چون مطلوب در این کتاب جزویست از اجزای حکمت، تقدیم شرح معنی حکمت و تقسیم آن به اقسامش از لوازم باشد، تا مفهوم از آنچه بحث مقصور برانست معلوم گردد. پس گوئیم حکمت در عرف اهل معرفت عبارت بود از دانستن چیزها چنانکه باشد، و قیام نمودن به کارها چنانکه باید، به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به کمالی که متوجه آنست برسد، و چون چنین بود حکمت منقسم شود به دو قسم: یکی علم و دیگر عمل. علم، تصور حقایق موجودات بود و تصدیق به احکام و لواحق آن چنانکه فی نفس الامر باشد به قدر قوت انسانی، و عمل، ممارست حرکات و مزاولت صناعات از جهت اخراج آنچه در حیز قوت باشد به حد فعل، به شرط آنکه مؤدی بود از نقصان به کمال بر حسب طاقت بشری. و هر که این دو معنی در او حاصل شود حکیمی کامل و انسانی فاضل بود و مرتبه او بلندترین مراتب نوع انسانی باشد، چنانکه فرموده است عز من قائل: یوتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا.
و چون علم حکمت دانستن همه چیزهاست چنانکه هست، پس به اعتبار انقسام موجودات، منقسم شود به حسب آن اقسام و موجودات دو قسم اند: یکی آنچه وجود آن موقوف بر حرکات ارادی اشخاص بشری نباشد، و دوم آنچه وجود آن منوط به تصرف و تدبیر این جماعت بود؛ پس علم به موجودات نیز دو قسم بود؛ یکی علم به قسم اول و آن را حکمت نظری خوانند، و دیگر علم به قسم دوم و آن را حکمت عملی خوانند. و حکمت نظری منقسم شود به دو قسم: یکی علم به آنچه مخالطت ماده شرط وجود او نبود، و دیگر علم به آنچه تا مخالطت ماده نبود موجود نتواند بود؛ و این قسم آخر باز به دو قسم شود: یکی آنچه اعتبار مخالطت ماده شرط نبود در تعلق و تصور آن، و دوم آنچه به اعتبار مخالطت ماده معلوم باشد. پس از این روی حکمت نظری به سه قسم شود: اول را علم مابعدالطبیعه خوانند، و دوم را علم ریاضی، و سیم را علم طبیعی؛ و هر یکی از این علوم مشتمل شود بر چند جزو که بعضی ازان به مثابت اصول باشد و بعضی به منزلت فروع.
اما اصول علم اول دو فن بود: یکی معرفت اله، سبحانه و تعالی، و مقربان حضرت او که به فرمان او، عز و علا، مبادی و اسباب دیگر موجودات شده اند، چون عقول و نفوس و احکام افعال ایشان، و آن را علم الهی خوانند؛ و دوم معرفت امور کلی که احوال موجودات باشد از آن روی که موجودند، چون وحدت و کثرت و وجوب و امکان و حدوث و قدم و غیر آن، و آن را فلسفه اولی خوانند. و فروع آن چند نوع بود، چون معرفت نبوت و شریعت و احوال معاد و آنچه بدان ماند.
واما اصول علم ریاضی چهار نوع بود: اول معرفت مقادیر و احکام و لواحق آن، و آن را علم هندسه خوانند؛ و دوم معرفت اعداد و خواص آن، و آن را علم عدد خوانند؛ و سیم معرفت اختلاف اوضاع اجرام علوی به نسبت با یکدیگر و با اجرام سفلی و مقادیر حرکات و اجرام و ابعاد ایشان، و آن را علم نجوم خوانند، و احکام نجوم خارج افتد از این نوع؛ و چهارم معرفت نسبت مؤلفه و احوال آن، و آن را علم تألیف خوانند، و چون در آوازها بکار دارند به اعتبار تناسب با یکدیگر و کمیت زمان سکنات که در میان آوازها افتد آن را علم موسیقی خوانند. و فروع علم ریاضی چند نوع بود، چون علم مناظر و مرایا و علم جبر و مقابله و علم جر أثقال و غیر آن.
