعت، از نعمت‌های پایدار دوری کند و تنها به دنبال لذت‌های زودگذر و بی‌اساس باشد، سزاوار خشم و عذاب پروردگار خواهد بود. خداوند ما را از چنین سرنوشتی حفظ کند. این بیانگر موقعیت کمال و نقصان نفس است و امیدواریم که توفیق از جانب خداوند شامل حال همه ما گردد.