شمارهٔ ۳۱۷
گر به دل آزاد بودمی چه غمستی
عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی
غم همه ز آن است کاشنای نیازم
گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی
گر به مشامی که بوی آز شنودم
بوی قناعت شنودمی چه غمستی
تخم ادب کاشتم دریغ درودم
گر بر دولت درودمی چه غمستی
این که خرد را در ملوک نمودم
گر در عزلت نمودمی چه غمستی
بد گهران را ستودم از گهر طبع
گر گهری را ستودمی چه غمستی
سرمهٔ عیسی که خاک چشم حواری است
گر جهت خر نسودمی چه غمستی
گر ز پی ساز کار در الف آز
سین سلامت فزودمی چه غمستی
لاف پلنگی زنم و گرنه چو گربه
لقمهٔ دونان ربودمی چه غمستی
بخت غنود و به درد دل نغنودم
گر به فراقت غنودمی چه غمستی
گفتی خاقانیا به شاهد و میکوش
گر من ازین دست بودمی چه غمستی
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر به دل آزاد بودمی چه غمستی
عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: اگر دل من آزاد بود، دیگر چه غمی داشتم؟ میتوانستم تمام مسائل و مشکلات را حل کنم و از هر گونه ناراحتی رها شوم، پس چه دلیلی برای نگرانی وجود داشت؟
غم همه ز آن است کاشنای نیازم
گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به خاطر این است که اگر به نیازهایم آشنا بودم، دیگر چه غمی داشتیم.
گر به مشامی که بوی آز شنودم
بوی قناعت شنودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: اگر بویی از قناعت را احساس کنم، دیگر غم و اندوهی نخواهم داشت.
تخم ادب کاشتم دریغ درودم
گر بر دولت درودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: من در راه یادگیری ادب و آداب، تلاش کردهام، اما افسوس که اگر مورد توجه و احترام واقع نشوم، چه اهمیتی دارد؟
این که خرد را در ملوک نمودم
گر در عزلت نمودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: اینکه من خرد و دانایی را نزد پادشاهان میآورم، اگر در تنهایی میرفتم چه غمی داشت؟
بد گهران را ستودم از گهر طبع
گر گهری را ستودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: من از افرادی که ذات خوبی ندارند، ستایش کردم؛ زیرا اگر کسی را به خاطر خوبیاش تحسین کنم، چه دلیلی برای ناراحتی وجود دارد؟
سرمهٔ عیسی که خاک چشم حواری است
گر جهت خر نسودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: چشمان حواریون که خاکی از سرمهٔ عیسی است، اگر برای خر هم فایده نداشت، چه غمی وجود داشت؟
گر ز پی ساز کار در الف آز
سین سلامت فزودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: اگر در پی کار خود به الفت و همدلی بپردازی، سلامت و خوشبختیات افزایش خواهد یافت، پس چرا نگران هستی؟
لاف پلنگی زنم و گرنه چو گربه
لقمهٔ دونان ربودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: من مانند پلنگ درندهای خود را قوی و دلیر نشان میدهم، وگرنه اگر به اندازهی یک گربه ضعیف و حقیر بودم، به راحتی طعمهٔ افراد بیارزش میشدم و هیچ دلیلی برای نگرانی نداشتم.
بخت غنود و به درد دل نغنودم
گر به فراقت غنودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس من آرام است و من هم از دل خود نالهای ندارم؛ اگر از نبود تو رنج میبردم، چه دردی داشتم؟
گفتی خاقانیا به شاهد و میکوش
گر من ازین دست بودمی چه غمستی
هوش مصنوعی: تو گفتی که ای پادشاه، به خاطر زیبایی و شراب، اگر من هم در این مسیر قرار میگرفتم، چه ناراحتی داشتی؟

خاقانی