و اما اصول علم طبیعی هشت صنف بود؛ اول معرفت مبادی متغیرات؛ چون زمان و مکان و حرکت و سکون و نهایت و لانهایت و غیر آن، و آن را سماع طبیعی گویند؛ و دوم معرفت اجسام بسیطه و مرکبه و احکام بسایط علوی و سفلی، و آن را سما و عالم گویند؛ و سیم معرفت ارکان و عناصر و تبدل صور بر ماده مشترکه، و آن را علم کون و فساد گویند؛ و چهارم معرفت اسباب و علل حدوث حوادث هوایی و ارضی، مانند رعد و برق و صاعقه و باران و برف و زلزله و آنچه بدان ماند، و آن را آثار علوی خوانند؛ و پنجم معرفت مرکبات و کیفیت ترکیب آن، و آن را علم معادن خوانند؛ و ششم معرفت اجسام نامیه و نفوس و قوای آن، و آن را علم نبات خوانند؛ و هفتم معرفت احوال اجسام متحرکه به حرکت ارادی و مبادی حرکات و احکام نفوس و قوای آن، و آن را علم حیوان خوانند؛ و هشتم معرفت احوال نفس ناطقه انسانی و چگونگی تدبیر و تصرف او در بدن و غیر بدن، و آن را علم نفس خوانند. و فروع علم طبیعی نیز بسیار بود مانند علم طب و علم احکام نجوم و علم فلاحت و غیر آن.
و اما علم منطق که حکیم ارسطاطالیس آن را مدون کرده است و از قوت به فعل آورده، مقصور است بر دانستن کیفیت دانستن چیزها و طریق اکتساب مجهولات. پس در حقیقت آن علم به علم است و به منزلت ادات است تحصیل دیگر علوم را. اینست تمامی اقسام حکمت نظری.
و اما حکمت عملی، و آن دانستن مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی نوع انسانی بود بر وجهی که مؤدی باشد به نظام احوال معاش و معاد ایشان و مقتضی رسیدن به کمالی که متوجه اند سوی آن، و آن هم منقسم شود به دو قسم: یکی آنچه راجع بود با هر نفسی به انفراد، و دیگر آنچه راجع بود با جماعتی به مشارکت؛ و قسم دوم نیز به دو قسم شود: یکی آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در منزل و خانه، و دوم آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در شهر و ولایت بل اقلیم و مملکت؛ پس حکمت عملی نیز سه قسم بود: و اول را تهذیب اخلاق خوانند، و دوم را تدبیر منازل، و سیم را سیاست مدن.
و بباید دانست که مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود در اصل یا طبع باشد یا وضع؛ اما آنچه مبدأ آن طبع بود آنست که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار مختلف و متبدل نشود، و آن اقسام حکمت عملی است که یاد کرده آمد. و اما آنچه مبدأ آن وضع بود اگر سبب وضع اتفاق رای جماعتی بود بران آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر سبب اقتضای رای بزرگی بود مانند پیغمبری یا امامی، آن را نوامیس الهی گویند؛ و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع با هر نفسی بود به انفراد، مانند عبادات و احکام آن؛ و دوم آنچه راجع با اهل منازل بود به مشارکت، مانند مناکحات و دیگر معاملات؛ و سیم آنچه راجع با اهل شهرها و اقلیمها بود مانند حدود و سیاسات، و این نوع علم را علم فقه خوانند، و چون مبدأ این جنس اعمال مجرد طبع نباشد وضع است، به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد؛ و این باب از روی تفصیل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکیم مقصور است بر تتبع قضایای عقول و تقحص از کلیات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و متبدل نگردد، و از روی اجمال داخل مسائل حکمت عملی باشد، چنانکه بعد ازین شرح آن به جایگاه خود بیاید، ان شاء الله، تعالی.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون مطلوب در این کتاب جزویست از اجزای حکمت، تقدیم شرح معنی حکمت و تقسیم آن به اقسامش از لوازم باشد، تا مفهوم از آنچه بحث مقصور برانست معلوم گردد. پس گوئیم حکمت در عرف اهل معرفت عبارت بود از دانستن چیزها چنانکه باشد، و قیام نمودن به کارها چنانکه باید، به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به کمالی که متوجه آنست برسد، و چون چنین بود حکمت منقسم شود به دو قسم: یکی علم و دیگر عمل. علم، تصور حقایق موجودات بود و تصدیق به احکام و لواحق آن چنانکه فی نفس الامر باشد به قدر قوت انسانی، و عمل، ممارست حرکات و مزاولت صناعات از جهت اخراج آنچه در حیز قوت باشد به حد فعل، به شرط آنکه مؤدی بود از نقصان به کمال بر حسب طاقت بشری. و هر که این دو معنی در او حاصل شود حکیمی کامل و انسانی فاضل بود و مرتبه او بلندترین مراتب نوع انسانی باشد، چنانکه فرموده است عز من قائل: یوتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا.
