شمارهٔ ۳۴۵
اهل بایستی که جان افشاندمی
دامن از اهل جهان افشاندمی
گر مرا یک اهل ماندی بر زمین
آستین بر آسمان افشاندمی
شاهدان را گر وفائی دیدمی
زر و سر در پایشان افشاندمی
گر وفا از رخ برافکندی نقاب
بس نثارا کان زمان افشاندمی
گر مرا دشمن ز من دادی خلاص
بر سر دشمن روان افشاندمی
بر سرم شمشیر اگر خون گریدی
در سرشک خنده جان افشاندمی
گر مقام نیست هستان دانمی
هستی خود در میان افشاندمی
جرعهٔ جان از زکات هر صبوح
بر سر سبوح خوان افشاندمی
لعل تاج خسروان بربودمی
بر سفال خمستان افشاندمی
دل ندارم ورنه بر صید آمدی
هر خدنگی کز کمان افشاندمی
گرنه خاقانی مرا بند آمدی
دست بر خاقان و خان افشاندمی
شمارهٔ ۳۴۴: عالمی بس دیو رای است ارنه منشمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود: چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اهل بایستی که جان افشاندمی
دامن از اهل جهان افشاندمی
هوش مصنوعی: افرادی که ارزشمندند، باید برایشان جان خود را فدای محبت و دوستی کنم، اما از دنیای مادی و آنچه در آن است دل برمیدارم.
گر مرا یک اهل ماندی بر زمین
آستین بر آسمان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر من یک انسان خوب و درستکار میبودم، دستانم را به سوی آسمان میکشیدم و به آن بالا پرچم افتخار میزدم.
شاهدان را گر وفائی دیدمی
زر و سر در پایشان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر وفایی از معشوقان میدیدم، زر و جواهرات را در پایشان میریختم.
گر وفا از رخ برافکندی نقاب
بس نثارا کان زمان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر وفا را از چهرهات برداری، به خاطر تو، هدایا و مهرهای بسیاری را نثار کردهام.
گر مرا دشمن ز من دادی خلاص
بر سر دشمن روان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر دشمنم مرا از زندگی بیرون کند، من بر سر او با تمام وجود حمله میآورم.
بر سرم شمشیر اگر خون گریدی
در سرشک خنده جان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر بر سرم شمشیر هم ببارد و خون بریزد، من با خندهای جانفزا آن را به تمسخر میگیرم.
گر مقام نیست هستان دانمی
هستی خود در میان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر در جایگاه و مقام نیستی، میدانی که وجود خود را به خوبی در میان نشان میدهی.
جرعهٔ جان از زکات هر صبوح
بر سر سبوح خوان افشاندمی
هوش مصنوعی: هر بار که صبح میشود، من به برکت آن، نوشیدنی زندگی را بر سر سفرهی صبحانه میریزم.
لعل تاج خسروان بربودمی
بر سفال خمستان افشاندمی
هوش مصنوعی: من نگین سرخ شاهان را از سرشان برمیداشتم و بر خاک صاف زمین میپاشیدم.
دل ندارم ورنه بر صید آمدی
هر خدنگی کز کمان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر دل داشتم، تو را به عنوان شکار نشانه میرفتم؛ اما اکنون که دل ندارم، هیچیک از تیرهای کمانم به تو نخواهد رسید.
گرنه خاقانی مرا بند آمدی
دست بر خاقان و خان افشاندمی
هوش مصنوعی: اگر نه این بود که من به طواف و ستایش تو مشغول شدم، آنوقت دستم در دستان خاقان و خان میافتاد.

خاقانی