هوش مصنوعی: در این کتاب، برای توضیح مفهوم حکمت و تقسیمبندی آن، لازم است تا کاربردهای مختلف آن روشن شود. به زبان ساده، حکمت در نزد اهل معرفت به معنای شناخت واقعیات به طور صحیح و انجام کارها به شیوهای درست است، به اندازهای که فرد توانایی آن را دارد تا به کمال مطلوب خود برسد. به همین دلیل، حکمت به دو بخش تقسیم میشود: یکی علم و دیگری عمل. علم شامل درک واقعیات و تایید احکام آنها به شکلی صحیح است، در حالی که عمل به معنای تمرین و اجرای فعالیتهاست به گونهای که در مسیر پیشرفت و کمال قرار گیرد. هر کس که این دو ویژگی را داشته باشد، حکیم و انسانی برجسته به شمار میرود و بالاترین مقام را در نوع بشر دارد.
و چون علم حکمت دانستن همه چیزهاست چنانکه هست، پس به اعتبار انقسام موجودات، منقسم شود به حسب آن اقسام و موجودات دو قسم اند: یکی آنچه وجود آن موقوف بر حرکات ارادی اشخاص بشری نباشد، و دوم آنچه وجود آن منوط به تصرف و تدبیر این جماعت بود؛ پس علم به موجودات نیز دو قسم بود؛ یکی علم به قسم اول و آن را حکمت نظری خوانند، و دیگر علم به قسم دوم و آن را حکمت عملی خوانند. و حکمت نظری منقسم شود به دو قسم: یکی علم به آنچه مخالطت ماده شرط وجود او نبود، و دیگر علم به آنچه تا مخالطت ماده نبود موجود نتواند بود؛ و این قسم آخر باز به دو قسم شود: یکی آنچه اعتبار مخالطت ماده شرط نبود در تعلق و تصور آن، و دوم آنچه به اعتبار مخالطت ماده معلوم باشد. پس از این روی حکمت نظری به سه قسم شود: اول را علم مابعدالطبیعه خوانند، و دوم را علم ریاضی، و سیم را علم طبیعی؛ و هر یکی از این علوم مشتمل شود بر چند جزو که بعضی ازان به مثابت اصول باشد و بعضی به منزلت فروع.
هوش مصنوعی: علم حکمت به معنای فهم و دانستن همه چیز به صورت واقعی و آنطور که هست، تقسیمبندی میشود. موجودات به دو دسته تقسیم میشوند: یکی آنهایی که وجودشان وابسته به اراده و تصمیمگیری انسانها نیست و دیگری آنهایی که وجودشان به دست انسانها بستگی دارد. بنابراین، علم نسبت به موجودات نیز به دو دسته تقسیم میشود: یکی علم درباره دسته اول که به آن حکمت نظری گفته میشود و دیگری علم درباره دسته دوم که به آن حکمت عملی میگویند.
حکمت نظری خود به دو نوع تقسیم میشود: یکی علمی که وجودش به ماده وابسته نیست و دیگری علمی که وجودش به ماده وابسته است. دسته دوم نیز به دو بخش تقسیم میشود: یکی که در آن ماده شرطی برای درک و تصور نیست و دیگری که وجودش موقوف به ماده است. در نتیجه، حکمت نظری به سه شاخه تقسیم میشود: اول علم مابعدالطبیعه، دوم علم ریاضی و سوم علم طبیعی. هر یک از این شاخهها شامل مجموعهای از مباحث هستند که برخی از آنها به منزله اصول و برخی دیگر به منزله فروع محسوب میشوند.
اما اصول علم اول دو فن بود: یکی معرفت اله، سبحانه و تعالی، و مقربان حضرت او که به فرمان او، عز و علا، مبادی و اسباب دیگر موجودات شده اند، چون عقول و نفوس و احکام افعال ایشان، و آن را علم الهی خوانند؛ و دوم معرفت امور کلی که احوال موجودات باشد از آن روی که موجودند، چون وحدت و کثرت و وجوب و امکان و حدوث و قدم و غیر آن، و آن را فلسفه اولی خوانند. و فروع آن چند نوع بود، چون معرفت نبوت و شریعت و احوال معاد و آنچه بدان ماند.
هوش مصنوعی: علم اول شامل دو شاخه اصلی است. اولین شاخه، شناخت خداوند متعال و مقربان اوست که به فرمان او، دیگر موجودات مانند عقلها و نفوس را به وجود آوردهاند. این بخش را علم الهی مینامند. دومین شاخه، شناخت کلیات موجودات است، که به ویژگیهای آنها مانند وحدت و کثرت، ضرورت و امکان، و پدیدههای مختلف دیگر میپردازد. این بخش را فلسفه اولی مینامند. از این دو علم، شاخههای مختلفی ایجاد میشود، مانند شناخت نبوت، شریعت، احوال معاد و موضوعات مشابه.
واما اصول علم ریاضی چهار نوع بود: اول معرفت مقادیر و احکام و لواحق آن، و آن را علم هندسه خوانند؛ و دوم معرفت اعداد و خواص آن، و آن را علم عدد خوانند؛ و سیم معرفت اختلاف اوضاع اجرام علوی به نسبت با یکدیگر و با اجرام سفلی و مقادیر حرکات و اجرام و ابعاد ایشان، و آن را علم نجوم خوانند، و احکام نجوم خارج افتد از این نوع؛ و چهارم معرفت نسبت مؤلفه و احوال آن، و آن را علم تألیف خوانند، و چون در آوازها بکار دارند به اعتبار تناسب با یکدیگر و کمیت زمان سکنات که در میان آوازها افتد آن را علم موسیقی خوانند. و فروع علم ریاضی چند نوع بود، چون علم مناظر و مرایا و علم جبر و مقابله و علم جر أثقال و غیر آن.
هوش مصنوعی: اصول علم ریاضی چهار نوع است. نوع اول، شناخت مقادیر و ویژگیها و پیوستگیهای آنهاست که به آن علم هندسه میگویند. نوع دوم، درک اعداد و خواص آنهاست که به عنوان علم عدد شناخته میشود. نوع سوم، بررسی موقعیتهای اجرام آسمانی نسبت به یکدیگر و همچنین نسبت به اجرام زمین و تحلیل حرکات و ابعاد آنهاست که به علم نجوم معروف است و احکام نجوم از این دسته خارج میشود. نوع چهارم، شناخت نسبتها و ویژگیهای مؤلفههاست که علم تألیف نامیده میشود و در موسیقی نیز به کار میرود؛ به ویژه بر اساس تناسب صوتها و مدتی که در میان آنها وجود دارد. همچنین، شاخههای علم ریاضی شامل علم مناظر و مرایا، علم جبر و مقابله، علم جرثقل و دیگر شاخهها میشود.
و اما اصول علم طبیعی هشت صنف بود؛ اول معرفت مبادی متغیرات؛ چون زمان و مکان و حرکت و سکون و نهایت و لانهایت و غیر آن، و آن را سماع طبیعی گویند؛ و دوم معرفت اجسام بسیطه و مرکبه و احکام بسایط علوی و سفلی، و آن را سما و عالم گویند؛ و سیم معرفت ارکان و عناصر و تبدل صور بر ماده مشترکه، و آن را علم کون و فساد گویند؛ و چهارم معرفت اسباب و علل حدوث حوادث هوایی و ارضی، مانند رعد و برق و صاعقه و باران و برف و زلزله و آنچه بدان ماند، و آن را آثار علوی خوانند؛ و پنجم معرفت مرکبات و کیفیت ترکیب آن، و آن را علم معادن خوانند؛ و ششم معرفت اجسام نامیه و نفوس و قوای آن، و آن را علم نبات خوانند؛ و هفتم معرفت احوال اجسام متحرکه به حرکت ارادی و مبادی حرکات و احکام نفوس و قوای آن، و آن را علم حیوان خوانند؛ و هشتم معرفت احوال نفس ناطقه انسانی و چگونگی تدبیر و تصرف او در بدن و غیر بدن، و آن را علم نفس خوانند. و فروع علم طبیعی نیز بسیار بود مانند علم طب و علم احکام نجوم و علم فلاحت و غیر آن.
هوش مصنوعی: علم طبیعی شامل هشت بخش اصلی است. اولین بخش به شناخت مبانی تغییرات مرتبط با زمان، مکان، حرکت، سکون، و دیگر مفاهیم میپردازد که آن را شناخت طبیعی مینامند. دومین بخش به اجسام ساده و پیچیده و قوانین آنها در سطحهای مختلف میپردازد و به نوعی به شناخت جهانی اشاره دارد. بخش سوم به عناصر و ارکان و تغییراتی که بر روی ماده مشترک صورت میگیرد مربوط میشود و به آن علم تبدیل و فساد گفته میشود. چهارمین بخش شامل تشخیص علل و عوامل اتفاقات جوی و زمینی مانند رعد و برق، باران و زلزله است که به عنوان آثار آسمانی شناخته میشود. پنجمین بخش به شناخت ترکیبات و نحوه ترکیب آنها مربوط میگردد و به بیان علم معادن میپردازد. بخش ششم به شناخت اجسام گیاهی و نیروهای آنها اشاره دارد و علم نبات نامیده میشود. هفتمین بخش به بررسی حالات اجسام متحرک با اراده، عوامل حرکات و ویژگیهای حیات آنها میپردازد و به نام علم حیوان شناخته میشود. آخرین بخش به بررسی حالات نفس ناطقه انسانی و نحوه اداره و تأثیرگذاری آن بر بدن و محیط اطراف میپردازد و علم نفس نام دارد. همچنین، زیرمجموعههای مختلفی از علم طبیعی وجود دارند که شامل علم پزشکی، نجوم، کشاورزی و غیره میشوند.
و اما علم منطق که حکیم ارسطاطالیس آن را مدون کرده است و از قوت به فعل آورده، مقصور است بر دانستن کیفیت دانستن چیزها و طریق اکتساب مجهولات. پس در حقیقت آن علم به علم است و به منزلت ادات است تحصیل دیگر علوم را. اینست تمامی اقسام حکمت نظری.
هوش مصنوعی: علم منطق که توسط حکیم ارسطو ساماندهی شده و به مرحله عمل درآمده، به بررسی چگونگی دانستن چیزها و روشهای به دست آوردن ناشناختهها میپردازد. در واقع، این علم خود نوعی علم است و ابزارهایی برای یادگیری سایر علوم به شمار میرود. این توضیحات همه جانبهای از انواع حکمت نظری را شامل میشود.
و اما حکمت عملی، و آن دانستن مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی نوع انسانی بود بر وجهی که مؤدی باشد به نظام احوال معاش و معاد ایشان و مقتضی رسیدن به کمالی که متوجه اند سوی آن، و آن هم منقسم شود به دو قسم: یکی آنچه راجع بود با هر نفسی به انفراد، و دیگر آنچه راجع بود با جماعتی به مشارکت؛ و قسم دوم نیز به دو قسم شود: یکی آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در منزل و خانه، و دوم آنچه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در شهر و ولایت بل اقلیم و مملکت؛ پس حکمت عملی نیز سه قسم بود: و اول را تهذیب اخلاق خوانند، و دوم را تدبیر منازل، و سیم را سیاست مدن.
هوش مصنوعی: حکمت عملی به معنای آگاهی از چگونگی رفتارهای ارادی و کارهای انسانی است که به بهبود زندگی فردی و اجتماعی کمک میکند و موجب رسیدن به کمال مطلوب میشود. این حکمت به دو بخش تقسیم میشود: یکی مربوط به رفتارهای فردی و دیگری مربوط به فعالیتهای جمعی. بخش دوم نیز به دو قسمت تقسیم میشود: یک قسمت مربوط به مشارکتهای خانگی و دیگری مربوط به همکاری در سطح شهر یا کشور. در نتیجه، حکمت عملی شامل سه جنبه است: اولی اخلاق فردی، دومی مدیریت خانه و سومی سیاست اجتماعی.
و بباید دانست که مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود در اصل یا طبع باشد یا وضع؛ اما آنچه مبدأ آن طبع بود آنست که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار مختلف و متبدل نشود، و آن اقسام حکمت عملی است که یاد کرده آمد. و اما آنچه مبدأ آن وضع بود اگر سبب وضع اتفاق رای جماعتی بود بران آن را آداب و رسوم خوانند، و اگر سبب اقتضای رای بزرگی بود مانند پیغمبری یا امامی، آن را نوامیس الهی گویند؛ و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع با هر نفسی بود به انفراد، مانند عبادات و احکام آن؛ و دوم آنچه راجع با اهل منازل بود به مشارکت، مانند مناکحات و دیگر معاملات؛ و سیم آنچه راجع با اهل شهرها و اقلیمها بود مانند حدود و سیاسات، و این نوع علم را علم فقه خوانند، و چون مبدأ این جنس اعمال مجرد طبع نباشد وضع است، به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد؛ و این باب از روی تفصیل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکیم مقصور است بر تتبع قضایای عقول و تقحص از کلیات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و متبدل نگردد، و از روی اجمال داخل مسائل حکمت عملی باشد، چنانکه بعد ازین شرح آن به جایگاه خود بیاید، ان شاء الله، تعالی.
هوش مصنوعی: باید دانست که اصول و پایههای خوبیها و کارهای انسانها که به نظام امور و اوضاع آنها ارتباط دارد، یا به طبیعت آنها برمیگردد یا به وضع و تنظیم. آنچه به طبیعت مربوط میشود، نتیجه تفکر عاقلان و تجربههای افراد باهوش است و با توجه به تغییر زمان و شرایط مختلف، تغییر نمیکند. این موارد به دستههای حکمت عملی مربوط میشوند. اما اگر اصول به وضع و تنظیم بستگی داشته باشد، در صورتی که این وضع ناشی از توافق گروهی باشد، به آن آداب و رسوم میگویند. اگر به دلیل نظر یک فرد بزرگ، مانند پیامبر یا امام، شکل گرفته باشد، به آن قوانین الهی میگویند. این قوانین به سه دسته تقسیم میشوند: یکی مربوط به رفتارهای فردی مانند عبادتها و احکام شخصی، دیگری مربوط به روابط در جامعه مانند ازدواج و معاملات، و سوم مربوط به جامعههای بزرگتر مانند قوانین و سیاستها. این نوع دانش به فقه معروف است و چون این اعمال فقط بر اساس طبیعت نیستند، میتوانند تحت تأثیر تغییرات زمان، افراد و جوامع قرار گیرند. این مبحث از لحاظ تفصیلی از حکمت خارج میشود، زیرا دیدگاه حکیم بر بررسی قضاوتهای عقل و اصول کلی است که تحت تأثیر زوال و تغییر قرار نمیگیرد. این موارد به طور کلی در مسائل حکمت عملی بررسی میشوند که در ادامه توضیح بیشتری درباره آن داده خواهد شد.